درس تفسیر استاد محمد کاویانی

1401/02/03

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: ادامه بحث گروه، نگاه گروهی در قرآن

نگاه گروهی در قرآن:

در قرآن، نگاه گروهی، نگرش گروهی، حضور گروهی مورد نظر است. کار گروهی هم، به معنای کارکرد گروه اگر بگیم، مناسب تر است. کار گروهی به آنجا گفته می شود که مثلاً فرض کنید که ما می خواهیم پژوهشی را انجام دهیم؛ با ویژگی هایی که گروه دارد، تقسیم کار می کنیم؛ مساعدت و معاونت می کنیم که این کار، انجام شود

گروهی بودن «دوستی» از نظر قرآن:

«دوستی ها»، گروهی هست از دیدگاه قرآن! آن آیه شریفه که خواندیم، همین دوستی به خوبی از آن بر می آید. آن آیه شریفه که خواندیم، ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ لاَ تَتَّخِذُواْ الْيَهُودَ وَالنَّصَارَى أَوْلِيَاء بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاء بَعْضٍ....﴾.[1]

مومنین، یهود و نصارا را دوست و ولی خودتان قرار ندهید. آنها، یهود و نصارا خودشان با همدیگر رابطه دوستی دارند. بعضی از آنها، یا به صورت گروهی، یا به صورت فردی، دوست همدیگر هستند. دوست شما نیستند و شما هم آنها را دوست خودتان قرار ندهید؛ دشمنی ها هم رنگ و بوی «گروهی» دارد. ببینید اینجا چی می خواستیم بگیم؟ می خواستیم بگیم که مخاطب خداوند متعال، «گروه مومنین» است؛ با خطاب جمع بیان می کند؛ البته تکلیف متوجه تک تک مومنین است؛ در این تردیدی نیست؛ اما خطاب، جمعی است؛ گویا، افراد، ضمن این گروه دیده می شوند. ما می توانیم «گروه بودن» را هم از اینگونه آیات استفاده کنیم؛ یهود و نصاری را هم با اسم عام آمده است؛ اینجا در این آیه شریفه، «الیهود» و «النصاری»، عام استغراقی است؛ عام بدلی نیست؛ ولی حتی اگر عام بدلی هم لحاظ شود؛ باز هم در این بافت، در بافت آین آیات، جمع بودن و گروه بودن و یک پارچه بودنِ آنها لحاظ شده است و معنای گروهی از آنها فهمیده می شود. از تو راضی نمی شوند، مگر اینکه از آئین آنها متابعت کنی.

﴿وَلَن تَرضىٰ عَنكَ اليَهودُ وَلَا النَّصارىٰ حَتّىٰ تَتَّبِعَ مِلَّتَهُم﴾

گروهی بودن «دشمنی» از نظر قرآن:

خطاب قرآن در بسیاری از موارد، در مورد «دشمنی ها» هم اینطوری است. یعنی؛ همان طور که «مومنین» را به صورت جمعی خطاب می کند، یهود و نصاری، را به صورت جمعی خطاب می کند، و همان طور که دوستی ها را در تک تک افراد محدود نکرد، بلکه به گروه نسبت داد، «دشمنی» ها را نیز به گروه نسبت می دهد و منحصر به تک تک افراد نمی کند؛ شما ممکن است البته بفرمایید که این مومنینی که اینجا آمده، عام بدلی است؛ «یا ایها الذین آمنوا»، خطاب به تک تک افراد هم تلقی شود؛ یا آن یا ایها، یا با تعبیر الذین؛ اینها درست است که عام است، جمع است؛ ولی عام بدلی است؛ یعنی هر کسی که مومن است، مشمول این خطاب است؛ این البته درست است، عام بدلی را هم در خودش دارد؛ ولی این هیچ منافاتی با این ندارد که ما، از کل آیات، یک «گروه» را تلقی کنیم به نام مومنین؛ به عبارت دیگر، آن چیزی که قبلا می گفتم؛ ما یک بحث «تیپ شخصیتی» داریم در «مومنین» و یک «گروه اجتماعی» هم داریم؛ اینها با همدیگر، منافات ندارد. یعنی در آیات شریفه قرآن که کلمه «مومنین» آمده است، گاهی اشاره به «گروه مومنین» دارد که یک گروه اجتماعی تلقی می شود؛ و گاهی با کلمه «مومن» اشاره به یک تیپ شخصیتی دارد؛ در یک آیه شریفه ای ممکن است آن «یا ایها الذین آمنو»، هم مصداق برای «تیپ شخصیتی» باشد، هم مصداق برای «گروه اجتماعی» باشد. هر دو تا امکانش هست. «دشمنی» ها هم، باز همین طور است؛ یعنی با گروه دارد صحبت می کند. ای پیامبر، از تو راضی نمی شوند یهود و نصارا، یعنی تک تک افراد یهود و نصارا را نمی گوید؛ بلکه به صورت «گروه» به آنها نگاه می کند؛ گروه شان را می گوید؛ این جمع استغراقی است؛ عام استغراقی است؛ شامل تمام افراد می شود؛ حتی تتبع ملتهم؛ مگر اینکه از آن باور آنها، از آن اعتقادات آنها، از دین آنها متابعت کنید؛ که خب معنایش این است که ارتباط با آنها و امید داشتن به هدایت آنها، خیلی موفق نیست.

منظور از «گروه مومنین»:

ببینید، گروه، مخصوصاً گروه مومنینی که مورد بحث ماست و در قرآن، بعضی از آیاتش را الان نگاه کردیم و نگاه می کنیم، خود گروه از نظر قرآن، نمی خواهیم بگوییم که یک اصالت و یک عینیت بیرونی برایش تلقی کنیم؛ اما ما وقتی با نگاه روانشناختی اجتماعی، گروه را مطالعه می کنیم، می بینیم که گویا خداوند این گروه بودن را در وجود ما القا کرده، ولو اینکه تعبیر گروه، وجود نداشته باشد؛ نه به این معنا که من باید احساس کنم الان عضو این گروهم و به لوازم این گروه، ملتزم شوم؛ در بحث ایمان، به این معنا نمی خواهیم بگوییم، می خواهیم بگوییم از آن طرف، اگر من مومن هستم، بستگی به اینکه من چه مقدار اطلاعاتم از ابعاد مختلف ایمانی، زیاد باشد و چه مقدار به آن لوازم ایمانی بخواهم ملتزم باشم، این گروه بودنم، غلظت و رقت پیدا می کند. من هرچقدر مومن تر باشم، عضو گروه بودنم، غلیظ تر می شود. یعنی به عبارتی ممکن است بگوئیم تشکیکی است؛ یعنی «مومن کامل» یک ویژگی هائی دارد؛ گروه مومنان، متشکل است از افرادی که آن ویژگی ها را دارند؛ اما ایمان، یک حالت پیوستاری دارد؛ هر کسی در رده های بالاتری از ایمان باشد؛ عضویتش در گروه مومنان، بیشتر است و رفتارش بیشتر تناسب با رفتارهای آن گروه دارد؛ اهداف مشترک را بیشتر به رسمیت می شناسد؛ دشمن مشترک را بیشتر به رسمیت می شناسد، مرزهای گروه مومنان با غیر مومنان را بیشتر رعایت می کند؛ ساختار درون گروهیِ مومنان را بیشتر می پذیرد و رعایت می کند؛...

فرض کنیم، شما یک دستور مستقیمی ندارید به اینکه «بروید به گروه مومنین بپیوندید»، در قرآن نیامده است اینطور، با این ادبیات به ما دستور بدهد که «بروید به گروه مومنان بپیوندید»؛ فرض می کنیم یک دستور مستقیمی ندارید که بروید به گروه مومنین بپیوندید؛ با تعبیر «گروه» که مورد بحث ما است نیامده است؛ فرض کنیم که چنین چیزی را نداریم؛ اما دستوراتی که به ما به عنوان مومن داده است، به خودی خود، گروه بودنِ ما را شکل می دهد؛ اینکه می گوید، آقای مومن، دست آن مومن نیازمند همسایه تان را بگیر؛ نوع دوست باش؛ فلان تکالیفِ عبادی و اجتماعی ر انجام بده؛ و... عرض کنم که، همه وظایفی که برای مومنین قرار داده شده است؛ و بسیاری از آنها هم در جمع باید انجام بشود؛ تکالیف اجتماعی است را درست انجام بده؛ نماز جماعت و جمعه را شرکت کن! اگر فرض کنید که در محله خودتان یک تصمیم جمعی می خواهد گرفته شود برای عمران محله، آنجا تعاونوا علی البر و تقوا را داشته باش! اگر اینگونه دستورالعمل هایی که یکی و دو تا و ده تا و صد تا نیست؛ بلکه خیلی زیاد است؛ ما برداشت می کنیم که خداوند مومنان را اصالتا و اولا و بالذات، گروه تلقی می کند؛ ما می خواهیم به اینها عمل کنیم؛ ولی وقتی می خواهیم به اینها عمل کنیم، به خودی خود، حتی، لازم هم نیست که توجه داشته باشیم؛ وقتی به بسیاری از اینها می خواهیم عمل کنیم، احساس می کنیم که در دلِ یک جمع و یک گروه قرار داریم؛ خودمان را عضو یک گروه به نام گروه مومنان می یابیم؛ مثلاً فرض کنید که [حالا من و شما با کتاب و گفت و گو و نوشته و اینها مانوسیم، ولی] مثلا مادر بزرگ من، خدا رحمتش کند، تا چند سال پیش که بود، چنین تلقی ای نداشت که بله، یک گروهی است که من عضو آن گروهم و آن گروه، یک لوازمی دارد که باید به آن گروه، ملتزم باشم؛ یا مثلا فرض کنید الان فلان مومنِ معمولی، که در فلان کارخانه دارد کار می کند، خب یک گروهش گروه همکارانش است، یک گروه، خانواده است. یک گروه هم این است که او عضو گروه مومنان است؛ حالا خودش ممکن است نگوید من عضو گروه مومنین هستم؛ ممکن است آن را حضور ذهن نداشته باشد؛ در یک حالت ذکر نباشد نسبت به اینکه من عضو گروه مومنین هستم؛ ولی عملا هست. یعنی چی؟ یعنی به موقع نماز می خواند، روزه می گیرد. به موقع رعایت ادب می کند نسبت به همنوع خود، نیازمندان دیگر و به آنها کمک می کند. اینها بعضی فردی است و گروه بودن را به ذهن نمی آورد؛ اما بعضی اجتماعی است، گروهی است؛ اقدام هر کدام از افراد مومن بر دیگر مومنان هم اثر می گذارد؛ اگر این فرد کمکی نیاز داشته باشد، به طرف مومنین می رود؛ اگر همسایه مومنش نیازمند باشد، خودش را در قبال همسایه، مسول می داند؛ اگر فعالیت اجتماعی ای عام المنفعه ای مطرح باشد، «تعاونوا علی البر و التقوی» را عمل می کند؛ اگر در کوچه و محله اش، منکری شکل بگیرد، نهی از منکر می کند؛ و ...، اینها همه دلالت بر گروه بودن دارد؛ گروه ساختار دارد؛ اینها هم دارند؛ تکالیف به صورت نانوشته و به صورت «وضعِ تعیُّنی» معلوم است؛ امام جماعت مسجد، جایگاه مشخصی دارد؛ معتمد محل یا متولیان مسجد و حسینیه و هیئت و ...، جایگاه مشخصی دارند؛ مسئول خیریه محلی، جایگاه مشخص خود را دارد؛ جوان ترها در بسیاری از اقدامات، جایگاه مشخص خود را دارند؛ پس ساختار هست؛ اهداف مشترک هست؛ دشمن مشترک هست؛ اقدام مشترک هست؛ منافع مشترک هست؛ پس گروه است؛ همان گروه است که در روانشناسی اجتماعی معرفی شده است. بنابراین، گروه بودن مومنین را و همین طور آن دو گروه دیگری که اینجا نام بردیم، از این جهت، مشترک هستند. «کفار» و «منافقین» هم گروه هستند؛ البته، اینها گروه بودن شان، دنیائی تر است؛ پس ضعیف تر است؛ ممکن است کوتاه مدت تر باشد؛ تا یک مرحله که پیش بروند، ممکن است اگر دشمن مشترک را از میان برداشتند، حالا خودشان، خیلی زود، به رقابت با هم و به دشمنی با هم می رسند؛ ولی در هر صورت اینها هم گروه هستند؛ اینها هم ساختار دارند و دیگر شرایط گروه و ویژگی های گروه را دارند؛ اما اینگونه نیست که بگوییم تصمیم گرفته اند و کنار هم قرار گرفته اند که یک گروه بسازند. آنها هم بر اساس ویژگی هایی که دارند، جذب همدیگر شده اند؛ آن ویژگی ها است که آنها را به هم می چسباند و به گروه تبدیل شان می کند.

«وابستگی» و «دلبستگی» در گروه:

در گروه، معمولا، وابستگی می آید؛ که البته اینجا مسیر برای «دلبستگی» هم باز است؛ و بلکه توصیه شده است. «وابستگی» که جزو ارکان گروه بودن است؛ و «دلبستگی» هم جزو لوازم گروه مومنین است. گروه کفار و منافقین، دلبستگی می تواند داخل شان نباشد. یعنی اهداف شان و دشمن شان و آن برنامه ریزی هایشان و اقداماتی که می خواهند انجام دهند، می تواند آنجا دلبستگی نباشد؛ بلکه همه اش معامله گری باشد؛ همه اش داد و ستد باشد؛ تعریف شده دنیاییِ کامل باشد. به گونه ای که تا یک مرحله با هم هستند، از آن مرحله به بعد، اگر به آن هدف رسیدند، چه بسا دشمن همدیگر می شوند. مثلاً فرض کنید که این منافقین، حالا بر حسب خیالات خودشان، اگر آمده بودند و در عملیات مرصاد، موفق بودند، می توانستند قدرتی به دست بیاورند، به محض به دست آوردن قدرت، تازه وقت درگیری های داخلی خودشان بود؛ چون هر کدام توقعی دارند و به دنبال یک خواسته هایی هستند. آنجا نمی توانیم به دنبال دلبستگی باشیم، ولی در گروه ایمانی، دلبستگی به صورت جدی وجود دارد.

خب، قرآن، از قول پیروان حضرت موسی (ع) هم با ضمیر جمع سخن می گوید:

﴿يا مُوسى‌ لَنْ نُؤْمِنَ لَكَ حَتَّى نَرَى اللَّهَ جَهْرَةً﴾

قوم موسی دارند به حضرت موسی می گویند. حتی نری الله، تا اینکه ببینیم! یعنی از قول یک نفر نمی گوید، از قول یک جمع دارد سخن می گوید. یعنی خداوند گویا گروه بودن آنها را به رسمیت شناخته است.

با ضمیر جمع مورد خطاب قرار می گیرند. اذ قال موسی لقومه «یا قوم»، به تک تک شان نمی گوید؛ به بزرگ ترشان نمی گوید؛ «انکم ان ظلمتم انفسکم»؛ انکم می گوید؛ شما می گوید؛ فعلش هم جمع است؛ ظلم کردید به خودتان؛ باتخاذکم بالعجل؛ اینجا گروه بودن به راحتی آشکار است و خودش را نشان می دهد.

مصادیق گروه:

مصادیقی از «گروه ها» را که قبلا اشاره کردیم. این سخن دیگر اینجا تکرار است. سازماندهی دارند، رده های اول و دوم دارند. من یه استدراکی داشتم در صحبت قبلی؛ همین را می خواستم بگم! می تونه هر دو تا باشد، هیچ مشکلی ندارد؛ به لحاظ اینکه مومن یک فرد است و یک تیپ شخصیتی است، یک شخص ویژه به حساب میاد؛ با این فرض که آن ویژگی ها در او درونی شده باشد؛ ما نه الزامی دارد که آیه شریفه را فقط به عام بدلی تلقی کنیم و نه الزامی به این داریم که فقط عام استقرایی باشد. ...

عام بدلی یا عام استقرایی در آیات شریفه؟:

می تواند هر دو باشد. هم بنده به عنوان یک نفر اگر در تنهایی خودم، در فلان جزیره، در فلان کوهستانی، آنجا هستم و دستوری می رسد که ﴿یا ایها الذین آمنوا قُوا أَنْفُسَكُمْ وَ أَهْلِيكُمْ نارا﴾، مثلاً، آنجا حتی در همون جمع کوچک خودم، باید مراقبت خودم را داشته باشم. اگر هم در یک جمعیتی بزرگ هستم و در یک شهر موقعیتی دارم و در تصمیم گیری و تصمیم سازی یک امت، موثر هستم، آنجا هم باز همین طور است؛ فرقی نمی کند. می تواند بعضی از دستورات جمعی باشد؛ ما در فقه این تقسیم بندی را داریم. می تواند بعضی از دستورات، جمعی باشد، به گونه ای که غیرجمع، نمی تواند آن را اجرایی کند؛ نمی تواند آن را عملیاتی کند. مصادیق خاصش را باید جداگانه مورد بحث قرار بدهیم؛ ولی وقتی صحبت از ﴿یا ایها الذین آمنو﴾ می شود، نمی توانیم این را اختصاص بدهیم به اینکه، آن فقط به حیثیت گروهی توجه دارد، نه! اگر این باشد، خب بهانه دست من می آید که اینجا که گروه وجود ندارد و بقیه که نیستند، پس من تکلیف شخصی هم ندارم؛ ... این جزو اصول ماست که تکلیف ما، تکلیف فردی است؛ اما زندگی ما، حضور ما، اقدام ما، اقدام جمعی، و زندگی جمعی است. ما نباید گروه را با نگاه قرآنی، طوری ببینیم که مانع تکلیف فردی باشد؛ ما تا الان هم این را نمی خواستیم بگوئیم؛ گروه هست؛ آنچه که تا الان داشتم آن را تقریرش می کردم، آن جای خودش هست، درست است، گروه است؛ اما به ذهن کسی نیاید که ما می خواهیم، در تکلیف هم، گروه را جایگزین فرد کنیم؛ الان می خواهم بگویم که یک طوری نشود که از آن طرف پشت بام بیافتیم؛ یعنی ما از آیات شریفه قرآن، برداشت گروه بودن را می توانیم داشته باشیم؛ ولی انحصار در خطابات گروهی را نمی توانیم داشته باشیم؛ یعنی آن را مطمئن هستیم که تکلیف ما، تکلیف فردی است.

اگرچه خطاب گروهی باشد، اما تکلیف فردی است.

اصولا تکلیف فردی است که پایه های گروه مومنین را محکم می کند؛ به عبارت دیگر، خود ما که الان اینجا نشستیم، اگر فرض کنید یک تکلیف متوجه همه ما باشد، مثلاً وقت نماز شد، خب ما هر کدام باید نماز خودمان را بخوانیم، این گونه نیست که بگوییم گروه رفته اند نماز جماعت، پس مصداق نماز، داره انجام می شه؛ حالا من یک نفر اگر انجام ندادم، گروه، تکلیف را انجام داده است. من خنده ام می گیرد، یادم می آید بعضی از بزرگ ترهای یک فامیل، بین شان، صحبت از نماز جمعه رفتن بود. می گفتند که خب همه ما نمی توانیم برویم، ولی لااقل یک نفر دو نفر از خانواده ما برید نماز که ما هم سهمی داشته باشیم؛ خوشحال باشیم، و اعلام کنیم که اهل نماز جمعه هستیم. حالا ممکن است در مسئله نماز جمعه که واجب عینی فردی تلقی نمی شود، بلکه یک ارزش و یک ترجیح رده بالا تلقی می شود، این بیان خوبی باشد؛ یا مثلا فرض کنید که می گویند آقا صبح به صبح، همه افراد خانه نمی نشینند بعد از نماز صبح، قرآن بخوانند؛ ولی خوب است حد اقلّ، یک نفر دو نفر خوب است که بشینند قرآن تلاوت کنند؛ آنوقت بقیه هم که قرآن نمی خوانند، می گویند، خوب، حالا، همن مقدار هم موجب برکت خانه مان می شود؛ ولی بعد اگر آن یک نفر دو نفر هم تعطیل کردند، همان هایی که قرآن نمی خواندند، اعتراض می کنند و ناراحت می شوند که چرا دیگر قرآن نمی خوانی؟ ما می خواهیم در خانه ما قرآن خوانده شود و نور قرآن باشد. آنجا نگاه، نگاه گروهی است و درست هم هست. چرا درسته؟ چون آنجا، آن تکلیف، الزامی نیست؛ ترجیحی مستحب است؛ یا در یک جا، واجب کفایی است؛ اما اگر واجب کفائی نباشد، یعنی ترجیحش و استحبابش به این باشد که همه انجام دهند. اینگونه نیست که اگر کسی انجام داد، از گردن بقیه، کلا ساقط بشود؛ و دیگه استحباب نداشته باشد؛ این خطاباتی که مربوط به گروه است، همه را با همین نگاه پیش می بریم.

البته بعضی موارد هم هست که تکالیفی داریم که از عهده یک نفر بر نمی آید؛ گروه باید باشد تا بتواند آن تکالیف را انجام بدهد؛ پس دستور قرآن هم خطاب به یک نفر نیست، بلکه به گروه است؛ البته ممکن است مقدماتش برای فرد واجب باشد؛ یعنی اگر فرد نمی تواند به صورت تنهائی، آن را انجام بدهد، ولی باید تلاش بکند که اگر توانست، اول گروه را تشکیل دهد، و بعد به واسطه گروه، آن تکلیف را انجام بدهد؛ اینگونه موارد را باید از همان آیه شریفه و کلمات و هیات خود آیه، بفهمیم که اینجا، چنین مطلبی هست یا نیست؟ آیا آن مطلب را گروه باید انجام دهد؟ یک فرد، از عهده‌اش بر نمی‌آید؟ توانش را ندارد؟ و چه بسا دغدغه یک فرد هم نمی تواند باشد؟


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo