درس تفسیر استاد محمد کاویانی

1401/02/02

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: ادامه بحث گروه، عناوین گروه در قرآن

 

«اهل»، «آل»

«اهل» هم از همین نوع است. در قرآن موارد متعددی داریم که تعبیر «اهل» به کار برده شده و شرایطی که برای گروه گفته می‌شود در اهل هم وجود دارد.

﴿فاسر باهلک بقطع من الیل واتبع ادبارهم﴾[1]

اي لوط، پيامبر، اهل خودت را در مقطعي از شب سير بده؛ حركت بده، از محل خودت، از شهر خودت بيرون ببر. خودت هم پشت سرشان برو. گويا مي‌خواهد بگويد كه مواظب باش كه همه رفته باشند. ﴿و لا يلتفت منكم احدٌ﴾[2] و هيچ كسي از اين نوع رفتن شما، از اين كار شما با خبر نشود. گويا مثلاً نوعي مخفيانه رفتن كه آل لوط خارج بشوند، تا بعد عذاب وارد شود و آن قوم لوط كه رفتارشان بد بود و گناهكار بودند، مجازات شوند؛ و عذاب به آنها وارد شود. باز اينجا اهل را داريم.

آيه شريفه بعدي: ﴿قال لو ان لي بكم قوه او آوی الی رکن شدید قالو یا لوط انا رسل ربک لن یصلوا الیک﴾[3] این‌ها دستشان به تو نمی‌رسد. ﴿فاسر باهلک بقطع من الیل﴾[4] این تکرار همان محتوا است اما در آیاتی دیگر. اینجا باز از بین رفتن آن قوم و مجازات شدن آن قوم به صورت جمعی بوده است.

غرض این که خداوند در قرآنش، قوم و گروه و رهط و امثال این‌ها را کاملاً به عنوان جمعی به رسمیت می‌شناسد. ما همه این حرف‌ها را داریم بیان می‌کنیم که بگوییم علاوه بر نیاز ما در جامعه، یک سِیر در قرآن هم، ما را به همین طرف سوق می‌دهد که نگاه گروهی و جمعی به انسان‌ها در قصص قرآن و در جامعه خودمان داشته باشیم.

«امت»، «حزب»، «قوم».

واژه «امت» باز یکی دیگر از این واژه‌ها است.

﴿لکل امه جعلنا منسکاً هم ناسکوه فلا ینازعک فی الامر و ادع الی ربک انک لعلی هدی مستقیم﴾[5]

اين لكل امهٍ، واژه «امت»، جمع بودن را نشان مي‌دهد، لكل امه، يعني گروه‌هاي مختلف، جمع‌هاي مختلف. مثلاً آيه شريفه بعدي:

﴿لكل امه عجل، فإذا جاء اجلهم لايستأخرون ساعه و لايستقدمون﴾[6] ،

هر امتي، هر قومي، هر گروهي يك مدت زماني را دارد، يعني مهلتي كه خداوند به آن مي‌دهد، بعد از اتمام اين مهلت، آن قوم و آن امت وجود نخواهد داشت. خداوند مهلت بيشتري نخواهد داد. اين‌ها خطاب به ما در زندگي روزمره خودمان هم است. ما الان تلاش زيادي بايد بكنيم كه با توجه به آيه‌هاي مختلفي كه داريم كه مردم و اقوام و گروه‌ها، تعبير قوم دارد ديگر:

﴿ان الله لايغير بقوم حتي يغيروا ما بانفسهم﴾[7]

خداوند هيچ قومي را تغيير نمي‌دهد، از بين نمي‌برد يا رشدشان نمي‌دهد، تغيير از هر نوعش، الا ان يغيروا بانفسهم، مگر اين كه خودشان تغييري بكنند. غرض اين كه وقتي با اين گونه آيات مواجه مي‌شويم به خوبي مي‌فهميم كه خودمان هستيم كه بايد مواظب جمهوري اسلامي باشيم، مواظب فرهنگ ديني يا به تعبير رايج امروزي، مجموعه حزب الله در جامعه اسلامي باشيم، مواظب مجموعه مؤمنين و گروه مؤمنين در جامعه اسلامي باشيم. اين مراقبت‌ها است كه مي‌تواند اجل را تأخير بياندازد يا تقديم كند.

﴿تلك امه قد خلت لها ما كسبت﴾[8]

آيه شريفه ديگري است كه واژه امت را ذكر كرده است. آن امتي است كه ﴿خلت لها ما كسبت و لكم ما كسبتم و لا تسئلون عما كانوا يعملون﴾[9] . براي آنها همان چيزي بود كه خودشان كسب كردند و براي شما همان چيزي است كه خودتان كسب مي‌كنيد. تأكيد ما الان روي كلمه «امه» است. اين دو سه تا آيه شريفه را ملاحظه فرموديد كه هر امتي يك مناسكي دارد كه به آن عمل مي‌كنند و دنبال آن هستند. باز ادامه‌اش ضميرها به صورت همين جمع به امت برمي‌گردد.

آيه شريفه ديگر:

﴿و ان هذه امتکم امه واحده و ان ربکم فاتقون﴾[10]

اينجا امت را گويا يك جمع بزرگ‌تري ملاحظه كرده است. در مباحث گروه، چطور گروه‌هاي بزرگ و كوچك داريم، بعضي از گروه‌هاي كوچك زيرمجموعه‌هاي گروه‌هاي بزرگ هستند. مثلاً گروه مؤمنين در جامعه اسلامي ما يك گروه بزرگ تلقي مي‌شود. اين گروه مؤمنين را ممكن است در هر شهر و استان و روستايي گروه‌هاي كوچك تري ببينيد كه آنها آنجا دور هم جمع هستند. به بيان ساده‌تر، گاهي به مردم حزب‌اللهي يك نگاه جمعي مي‌شود و كساني كه مي‌خواهند تصميم‌گيري كنند كه مثلاً تبليغات را در كل كشور سامان دهي كنند، با نهادهايي كه وجود دارد، مثل ائمه جمعه يا بسيجي كه در جاهاي مختلف پراكندگي دارد، يا مسجد و ائمه جماعاتي كه در همه مساجد حضور دارند، اين‌ها آن هماهنگي‌هاي اصيل شان، وقتي كنار هم جمع مي‌شود، آن امت بزرگ را نشان مي‌دهد.

غرض من اين است كه وقتي ما صحبت از امت در قرآن مي‌كنيم، تعابير قرآني هم ما را به يك امت بزرگ، امت واحده منتقل مي‌كند، و هم ذيل اين امت واحده، قرآن به گروه‌هاي كوچكي هم اشاره دارد؛ مثل گروه مرجع و گروه‌هاي كوچكي كه داخل آن وجود دارد، تمام قانون مندي‌هايي كه در «روانشناسي اجتماعي» به آنها نسبت داده مي‌شود، اينجا هم مي‌توانيم همان را داشته باشيم.

باز آيه شريفه بعدي:

﴿فتقطعوا امرهم بينهم زبراً كل حزب بما لديهم فرحون﴾[11]

آنجا «امت» بود. این آیه شریفه بعد از آن آیه شریفه است و در عین حال تعبیر «حزب» را هم دارد. كل حزب بما لديهم فرحون. این «حزب» هم اشاره به گروه و ویژگی‌های گروه دارد. «فذرهم فی غمرتهم حتی حین[12] » آنها را در گمراهي خودشان رها بكنيد تا زمانش فرا برسد.

اين‌ها يك تعدادي از آيات بود. يك تعداد ديگر را هم قبلاً خوانده بوديم، واژه‌هاي مختلفي كه اين را براي ما واضح مي‌كند كه خطابات قرآني و مباحثات در آيات شريفه قرآن، وقتي مي‌خواهيم آنها را به «جامعه اسلامي» و «جامعه‌سازي اسلامي» بكشيم و ايفاي نقش در جامعه اسلامي و جامعه‌سازي اسلامي را داشته باشيم، گويا «واحدِ تصميم‌گيري»، «واحدِ اقدام»، «واحدِ حركت و شكل‌دهي كارها»، به جاي اين كه «فرد» باشد، «گروه» است. اين نكته، طي جلسه گذشته و اين جلسه كه به اين آيات به تفصيل پرداختيم، اصلي‌ترين نكته‌اي است كه خواستيم دريافت كنيم این بود كه ببینیم می توانيم بپذيريم در اذهان خودمان که خطابات قرآنی، بیشتر ناظر به گروه است یا نه؟ چون قبلاً اين گونه راجع به آيات شريفه صحبت نشده است؛ به نظر می رسد که بر اساس اين آيات شريفه، می توانیم این را باور کنیم؛ قرآن نگاه به جمع و گروه و امت و قوم و رهط دارد. اين‌ها همه معناي گروه و ويژگي‌ها و مرزها و گروه‌بندي‌ها را در خودش دارد. اين نتيجه كلي است كه ما مي‌خواستيم بگيريم.

تکالیف فردی و تکالیف جمعی

اقداماتي كه بايد انجام شود ديگر به صورت تك تك و فرد فرد نيست. حتي يك جايي ممكن است يك نفر مثلاً رهبريِ يك گروه را به عهده داشته باشد، اما آن يك نفر هم اگر مورد خطاب قرار بگيرد، به عنوان رهبر آن گروه است، نه شخص خودش، به عنوان فرد؛ يك نفر مورد خطاب قرار نمي‌گيرد.

مثلاً موارد متعددي داريم وقتي كه حضرت موسي(ع)، ديگر نبوت را دريافت كرده و خداوند دستور را به او داده، و معجزات را در اختيارش گذاشته است و او را در بين مردم فرستاده است، آنجا از «قوم موسي» سخن مي‌گويد نه يك بار، نه دوبار، نه ده‌بار، بلكه مكرر [مي‌گويد:] از قوم موسي. يا [اگر مي‌گويد] يا موسي، دنباله‌اش فعلي را كه به كار مي‌برد مربوط به قومش است، مثلاً قومت را از اينجا حركت بده، اين درخواست را از قومت داشته باش، اين كار را بايد انجام دهند. به عنوان رهبر يك گروه مطرح مي‌شود.

سوال و جواب:

سوال: شما مي‌فرماييد نگاه خداوند متعال براي تربيت انسان‌ها، اول به گروه است بعد به افراد؟ براي تربيت بايد چنين اتفاقي بيافتد؟

جواب: در بعضی جلسات قبل، گفتگوي اين چنيني داشتيم. من هم خيلي مختصر آن را تكرار مي‌كنم. ببينيد ما فرهنگ قرآن مان، صراحت در اين دو نكته دارد: «تكليف» فردي است، هيچ ترديدي در آن وجود ندارد، آيات متعدد ما را به تكليف فردي سوق مي‌دهد. اما اقدام براي نتيجه‌بخش بودن و آنجا كه صحبت از اين است كه پيامبري مي‌آيد كه قومي را هدايت كند، ملائكه‌اي مي‌آيند كه يك قوم فاسدي را نابود كنند، مي‌خواهد يك جامعه اسلامي شكل بگيرد، آنجا، «واحد خطاب»، گروه است؛ واحد مورد نظر و مورد مخاطبه قرآن، ديگر فرد نيست.

 

به عبارت ديگر، يك وقت شما يك نفر هستيد، در خانواده خودت مي‌خواهي فرزند خودت را تربيت كني، اينجا، هم تكليف فردي است، هم اقدام شما فردي است. شما هستي و خانواده خودت. آنجا هم اگر كل خانواده را ملاحظه كرديد كه «قوا انفسكم و اهليكم نارا[13] » آنجا هم باز گروه می‌شود. منتها هر قدر گروه بزرگ تر باشد، آن مکانیزمی که باید اجرا شود و یا تأثیرگذاری‌هایی که ما از قانون مندی‌های گروه می‌خواهیم استفاده کنیم بیشتر می‌شود.

منظورم این است که اگر بخواهید از عرایض بنده این استفاده را بکنید که «تکلیف تربیت» به فرد ارجاع داده نمی‌شود، نه این [درست] نیست؛ تکلیف، قطعا فردی است. اما مکانیزم، فرآیند، روش و با این تعبیرها، وقتی که گفتگو می کنیم، آن اقدامی که باید انجام شود، برنامه‌ریزی که باید انجام بشود، باید همه جمعی باشد. یعنی خداوند به هیچ پیامبری نفرموده که برو با این یک نفر گفتگو کن، اگر این به نتیجه رسید و هدایت شد این را رها کن برو با نفر دوم گفتگو کن. بله، آنجایی که هنوز گروهی نیست، هنوز کسی به پیامبر میدان نمی‌دهد، راه برایش باز نمی‌کند، یک نفر و دو نفر هم جای خودش را دارد.

یادتان هست، راجع به «جمع استغراقی» و «جمع بدلی» هم صحبت کردیم؛ جمع استغراقی که خودش به گروه و به جمع اشاره دارد؛ اما «جمع بدلی» هم در مقام اقدام و عمل، همان معنای جمعی و خطاب جمعی و دستور العمل جمعی را می رساند.

گاهی در همین «تکلیف» هم، دستور این است که جمعی انجام دهید. بعضی از تکالیف فردی هم، در جماعت، ثوابش چندین برابر است.

بله، ببینید خواستم چه بگویم: این طور نیست که اگر اقدام جمعی، مکانیزم جمعی، فرآیند جمعی امکان نداشت، در یک جامعه‌ای، و در یک موقیتی، ما نمی‌توانستیم آن کارها را انجام دهیم، دیگر خیال مان راحت شود که «واحدِ اقدام» که جمعی بود؛ حالا هم که معلوم شد که راه برای «اقدام جمعی» بسته است، پس دیگر تکلیفی نداریم؛ این صحیح نیست. چنین نتیجه ای نمی توانیم بگیریم؛ تکلیف داریم، اما آن تکلیف به محض فراهم شدن کم ترین امکانی، باید به صورت جمعی باشد؛ باید اقدام مان به گروه هائی مثلا گروه خانواده، گروه همسایه‌ها، گروه همکاران و ... باشد؛ ما باید این را به صورت گروهی اقدام کنیم و پیش ببریم.

سوال و جواب:

سوال: در عالم آخرت آیا موضوعی داریم که یک گروه عقاب شوند؟ همان طور که الان تکالیف جمعی داریم، آیا در روز قیامت هم مثلاً یک گروه به دلیل انجام ندادن یک کار عذاب می‌شوند؟ یا باز آنجا هم چون به فرمایش شما، تکالیف فرد فرد بوده، عقاب و تکلیف باز از خود فرد بازخواست می‌شود؟

جواب: «عقاب اخروی» که تابع «تکلیف» است؛ تکلیف فردی است؛ عقاب هم فردی است. اما در عین حال، در روایات و آیات شریفه دارید، آیات جهنم و بهشت و حتی برزخ و اعراف و این‌ها را که ملاحظه کنید؛ آنجا هم خطاب‌های جمعی است، یعنی آنجا هم خدا آن جهنمی‌ها را در گروه‌های مختلف، با تعبیرهای مختلف در کنار هم قرار می‌دهد. یا مثلا در آن آیه شریفه می‌فرماید که «افراد همه با امام خود محشور می‌شوند». هم در روایات داریم، هم در آیات دو مرتبه این تکرار شده است. که افراد با امام شان محشور می‌شوند، خوب‌ها با امام شان، بدها هم با امام خودشان. یعنی این گروهی بودن در جهنم هم وجود دارد؛ اما آنجا دیگر یک طرف خدا است، خدا وقتی می‌خواهد عذاب کند، به راحتی می‌تواند تفکیک کند؛ مثلا، اگر یک نفر، آقای مثلا «شمر» باید مثلاً، عذابش روی 99 درجه باشد، در همان 99 درجه خواهد بود؛ با کس دیگری که عذابش باید روی 100 درجه باشد، خداوند این تفاوت را می‌تواند ایجاد کند. [البته در باب کیفیت عذاب جهنم، الان بحث ما نیست؛ و الاّ، صحبت های دیگری هم مطرح است]. در آیات شریفه آمده است که «فمن یعمل مثقال ذره خیرا یره و من یعمل مثقال ذره شرا یره[14] »؛ این‌ها در تکلیف روز قیامت جایگاه خودش را دارد؛ به خوبی آنجا دیده می‌شود. این دیده شدن به صورت فردی است. یعنی نمی‌توانیم اینجا بگوییم که الان یک گروهی در دنیا هستند و دو سه نفر، هسته مرکزی هستند؛ همه شیطنت‌ها و اقدامات منفی زیر سر این‌ها است، اما یکی دو نفر هم آخرهای صف هستند، یا مثلا بگوئیم نمی‌فهمند؛ یا زندگی‌شان به نحوی است که مستضعف فکری هستند؛ یا مستضعف زندگی روزمره هستند؛ و از روی جهل و استضعاف با این گروه دارند همراهی می‌کنند.

 

این گونه نیست که بگوییم خوب پس اینها در روز قیامت هم، در رده آخر هستند؛ اینها خودشان مثلاً آدمی نکشتند، فسادی نکردند، وارد میدان مبارزه‌ای نشدند، پس با سردمداران شان یکسان نیستند؛ که بگوییم این‌ها در یک گروه بودند. بله، این‌ها در یک گروه بودند، همین‌ که این‌ها عضو این گروه هستند و تکالیف دینی خودشان مثل امر به معروف و نهی از منکر یا اگر نیاز به جهادی باشد، یا نیاز به هجرتی باشد، اینها آن را انجام نداده اند؛ یا اگر یک حرکت و اقدامی باید می کردند و نکردند، این‌ها هم مجازات خودشان را دارند؛ عضو این گروه تلقی می‌شوند. اصل مطلب زیر سؤال نمی‌رود، اما شدت و ضعفش با حکمت و عدالت خداوند، کاملاً منطبق است که باید رعایت بشود. «یوم ندعوا کل اناس بامامهم[15] » آیه 71 سوره اسراء.

سوال و جواب:

سوال: توجه خداوند متعال به گروه، اهمیت موضوع را می‌رساند. یعنی تکالیف فردی هم که خدای متعال از هر فرد انتظار دارد، آنهم در صورتی که محیط سالم نباشد، ممکن است آسیب ببیند و انجام ندهد یا ضعیف انجام دهد.

جواب: بله همین طور است، منتها برداشت من از «محیط» در فرمایش شما، محیط انسانی است.

 

سوال: کسی که می‌خواهد نماز بخواند اگر یک خانواده‌ای داشته باشد که دائم مسخره می‌کنند، یا جامعه‌ای که فحشا دائم در آن است، اینهم نماز خواندن برای سخت می شود؛ این نگاه خداوند متعال به جامعه، بر همان تکلیف فردی هم موثر است؛

جواب: تأثیر محیط انسانی زیاد است؛ همین طور است؛ منتها مثالی که شما الان زدید، من می‌ترسم یک مقدار شما را محدود کرده باشد. شما راجع به نماز خواندن گفتگو می‌کنید؛ می گوئید که یک فرد مومن و سالم، در یک گروه فاسد، نماز خواندن برایش سخت‌تر می‌شود؛ اما در یک گروه مؤمن نماز خواندن برایش آسان می‌شود. نماز یک نوع تکلیف است و این معنایی که می‌فرمایید کاملاً درست است؛ ولی حرف، سر این است که همه تکالیف فردی نیست، همه تکالیف مثل نماز نیست که شما تنها اشکالِ محیط بد را به این بدانید که این مومن، نماز خواندنش سخت می شود؛ یک جایی شما برای «امر به معروف و نهی از منکر»، باید از قبل یک رهط، یک مجموعه، یک لجنه‌ای درست کنید تا امر به معروف و نهی از منکر، برایتان ممکن شود؛ پس گروه تشکیل دادن هم خودش می شود بخشی از تکلیف؛ یک جا برای اجرا کردن احکام و دیات و تعزیرات و ...، این گونه احکام حقوقی که در قرآن آمده است، باید حکومت تشکیل دهید. نمی توانید بگوئید که محیط اجازه نمی دهد؛ پی بی خیال بشویم؛ بلکه حتی تا حدّ تشکیل حکومت باید پیش برویم؛ یعنی در آن بخش «تکلیف فردی» محدود نشوید. بله اگر به تکلیف فردی محدود بشوید، دیگر، تشکیل دادن گروه موضوعیت پیدا نمی‌کند.

 

سوال و جواب

سوال: به همان دلیل، جامعه یا تشکیل حکومت، به فلسفه و نتیجه‌اش باز برمی‌گردد؛ یعنی حکومت اسلامی برای چه تشکیل می‌شود؟ برای این که مؤمنین در یک جامعه بتوانند وظایف و تکالیف شرعی خود را به درستی انجام دهند. یعنی اگر آن حکومت اسلامی تشکیل نشود، و آن ستاد ایجاد نشود، خوب این فساد در جامعه گسترده می‌شود و تکالیف فردی هم کم کم از بین می‌رود؛ فلسفه تشکیل حکومت هم دقیقا همین است، منتها با یک نگاه کلان و وسیع‌تر؛ حالا نه فقط در موضوع نماز؛ بلکه همان تکالیف اجتماعی بزرگ که از حکومت انتظار می‌رود، اقتضاء می کند که گروه و جامعه و حکومت شکل بگیرد؛ گاهی تشکیل گروه و درست کردن تشکیلات، و تشکیل حکومت، هم خودش تکلیف تلقی می شود؛ و هم مقدمه ای می شود که ایجاد زمینه می کند برای انجام وظایف شرعیِ دیگر؛

جواب: بله، ببینید اینجا یک چرخه‌ای وجود دارد. به این چرخه دقت بکنید. شما یک فرد مؤمنید، اگر به عنوان یک فرد بخواهید تکالیف تان را انجام بدهید، این تکالیف بخشی مربوط به شخص خودتان است. اما بخشی مربوط به بیرون از خودتان است. بخشی از تکلیفِ شما کاملاً فردی است؛ شما به عنوان یک فرد می‌خواهید آن را انجام بدهید، اما بخشی از تکلیف شخص شما، باز هم، اگر چه تکلیف فردی محسوب می شود؛ اما مربوط به اجتماع است؛ طرفِ دیگر شما، دیگران هستند؛ موضوعِ تکلیف شما دیگران هستند. یعنی شما باید اقدام کنید که مثلاً نماز جماعتی شکل بگیرد، مسجدی باشد، نماز جمعه‌ای باشد، مجموعه حاکمیتی که بتواند زمینه را برای تکالیف فردی دیگران هم فراهم بکند. این کافی نیست که خودتان نمازتان را بخوانید، بلکه در قبال نماز خواندن دیگران هم تکلیف دارید.

 

خوب شما از خودتان شروع کردید، آمدید تکالیف فردی‌تان را انجام دادید، تکالیف اجتماعی خودتان را انجام دادید؛ این تکالیف اجتماعی، شما را به یک امکانات فراتری می‌رساند؛ امکاناتی که اسمش را می‌گذاریم «گروه»؛ گروه مؤمنان، حزب خدا، حزب الله، یا حاکمیت اسلامی، حکومت اسلامی؛ وقتی که افراد اقدام می‌کنند و این فرآیند و مکانیزم را انجام می‌دهند و به یک امکان فراتری می‌رسند، آن امکان فراتر دوباره برمی‌گردد زمینه را فراهم می‌کند که اول خودت یک نفر بودی که برای این کارها اقدام کردی؛ اما حالا که حاکمیت ایجاد شده است، حاکمیت ده‌تا، صدتا مثل خودت را در کنار شما قرار می‌دهد. همه این صد نفر، به لطف و برکت حاکمیت و حکومت اسلامی فهمیدند که تکالیف فردی دارند و این تکالیف فردی، بخشی از آن مربوط به شخص خودشان است؛ بخشی از آن هم مربوط به جامعه است. یعنی یک رفت و برگشت است؛ فرد اقدام می‌کند که آن گروه و حاکمیت و جمع را ایجاد کند؛ جمعی که ایجاد شد کمک می‌کند و زمینه را فراهم می‌کند؛ برای این که افراد بیشتری بتوانند دوباره وارد این چرخه بشوند.

به عبارت دیگر شما به لحاظ محتوا و به لحاظ ترس از عقاب یا عشق به خداوند و امثال این تعابیر، باید نگاه کاملاً فردی داشته باشید. اما حالا که نگاه تان فردی شد، مکانیزم و فرآیند حرکت تان، دیگر منحصر به فردِ خودتان نیست؛ منحصر به شخص خودتان نیست، این نکته، از همه این آیاتی که گروه و جمع را معرفی می‌کند برمی‌آید. هیچ مشکلی ندارد.

به عبارت دیگر، اگر بخواهیم باز ساده‌ترش کنیم، شما آن تعبیری را که اول می‌گفتم توجه کنید؛ می گفتم کافی نیست که اقدام فردی داشته باشید، ولو این که تکلیف تان، تکلیف فردی باشد؛ قطعاً اقدام باید جمعی باشد.

خداوند متعال انتظار دارد که خود فرد توجه داشته باشد؛ برای این که خودش به تکالیف خودش رسیدگی کند و انجام دهد، و یک بخش دیگر هم خدای متعال توجه می‌دهد که حواست به دیگران هم باشد. یعنی خودمحوری‌ات را فراموش کنی، یعنی اینطور نباشد که فقط حواست به خودت باشد.

نه، فراتر از این است. ببینید یک نفر، اصلاً نمی‌تواند بگوید من آدم خوبی هستم، بدون اینکه توجه به جامعه داشته باشد؛ مگر این که اصلا، جامعه‌ای وجود نداشته باشد. مثلاً شما نمی‌توانید بگویید، می خواهم عارف صحرانشین و غارنشین باشم؛ یا عارف غارنشین، نمی‌تواند بگوید من آدم مطلوب قرآن هستم! آدم مطلوب قرآن، او نیست. حالا در آنجا که هست نمازش را می‌خواند، روزه‌اش را می‌گیرد؛ مثلاً فرض کنید مطالعه‌اش را انجام می‌دهد، شاید به پرنده‌ها و حیوانات هم کمکی می‌کند. اما انسان مطلوب قرآن او نیست. یعنی اصلاً «یک نفر» نمی‌تواند بگوید که من شخصاً، بریده از همه انسان های دیگر، انسان کاملاً خوبی هستم. یعنی این جمله از یک انسانِ قرآنی، متمشی نمی‌شود. انسان قرآنی، بخشی اش مربوط به درون خودش و تکالیف شخصی خودش است؛ اما بخش عمده‌ای از وجود قرآنی‌اش هم متوجه بیرون از خودش می‌شود.

     عرضم همین بود که آن انسان رشد یافته از نظر خداوند متعال باید دارای دو ویژگی باشد: هم توجه و دغدغه نسبت به رشد خودش به عنوان فرد داشته باشد، و هم آن دغدغه و حساسیت را نسبت به رشد دیگران و جامعه در سطح کلان‌تر داشته باشد؛ این می‌شود یک انسان رشد یافته از نظر خداوند متعال. این که توجه‌اش فقط به خودش باشد قابل قبول نیست.

بله، من این را به تعبیر خودم اصلاح یا کامل می‌کنم. هدایت دیگران، وارد شدن در زندگی دیگران، بخشی از تکلیف ماست؛ نه به معنی دخالت در زندگی دیگران؛ بلکه اگر بر تربیت و آموزش دیگران توانائی دارم، باید به هر شکلی که ممکن است، آن را انجام دهم؛ این یک محبت به دیگران نیست؛ بلکه این وظیفه ماست؛ نه از روی لطف و محبت ما و شما؛ اینطور نباشد که خیال کنید که خوب، حالا من که موفق شده ام و خودم را جمع کردم، حالا لطف می‌کنم به دیگری هم کمک می‌کنم تا او هم رشدی بکند؛ از این باب نیست؛ از باب این است که دقیقاً به همان مقداری که مکلف بودی که تکالیفی که می‌توانستی فردی انجام بدهی و آن را انجام دادی، به همان صورت تکالیف دیگری هم داری؛ و آن عبارت است از تلاش برای رشد دیگران و هدایت دیگران.

به عبارت دیگر، هدایت دیگران واجب است؛ همچنان که نماز واجب است. نه این که شما بگویید من که نمازم را خوب یاد گرفتم، قرآن خواندن را هم که بلد هستم، معنای قرآن را هم که می‌فهمم، روزه هم که می‌گیرم، یک لذت معنوی شخصی هم که برای خودم حاصل می‌شود. پس من دیگر گویا تکلیفی ندارم؛ ولی از باب محبت می‌روم و دست دیگران را هم می‌گیرم. اگر نگاه تان این است، نه، این درست نیست.

     خداوند متعال دو نوع تکلیف برای ما قرار داده است، یک تکلیف فردی و یک تکالیف اجتماعی.

دقیقاً. یعنی جایگاهِ آن تکالیف اجتماعی، در حد همان تکالیف فردی و چه بسا در بعضی از مواقع جدی‌تر و فراتر است؛ یعنی حفظ حریم جامعه. الان بحث عفاف و حجاب مثلاً مطرح است. بحث حریم جامعه در عفاف و حجاب به گونه‌ای است که اگر یک نفر، مثلاً فرض کنید یک خانم، یک شخص، برای شخص خودش خیلی اهمیت ندارد. بگذارید این طور مثال بزنم؛ مثلاً یک فرد مسیحی که دارد در یک جامعه اسلامی زندگی می‌کند، به لحاظ اعتقادِ دینی خودش، مکلف به حجاب اسلامی نیست؛ تکلیف دینی او متفاوت است؛ حالا اگر این شخص بگوید که من ولو این که از نظر شخصی، فکر می کنم که از طرف خداوند تکلیفِ حجاب ندارم؛ اما به خاطر این که می‌دانم بی‌حجاب و بدحجاب وارد شدن من در جامعه، آسیبی به دیگران وارد می‌کند، من محض رضای خدا در جامعه با حجاب وارد می‌شوم؛ ولو این که تکلیف دین من به من این نبوده است؛ اما چون می‌دانم که آسیب وارد نکردن به دیگران هم دستور خدا است و خداوند می‌خواهد که من به دیگران آسیب وارد نکنم، پس من رعایت حجاب می‌کنم؛ بله اینجا درست است؛ او می‌تواند بگوید که من به لحاط دینی، از باب لطف دارم این کار را می‌کنم و خداوند هم پاداش هر ذره کاری که کسی انجام می‌دهد را به او می‌دهد. ولی یک بانوی مسلمان نمی‌تواند این گونه بگوید. یک بانوی مسلمان هم در تنهایی خودش تکلیف دارد، هم در رعایت وضع جامعه تکلیف دارد. هر دوتا تکلیف کاملاً مشخص و تعریف شده است؛ [البته بحث ما، فعلا جایگاه قانون در جامعه نیست؛ و الا مسائل متفاوت می شود؛ ما فقط به تکلیف دینی، فعلا توجه کردیم.

سوال: می‌توانیم فرض کنیم که تکالیف جمعی باشد، الا این که خلافش ثابت شود؟

جواب: نه، نه. وقتی تکلیف را مطرح می‌کنیم، تکلیف هم فردی دارد و هم جمعی دارد؛ این تقسیم تکالیف، به فردی و جمعی، این اصالت دارد. نیت‌های شما کاملاً فردی است، آن زمان که در میدان جنگ و جهاد و با همه یاران خودتان، فضای روی مین رفتن و در صدر اسلام شمشیر زدن مطرح می‌شود، حرکت جمعی است، اما تکلیف به لحاظ نیَّتی که فرد باید داشته باشد، فردی است.

خوب، ما بحثی داریم به نام «تصمیم‌گیری» در گروه؛ که در جلسه قبل توضیح مختصری دادیم. یکی از شئونی که در تصمیم‌گیری در گروه مطرح می‌شود، چیزی است به نام «گروه ‌فکری». در قرآن دو مصداق کاملاً آشکار برای این «گروه ‌فکری» داریم: یکی جریان برادران حضرت یوسف (علیه السلام) و یکی هم مشرکین صدر اسلام. آیات متعددی این را نشان می‌دهد.


[2] سوره حجر 65.
[3] سوره هود 80 و 81.
[4] سوره هود 81.
[5] سوره حج67.
[6] سوره اعراف 34.
[7] سوره رعد 11.
[8] سوره بقره 134.
[9] سوره بقره 134.
[10] سوره مؤمنون 52.
[11] سوره مؤمنون 53.
[12] سوره مؤمنون 54.
[13] سوره تحریم 6.
[14] الزلزله 7 و 8.
[15] اسراء 71.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo