درس تفسیر استاد محمد کاویانی

1401/02/05

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: ادامه بحث گروه، گروه فکری و مصادیق آن

 

بعضی واژه های دیگر که ممکن است معنای گروه از آنها برداشت بشود.

خب، اینجا مطلب خاصی را الان نمی خواهم بگویم. ببینید، مطلبی که می خواهم بگویم که برای جلسه بعد زمینه سازی شود؛ و آن این است که ما صحبت از «گروه» کردیم و گروه را در قرآن خواستیم یک ترسیم کلامی بکنیم؛ برای اینکه مقدمه ای باشد تا بعدا با تفصیل بیشتری وارد شویم. حالا در همان تصویر گشتالتی و نگاه کلان که ارائه کردیم، می خواهم بگویم که واژه های متعددی داریم که این واژه ها، ما را به طرف گروه پیش می برد، ولو اینکه ممکن است بعدا د رمباحثه تفصیلی به نظری دیگرب برسیم و بگوییم که این دقیقا گروه نیست؛ ولی ما وقتی می خواهیم از گروه بحث کنیم، به این مفاهیم و به این واژه ها می توانیم بپردازیم. بهانه درستی داریم که به اینها هم بپردازیم. اینها را من فقط نام می برم، مثلا یکی «طایفه» است.

نکته: این شماره آیات را من چون کپی و پیست می کنم آیات را از فایل وردی؛ فایل های وردی بعضی اش، در شماره آیات، اختلاف دارند؛ البته این اختلاف، مورد مباحثه قرار گرفته است که الان مورد نظر ما نیست. من دقیقا دو تا سه تا فایل دارم ...خیلی به این نکته توجه نکردم؛ یعنی برایم مسئله نشده بود؛

واژه «قبائل» جزو این واژه هاست. کافرین که اشاره کردیم، منافقین، اولیاء الشیطان، می تواند یک گروه مرجع تلقی شود. ما گروه هایی در قرآن داریم که خود قرآن نامی برای آنها ذکر نکرده است. «مباهله کنندگان»، یک گروه هستند، ولی اینجا نام نداریم؛ یا مثلا فرض کنید برادران حضرت یوسف علیه السلام، آنها یک گروهند و ویژگی های گروه در آنها حضور دارد، ولی یک نام خاصی برای این گروه، تلقی نمی شود. بعضی از تعبیر ها، مثل «اخوه یوسف» اینها نام نیست، بله وصف است. آنها اخوه بودند ولی.... به اقتضای وصف، عمل نکردند.

بله، حالا اینها را ما برمی گردیم؛ یکی یکی گفت و گو می کنیم. الان اینجا فقط می خواهیم بگوییم که وقتی صحبت از گروه می شود، یک گستره و یک دامنه وسیعی را شامل می شود که ما در قرآن می توانیم راجع به آنها به تفصیل، بحث کنیم. برای مثال، چیزی به نام «گروه فکری» داریم؛ که حداقل دو سه تا مصداقش را در قرآن می توانیم مورد مباحثه قرار دهیم.

«گروه فکری»، آثار منفی دارد؛ که باید از آن اجتناب کنیم؛ و گروه های بدون نام داریم که اینها را هم باید بحث کنیم؛ مثلاً! «اهل» یکی از آن واژه ها هاست، «مستضعف» یکی از آن واژه هاست؛ باید بحتتث شود؛ البته من در این اسلاید، نوشته ام که گروه نیست؛ مستضعف گروه نیست؛ ولی بعد، وقتی خواستیم به تفصیل گفت و گو کنیم، می شود مباحثه کرد که این اصطلاحات کدامشان گروه تلقی می شوند یا نمی شود؟ واژه «قوم» باز ما را به همین فضا وارد می کند. قوم تکرار هم شده است. داریم این را! «ملاء» هم ما را به طرف معنای گروه سوق می دهد. «آل» هم ما را به طرف معنای گروه سوق می دهد. «اهل» را گفتیم تکرار است. «امت»، تکرار است. «حزب»، همین طور است. اینها که اینجا آمده، کامل هم نیست. کامل نیست، یعنی اینکه، نام های دیگری وجود دارد که ما اینجا نیاوردیم. فقط خواستم آن گستردگی کار را نشان بدهم؛ چه بسا آنهایی که حالا مثلا من با فضای ذهنی خودم یک چند تا واژه را یادداشت کردم و آیات قرآن را جستجو کردم. همین است، فقط خواستیم بگیم که یه گستردگی زیادی اینجا وجود دارد که باید بعضی از اینها را اصل قرار بدهیم. در بحث خودمان منظورم است

و به صورت تفصیلی تر حداقل دو تا سه تا از این واژه ها را بپردازیم و دو سه نکته را رعایت کنیم:

گروه بودنش، یعنی ارتباطش با روانشناسی اجتماعی و مباحث مختلفی که در روانشناسی اجتماعی در باب گروه گفته می شود؛ این را باید توجه داشته باشیم؛ من مرتب این را تکرار می کنم که ما مخاطبینی داریم که از اساتید یا دانشجویان دانشگاهی هستند و طلبه نیستند و فی الجمله باید یک توضیحاتی را بدهیم که معلوم باشد که ما در آن مباحث رسمی آکادمیک، راجع به چه داریم حرف می زنیم؟ یک بخش این است، یک بخش هم حالا آن ویژگی هایی که برای یک گروه مطرح می شود، این آیات شریفه، آیا آن ویژگی ها را دارد؟ بیشتر یا کمتر دارد؟ آیا ما اصولا حق داریم با یک مفهوم «گروه» که در روانشناسی اجتماعی گرفتیم و با آن ویژگی هایی که گرفتیم، وارد آیات شویم؟ یا حق نداریم؟ این هم قابلیت یک مباحثه حداقل نیم جلسه ای را دارد که چه حرفی را اینجا باید بزنیم؟ مجاز هستیم یا نیستیم: و قدم سوم اینکه، حالا اگر بُعد آکادمیک آن را پرداختیم، و فرض کنید که بُعد قرآنی اش را هم به تفصیل پرداختیم؛ حالا تازه نوبت به این می رسد که ما هدف مان این بود که اینها را سوق بدهیم به سمت «جامعه سازی اسلامی»! در آن «جامعه سازی اسلامی»، الان مثلاً اگر فرض کنید آخر مباحث گروه باشد، ما گروه را همه بحث هایش را انجام داده باشیم، آن وقت باید یکی یکی بگوییم حالا این زندگی که ما داریم، بالفعل اطراف خودمان، گروه های کوچک، گروه های بزرگ تر، ما از این آیات، چه استفاده بکنیم؟ چه دستورالعمل هایی می گیریم؟ چه آموزه هایی می گیریم که باید عملیاتی بشود؟ و چه بسا باید بگوییم که چه کسانی باید اینها را عملیاتی کنند؟ و راجع به اینهم مباحثه کنیم که چه کسانی مسئول این کار هستند؟ به تعبیری، فرمایشات قرآن را با جامعیت ش بتوانیم دریافت کنیم؛ به گونه ای که بیشتر با زندگی امروزی ما بتواند منطبق باشد. این سِیری است که راجع به مباحث گروه، ان شاء الله به لطف خدا خواهیم داشت. حداقل دو سه تا از این مفاهیم را با تفصیل، اینطور بررسی کنیم.

سوال: با بحث قصص خداحافظی کردیم؟

پاسخ به سوال : بله، من یک توضیحِ بعدی هم دادم، که «قصص» را مورد اشاره قرار دادیم، به این خاطر که ما الان هر کدام از این اصطلاحات را که می خواهیم وارد شویم، وارد آن قصه ها می شویم؛ یعنی به عبارتی ما از قصص قرآن خارج نشدیم. بله، اگر قوم است، اگر ملت است، اگر طایفه است، اگر هر کدام از اینها هست، ما را به طرف قصص قرآن می برد؛ و قصص قرآن هم یک ابتدا و انتهایی دارد؛ یک سیری دارد؛ یک فرایندی دارد؛ یا به تعبیر امروزی ها، یک بافتی دارد، یک کانتکستی وجود دارد. اینکه ما راجع به قصه گفت و گو کردیم، می خواهیم بگوییم که آن بافت را ما باید غافل نباشیم ازش! از ابتدا تا انتها، آن سیری که باید داشته باشد، باید غافل نباشیم. ما وقتی که این آیه شریفه مربوط به مثلا حضرت موسی را داریم می خوانیم؛ و می خواهیم در آن، این سِیر سه گانه ای را که گفتم، داشته باشیم؛ هم نگاه آکادمیک ش را، هم نگاه قرآنی اش را، هم نگاه جامعه سازی اش را؛ پس مجاز نیستیم که همین یک آیه را معیار تصمیم گیری قرار دهیم؛ اگر لازم شد، باد برویم تفاسیر مختلف را ببینیم؛ و البته، اگر تفاسیر مختلف را نگاه کردیم و دیدیم که آن بافت را مورد ملاحظه قرار ندادند؛ و ما احساس می کنیم که هنوز کم داریم. باید برگردیم دوباره خودمان مباحثه کنیم، ببینیم که سیر ابتدا تا انتهای این آیات، ما را به کجا می خواهد منتقل کند. چه بسا از آیات قبلی مطلبی بوده است و ما آن را مورد دقت قرار نداده ایم؛ ممکن است در آیات قبلیِ همان داستان، همان قصه، مطلبی بده است که در معنا کردن این آیه فعلی، ما آن را ملاحظه نکرده باشیم؛ و لذا وقتی صحبت از قصص می شود، با آنها هنوز کار داریم؛ بله، ما آن موقع می گفتم که قصه ها را به عنوان یک مخزن از مجموعه اطلاعات فرض کنید، که اینجا یک اشاره ای به آنها کردیم و گفتیم اینها سرمایه ماست؛ و اینها را داریم و یادتان باشد؛ بعد در مباحث بعدی و در مباحثات مان، مرتب به این مخزن، سر می زنیم. مرتب از آن قصه ها برداشت می کنیم، استفاده می کنیم.

...

یادآوری دو نکته: (هم بحث گسترده دامن است؛ هم تشقیق شقوق زیاد است.

ببینید من مرتب این مطلب در ذهنم خلجان می کند که این گفت و گوی «هفته ای یک جلسه» با این گستردگی مباحثی که ما هی مرتب داریم جمع می کنیم، اول از نگاه کلان قرآنی، و نگاه کلان روانشناختی، و همه را هر جایش را خواستیم وارد بشویم، باید هی تقسیم کنیم و یکی از شقوق کار را انتخاب کنیم؛ خوب حالا دو نکته اینجا هست؛ یکی اینکه، کلا این مباحث بسیار گسترده دامن است؛ و کار یک سال و چند سال نیست؛ کار یک نفر و ده نفر و یک گره و دو گروه نیست؛ پس باید هر مقدار و به هر صورت که می توانیم کاری را انجام دهیم؛ نکته دوم این است که هر جا می خواهیم یک بحث را شروع کنیم، به خاطر تشقیق شقوق و تقسیم بندی هایی که پیش می آید، مجبوریم که از بحث های کناری اش، بگذریم؛ و این حالتی را پیش می آوید که گویا هم خودم و هم بعضی از دوستان دیگر حیفمان می آید؛ مثلا بعضی گفتند که بحث روش شناسی را حیف است؛ خب، حالا، در عمل، چه کار کنیم؟ بعضی هم به مباحث روانشناسی اجتماعی، علاقه نشان دادند؛ ولی در هر صورت، حالا، از رواشناسی اجتماعی شروع کردیم؛ باز هر دو تایش توجیه خوب و درست خودش را دارد. حالا آمدیم در روانشناسی اجتماعی، باز بحث همه مباحث مختلفی که وجود دارد، یکی از مفاهیم اش را ما به عنوان گروه انتخاب کردیم. در گروه، برای چه دارم عرض می کنم؟ می خواهم بگویم که این فرمایش شما را می خواهم جواب دهم. ما برای رسیدن به آن «مدل های مفهومی» و آن »مدل اجرایی» که مرحله ظاهرا پنجم و ششم آن مراحل هشت گانه ای بود که من می گفتم، خیلی کار باید انجام بدهیم؛ یعنی اینگونه نیست که خیلی فوری و راحت بشه و مباحث زود و فوری و کامل شکل بگیرد! شما فرض کنید الان بخواهید برای گروه، یک مدل مفهومی درست کنید.

پیشنهاد یکی از طلبه های کلاس برای پی گیری در تسریع کار.

یک وقت یادم می آید آقای شورورزی یک اشاره ای می کردند که اگر چنان همتی باشد و چنان زمینه ای وجود داشته باشد؛ خیلی سریع تر می شود زمینه را پیش برد. ایشان می گفتند که یک عده ای از محققین باشند از طرف حوزه و ظاهرا از طرف معاونت پژوهش که آنها بشوند همکار پشت صحنه این گفت و گو، یعنی یک کلان پروژه پژوهشی سنگین تعریف شود، آن وقت مباحثاتش حالا در این گفت و گوها ظاهر شود.

بله، گزارشات بیاید اینجا ارائه شود. اگر آن باشد، این شدنی است. من می خواهم بگویم که آن مراحل مختلف، یادتان هست که یک واژه را باید ببینیم، بعد، بعد از این واژه، کلیت آن واژه و گزاره را باید ببینیم، بعد از آن باید نگاه به اصطلاحات خاص روانشناختی که میخواهیم در آن وارد شویم، ببینیم، بعد از آن، از لحاظ زمانی نه، باید اصطلاحاتی را که روانشناختی هستند، اما از خود قرآن برداشت می کنیم و دریافت می کنیم، آنها را باید تفسیر موضوعی کنیم. آن دو قدم اول، قدم های نسبتا ساده ای بود، چه بسا با بحث لغوی و بحث ترجمه و با نگاه یک تفسیر و اینها، حل می شود، ولی بحث سوم و چهارم که می شود تفسیر موضوعی!

ما برای یک مدل مفهومی ساختن راجع به گروه، باید با آن روش های کیفی، یا حد اقل با یکی از آنها کار بکنیم؛ مثلا، حداقلش این است که ابتدائا باید یک «میدان معنایی» را به طور مفصل بررسی کنیم؛ نه مثلا، در حد یک مقاله ای که می خواهد منتشر شود؛ چون مقاله، شما همین که در ۲۰ صفحه نوشتید که اینها نسبتاً جدید بود و دیگران پسندیدند، منتشر می شود؛ ولی نمی توانید هنوز ادعا کنید که من در این مقاله، «مدل مفهومی گروه» را ارائه کردم. مدل مفهومی گروه را باید بتوانید مستقلا ازش دفاع کنید؛ نه در قالب حتما یک مقاله! مقاله کری کوچک و حجمی کوچک است برای این کار؛ یعنی چه بسا شما باید ده تا مقاله داشته باشید. ابعاد مختلف اش را بررسی کنید؛ یک وقتی می آید که باید بررسی میدان معنایی می کنید؛ آنوقت باید ببینید که آقا این قدر گسترده شد؟! ذهنتان را ببرم سراغ آن نگاه شبکه ای ستاره ای مرکب؛ یعنی باید چندین ستاره را از جاهای مختلف، به صورت کار شبکه ای بررسی کنید؛ کار شبکه ای مفهومی، میدان مفهومی، باید کار بکنید؛ بعد دوباره اینها را کنار هم بگذارید، ببینید از لابه‌لای اینها چه در می آید. ما الان در جامعه مان، چیزی به نام «حزب» داریم، چه کار باید بکنیم. اگر خواستید رهنمود بدهید به مجلس شورای اسلامی، یعنی مدل مفهومی «حزب» را اگر خواستید ارائه کنید، خوب یک گستردگی خاصی دارد.

حالا من نباید یک طوری صحبت کنم که بعضی دوستان که می خواهند پژوهش کنند، بترسند. مثلا جناب آقای نظری نترسد؛ مثل اینکه از رفتارش به نظر می رسد که یک کمی ترسیده است از گستره کار.!

در هر صورت، می خواستم ماهیت کار قرآنی را بگویم؛ کار قرآنی مربوط به آن مرحله ای که می خواهد به روانشناسی را با «جامعه سازی اسلامی» وصل کند؛ و به جامعه نظر داشته باشد؛ اینها یک مقدار دقیق است و قطعا هر یک قدمی که پیش برود، ارزش خیلی زیادی دارد و اینها قدم های اولیه، به حساب می آید؛ ولی چون قرآن هست، ما باید همواره مراقب باشیم و همواره امیدوار باشیم و با خودمان بگوئیم که در این حدی که من ن تلاش کردم، این مقدار نتیجه حاصل شده است.

...

گروه فکری

اصطلاحا گروه «قطبی» می شود. معیار برای تصمیم گیری در گروه، درست و غلط بودن نیست. معیار، مفید بودن تصمیم برای گروه و زیان برای آن است.

اعضای یک گروه، دقتی که در تصمیم گیری های فردی می کنند، در تصمیم گیری های گروهی نمی کنند.

توضیح: ویژگی های گروه مختلف است. گروه، رئیس و رده های بعدی، نقش های تعریف شده‌ای دارند اگر چه به صورت رسمی نیز اعلام نشود. در این گروه، اگر تصمیم گیری در رده های بالا اتفاق بیفتد، چه بسا یک امر مصوب در اذهان بدنه‌ی گروه تلقی شود. در حالی که اشخاصی که در بدنه هستند، برای تصمیمات فردیِ خودشان (در زمینه های اقتصادی و علمی و خانوادگی و فرزندان و ...) امکان دارد با افراد زیادی مشورت کنند و جوانب مختلف کار را بسنجند و حتی روی کاغذ بیاورند و گام به گام پیش روند تا نتایج کار را بسنجند و مواظبت کنند، تا یک باره تصمیم نسنجیده ای نگیرند. اما در گروهی که گرفتار گروه فکری شده باشد، اینگونه نیست؛ بلکه هرچه گروه گفت، همان است؛ همان باید عمل شود.

نقش «تسهیل اجتماعی» و «بطالت اجتماعی» در «گروه فکری».

وقتی صحبت از «گروه فکری» می شود، فرد، خودیت و فردیت خودش را در مسئله کنار می گذارد. قبلا از تسهیل اجتماعی سخن مختصر گفتیم ظاهرا. تسهیل اجتماعتی می گوید که «فرد در حضور گروه، تکلیف خود را با آسانی بیشتری انجام می دهد»؛ کودکانی که می خواهند یک صفحه ای را یاد بگیرند، اگر در جمعی نشسته باشند و نیم ساعت فرصت به آنها داده شود تا این کار را انجام دهند، در این موقعیت بچه ها خیلی زودتر و موفق تر یاد می گیرند؛ زیرا در جمع قرار گرفته اند؛ و چه بسا مقایسه بشود و انگیزه‌ی مضاعفی را ایجاد می کند) و «بطالت اجتماعی»، روی دیگر «تسهیل اجتماعی» است. یعنی شخص در گروه، پشت دیگران پنهان می شود تا دیگران مسئولیت ها را انجام دهند؛ کارها را انجام دهند؛ تا زمانی که پنهان شدنش برای دیگران آشکار شود و دیگر نتواند این کار را بکند؛ در آن موقع به ناچار به انجام تکلیف خودش اقدام می کند؛ که در اصطلاح انگلیسی، social laofing می گویند؛ اشاره ای کردیم که این ها در "گروه فکری" دخالت می کنند.

ممکن است افراد در گروه به تصمیم اتخاذ شده توسط رده های بالایی، ایرادهایی داشته باشند؛ اما خیلی راحت در ذهن خود، با استناد به اینکه یک تصمیم جمعی است، کنار می آیند و با آن مخالفتی نمی کنند؛ وقتی منافع گروه برای اعضاء، منافع شخصی تلقی می شود، چه بسا فکر نکرده از گروه دفاع می کنند. در احزاب، گروه های سیاسی در مقاطع مختلف در جامعه خودمان و در دولت های مختلف گذشته، تا حدّ زیادی، اینطوری عمل می شده است؛ هر گروهی و هر حزبی، طرفدارانی دارد که از آن دفاع می کنند و به ریزِ مطالب و تصمیم گیری های حزب شان توجه نمی کنند؛ و چه بسا لازم نمی دانند که علت آن را بفهمند؛ و از آن دفاع می کنند؛ این اختصاص به جامعه ما و اختصاص به یک گروه و یک حزب و یک کشور و ...، ندارد؛ یک حالت روانشناختی است که به ویژه در گروه های بزرگ پیش می آید؛ گروه های کوچک، بیشتر این امکان را دارند که از این حالت پیش گیری کنند؛ یا اگر رخ داد، آن را درمان کنند؛ چه بسا، ممکن است هر کدام از خود ما هم همین الان، چنین حالتی را نسبت به گروه و حزب خود داشته باشیم.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo