درس کتاب المکاسب استاد حسن خادمیکوشا
مکاسب
1400/07/01
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: شرط ضمن عقد /شروط صحت شرط ضمن عقد /معنای شرط
القول فی شروط التی یقع علیها العقد و شروط صحتها و ما یترتب علی صحیحها و فاسدها. [1]
در این بخش از کتاب گران سنگ مکاسب که مرحوم شیخ انصاری قدس سره آن را تصنیف فرمودند، میرسیم به بحثی که یکی از مباحث مهم است در مباحث مربوط به مکاسب و متاجر و عقود و اینها.
و آن بحث شرطی است که در ضمن عقد گذاشته میشود. که آیا میشود شرط گذاشت؟ میشود عقد را مشروط به شرط کرد یا نمیشود؟ و اگر میشود با چه شروطی؟ یعنی در واقع شرط صحت شرط چی است؟ و اگر شرط صحیح باشد و چه آثاری دارد و اگر فاسد باشد چه نتایجی را میتواند داشته باشد. اینها را مرحوم شیخ میپردازد.
در ابتدا اولین مطلبی که طبیعتاً و منطقا میبایست در ابتدا مطرح بشود این است که اصلاً شرط یعنی چی و ما که میخواهیم در خصوص شروط و بحثمان سر شروط است از حیث صحت و فساد چه چیزهایی موجب فساد شرط میشود؟ شرط صحیح چی است و شرط فاسد چی است؟ بالاخره موضوع بحث شروط است. این موضوع باید اول مفهومش روشن بشود تا نوبت به حکمش برسد. منظور از شرط چی است؟ میخواهیم بگوییم سر شرط میخواهیم بحث کنیم.
لذا ایشان در ابتدا یک بحث لغوی و اصطلاحی را مطرح میکنند ولی مفهوم را، مفهوم شرط را یک مقدار توضیح میدهند. بررسی میکنند. تا ببینیم که شرطی که ما الان درش بحث میکنیم به چه معنا است. معانی مختلفش در ابتدا اشارهای میکنند. بعد میگویند که حالا شرطی که ما میخواهیم بحث کنیم و در روایات هم بهش اشاره شده و شروطی برایش گذاشته شده است، چی است.
میفرماید که شرط دو تا اصطلاح دارد و یا دو تا اطلاق دارد. یا به عبارت دیگر دو استعمال دارد شرط در عرف. همچنان که دو تا اصطلاح عرف خاص هم دارد. یک عرف عام را اصطلاح عرف عامش را در اینجا بهش میپردازد و بیان میکند آن را. در ادامه هم به دو اصطلاح دیگر که آن دیگر اصطلاح خاص است و در عرف خاص است. در عرف اهل معقول که حالا خواهیم رسید به آنجا.
اما شرطی که در عرف به کار گرفته میشود، لغت شرط ایشان میگوید که دو تا معنا دارد در عرف. الشرط یطلق فی العرف علی المعنیین: شرط در عرف بر دو معنا اطلاق میشود.
یکی معنای حدثی است. یعنی دال بر یک حدث دارد و دلالت مصدری دارد. شرط معنای مصدری دارد. معنای حدثی دارد. یعنی بر حدوث یک حالت یا فعل دلالت دارد. که حالا اگر خود لفظ شرط را بگیریم به معنی مصدر یا اسم مصدر بریده از زمان هست هست که الان هم همین است. لفظ شرط را حالا مشتقات صرفیاش را که افعال ازش منشعب میشود آنها را دیگر مشخص است به حسب صیغهای که دارد معانیاش متفاوت و متعدد میشود. معنای حدثی میفرماید که در قاموس به معنای حدثی شرط اشاره شده به این اصطلاح اول اشاره شده بهش. و آن به معنای الزام است. میگویند فلانی شرط کرده است. شرط خوب شرط بر وزن فَعل مصدر است. مصدر شَرَطَ یَشرُطُ فهو شارط است. شرط یک چیزی را فلانی شرط کرد. آن چیز شرط شد. یا آن کس شرطی بهش شد. یا شرطی را پذیرفت.
یک شارط داریم و یک مشروط له داریم و یک مشروط علیه غیر ار شرط. یک شرطی داریم که همان مصدر است. فعل است. شرط کردن. آن کسی که این شرط را میکند بر کس دیگر، این میشود شارط. آن کسی دیگر میشود مشروط علیه. این یکی اگر آن شخص آن شرط را بپذیرد این میشود مشروط له. همین که شرط کرده و شارط است، مشروط له هم است. البته ممکن است کسی شرط میکند به علیه خودش و دیگری میپذیرد که حالا ممکن است شارط مشروط علیه باشد. بستگی دارد آن کسی که ابتدا کرده شرط را کی بوده است. در هر صورت آن کسی که شرط علیه آن است یعنی شرط به روی گردن آن گذاشته میشود و الزامی بر او میشود، او میشود مشروط علیه.
آن کسی که این الزام را کرده و اگر آن شخص مقابلش این الزام را پذیرفت و ملتزم شد به آن چیزی که الزامش کرد، این میشود مشروط له. کسی که شرط به نفعش است. مشروط هم آن چیزی است که شرط شده است. همان چیزی که الزام شده بر کسی و شخصی ملتزم به او شده است.
در هر صورت در قاموس الزام الشیء و التزامه فی البیع و غیره این را تفسیر کرده است. گفته است که شرط به معنای حدثی که در عرف کاربرد دارد به معنای این است که چیزی را بر دیگری انسان لازم کند. یعنی به گردن شخص بگذارد. شخص را ملزم به آن چیز بکند. لازم کردن چیزی بر کسی و ملتزم شدن و به گردن گرفتن و به عهده گرفتن و پایبند شدن، طرفینی است. الزام و التزام. پس الزام و التزام توی هر شرطی است. البته اگر این شرط گذاشته بشود و شخص مقابل هم این شرط را بپذیرد. یعنی از این عبارت در میآید که شرط چیز طرفینی است.
در عین حال علاوه بر اینکه فی ما بین دو طرف تحقق پیدا میکند، در بیع و غیر بیع، یعنی در ضمن چیز دیگر این شرط تحقق پیدا میکند. مستقل نیست. در کنار چیز دیگر. یعنی چیز دیگری مشروط میشود به این شرط. بیع مثلاً و غیر بیع حالا از عقود و معاملات و اینها. حالا شیخ میفرماید ظاهر این مطلب این است که الزام شی و التزامش در بیع و غیر بیع، این است که اگر شخصی بیاید در بیع نباشد و یک شرطی را بکند برای کسی، یعنی الزامی را انجام بدهد و دیگری را ملزم به چیزی بکند و او هم بپذیرد این را، یا اینکه در ضمن یک عقد یا شبه عقد باشد، این میشود استعمال دیگر حقیقی نیست، اگر به این میگویند شرط مجازاً گفته میشود. یا مجاز است یا اصلاً صحیح نیست. در هر صورت استعمال حقیقی نیست. وقتی حقیقی نشد از دو حال خارج نیست، یا کلاً این استعمال غلط است یا غلط نیست اما مجازاً این استعمال انجام شده است.
شیخ میفرماید در اینکه غلط نیست بحثی نیست و اشکالی نیست که صحیح است این استعمال. چون زیاد استعمال شده است. بالاخره استعمال شرط در الزام ابتدایی کم نیست در اخبار و غیر اخبار وجود دارد. بعد چند نمونه از اخبار را میاورد. مثلاً در آن قضیهای که شخص بردهای را میفروشد و شرط میکند که خودش ولاء داشته باشد. با اینکه برده را فروخته است. اما با این شرط میفروشد که ولاء داشته باشد. ولاء مال کسی است که برده را آزاد کند. این حکمی است که خدا گذاشته است. اینجا میفرماید که امام فرموده که شرط خدا اوثق است یعنی مقدم است و محکمتر و وثیقتر است و این جلوتر است و ترجیه دارد بر شرطی که شما میگذارید. در جایی که خدا شرط میگذارد، دیگر نوبت به شرط شما نمیرسد. آن شرطی که در ضمن عقد گذاشته شده شرط ولاء، بله شرط ابتدایی نیست و ضمن عقد است. اما این شرطی که امام میفرمایند شرطه اوثق، شرط خدا شرطی نیست که در ضمن چیز دیگر باشد. حکم شرعی است و جعلی است از سوی شارع.
میفرماید که این یک نمونه. یا مثلاً حضرت امیرالمومنین علیه السلام میفرماید که ان شرط الله قبل شرطکم. این را در کسی که ازدواج کرده با این شرط که شخص زن دیگری نگیرد. زنی میآید ازدواج میکند با یک مردی به این شرط که زن دیگری نگیرد. اینجا امام میفرماید که شرط خدا قبل از شرط شما است. شرط خدا که اینجا میگوید باز شرط خدا شرط ابتدایی است. پس استعمالش در الزامهای ابتدایی هم کم نیست. وجود دارد.
بنابراین نمیشود گفت غلط باشد و نباید اینها را داشته باشیم. صحیح است. اما حالا باید صحبت کرد که آیا این مجاز است یا حقیقت است. که عبارت قاموس اقتضاء میکند که این استعمالات مجازی باشد. چرا؟ چون ایشان تعریف کرد که شرط را به الزام فی البیع و غیره. بنابراین در الزامهای ابتدایی که فی البیع و غیره نیست، باید بشود مجاز. غلط هم که گفتیم نیست. حالا شیخ میخواهد بگوید اینجا که نه مجاز هم نیست. میآیند استدلال میکنند که مجاز نیست.
اول بیایم یک تکهی اول را تطبیق بدهم. بعد میرسیم به آن بحث که چرا مجاز نیست. آیا دلیل داریم بر اینکه این حقیقت است استعمال لفظ شرط در الزامهای ابتدایی، آیا این مجاز است یا حقیقت است؟ ایشان ادعا میکند که حقیقت است با ادلهای که میاورد.
القول فی الشروط التی یقع علیه العقد و شروط صحتها و ما یترتب علی صحیحها و فاسدها.
سخن در شروطی است که عقد با آن شروط واقع میشود. بر آن شروط واقع میشود. و شروط صحتها. عطف به شروط قبلی است. اما شروط اول با این شروط دوم فرق میکند. شروط اول همان شروطی است که عقد مشروط به آن شروط میشود و عقد روی همان شروط است. اما شروط دوم و شروط صحتّها یعنی شروطی که آن شروط باید داشته باشند تا صحیح باشند. شروط صحت این شروط. موضوع بحث شروط است. اما این شروط را میخواهیم ببینم که شرط صحتش چی است؟ چه شروطی صحیح است؟ چه شرطی داشته باشد این شرط صحیح است؟ شروط صحتها و ما یترتب علی صحیحها و فاسدها. شروط صحت آن شروط و آنچه که مترتب میشود که این نتایج و آثار و احکامی که مترتب میشود بر صحیح آن شروط و فاسد آن. صحیح باشد یک حکمی دارد و فاسد باشد یک حکمی. هرچند اگر بگوییم شرط فاسد مفسد هم است یا نه. آیا شرط فاسد مفسد عقد است یا نیست؟ این یک مسئله است.
-معنای شرط
الشرط یطلق فی العرف علی المعنیین. شرط در عرف در دو معنا اطلاق میشود. احدهما: المعنی الحدثی. و هو بهذا المعنی مصدر «شَرَطَ» فهو شارطٌ للأمر الفلانی، و ذلک الأمر مشروطٌ، و فلانٌ مشروط له أو علیه. [2]
اولیش معنای حدثی است. حالت معنای حدث و فعل را دارد. فعل ماضی و مضارع منظور نیست. فعل معنای حدثی. آن چیزی که حادث میشود و در خارج روی میدهد و اتفاق میافتد. که حالا میتواند حالت باشد و میتواند فعل باشد که شرط کردن یک فعل است.
میفرماید که این شرط به این معنای حدثی مصدر است. مصدر شَرَطَ است. شَرَطَ فهو شارط. شرط کرد پس آن شرط کننده شارط است. آن کسی که شرط کرد، شارطٌ للأمر الفلانی. اسم فاعل میسازد ازش. شَرَطَ اسم فاعلش میشود شارط. شارطٌ للأمر الفلانی. شَرَطَ متعدی است و مفعول میخواهد. شرط میکند چی را؟ فلان چیز را. امر معنایش شی است. فلان شی را. لام تقویت است که بر سر مفعول اسم فاعل آمده است. میتوانست بدون لام بیاورد. شارطٌ الأمر الفلانی.
و ذلک الأمر مشروطٌ. آن چیز میشود مشروط. شرط شده. فلانی، فلان کسی که شرط کرده میشود مشروط له یا مشروط علیه. کسی که شرط را به نفع خودش شرط کرده یا ضرر خودش. اگر ملتزم شد چیزی را، طرف مقابلش ذی نفع است و میشود مشروط علیه. اگر ملزم کرد طرف مقابلش را در عین حال که شارط است، مشروط له هم میشود. مشروط علیه کسی است که ملتزم میشود. مشروط له کسی است که ملزم میکند و طرف مقابلش ملتزم میشود.
و فی القاموس: «أنه إلزام الشیء و التزامه فی البیع و غیره».[3]
معنای حدثی که صرفش کرد مصدر است. شَرَطَ و شارط و مشروط و مشروط له و مشروط علیه ازش منشعب و مشتق میشود. اما اصل معنای این شرط که مصدر است به چه معنا است؟ میفرماید که و فی القاموس أنه إلزام الشیء. شرط در این معنای مصدری به معنای الزام، الزام هم مصدر است. الزام شیء لازم کردن چیزی بر کسی. و التزامه فی البیع و ملتزم شدن. بستگی دارد که شرط له باشد، شرط زید بأمر؟؟ فلان چیز را این به معنای التزام است و شرط علی الأمر؟؟ به معنای الزام است. کسی که شرط میکند دیگری را. اگر دیگری را ملزم کرد با علی، اگر الزام میشود. اگر ملتزم شد خودش با لام میآید و التزام میشود.
بعد میفرماید: و ظاهره کون استعماله فی الإلزام الابتدائی مجازا أو غیر صحیح.[4] ظاهر این قاموس یا ما فی القاموس بأنه إلزام الشیء. ظاهر قاموس بگیریم که تعریف قاموس ظاهر أنه الزام الشیء، مجموعه تعریف یکی است. ظاهرش این است که استعمال شرط در استعمال ابتدایی مجاز است. قاموس کتاب لغت و معنای حقیقی را معنا میکند اگر بپذیریم. لغویها همیشه متعهد هستند که معنای حقیقی را حتماً بگویند. ظاهرش این است که الزام ابتدایی مجاز است. استعمال شرط در الزام ابتدایی مجازا خبر کون است. یا مجاز است أو غیر صحیح. یا صحیح نیست. استعمال یا غلط است یا صحیح است. صحیح هم یا مجاز است یا حقیقت است.
ایشان میفرماید که لکن لا إشکال فی صحته لوقوعه فی الأخبار کثیرا. ولی هیچ اشکالی نیست در صحتش، به خاطر اینکه وقوع واقع شده پس اگر وقوعش، وقوع استعمال شرط در الزام ابتدایی در اخبار، لوقوعه میخورد به همان استعماله فی الإلزام الابتدایی. واقع شده کثیرا.
مثل قوله ص فی حکایة بیع بریرة: «إن قضاء الله أحق و شرطه أوثق و الولاء لمن أعتق.»[5] قضاء خدا و حکم خدا حقیقتر است، یعنی سزاواراتر است و شرطش اوثق است، وثیقتر و محکمتر است و ولاء هم برای کسی است که آزاد کند. ولاء عِتق بیشتر به معنای إعتاق به کار میرود. عَتق بیشتر به معنای آزاد شدن است. عِتق اسم مصدر برای اعتاق است. والولاء لمن أعتق. ولاء عتق دارد. چند تا ولاء داریم یکیاش ولاء عتق است که هر کسی برده را آزاد کرد، ولایت دارد.
این جریان دارد در کافی میتوانید رجوع کنید به آنجا، عذر میخواهم در دعائم[6] صفحهی 247 و در وسائل باب نه آمده و باب یازده. رجوع کنید جریانش را عرض کردیم. شخص میآید برده را میفروشد با این شرط که ولاء با خودش باشد. که این خلاف شرط خدا است. شرط خدا اینجا شاهد در همین است. و شرطه اوثق. و الولاء لمن أعتق. میبینیم اینجا شرط خدا شرط ابتدایی است.
و قول أمیر المؤمنین ع فی الرد علی مشترط عدم التزوج بامرأة أخری فی النکاح: «إن شرط الله قبل شرطکم.»[7] قول امیرالمومنین ع که فرمود إن شرط الله قبل شرطکم. مقول قول است. در خصوص این قول در کجا بوده، در رد بر کسی که شرط کرده، مشترط، شرط کننده بر عدم تزوج به یک زن دیگر در نکاح. کسی که شرط کرده که با زنهای دیگر نکاح و ازدواج نکند، شرط کرده زن علی القاعده باید باشد. یا مرد این شرط را به گردن میگیرد. مشروط له این وسط زن است و مشروط علیه مرد است. اینجا فرود شرط خدا، باز شرط الله یعنی حکم خدا. حکم خدا که شرط به معنای الزام فی البیع و اینها نیست.
و قوله: «ما الشرط فی الحیوان؟ قال: ثلاثة أیام للمشتری. [8] قلت: و فی غیره؟ قال: هما بالخیار حتی یفترقا.» حالا قول راوی است که از امام میپرسد شرط در حیوان چی است؟ امام میفرمایند که قال ثلاثة ایام للمشتری. اینجا منظور از شرط خیار است. شرط حق فسخ داشتن، یعنی شخص بتواند حق فسخ که خود این خیار است. خیار در حیوان چقدر است؟ میفرمایند سه روز است آن هم برای مشتری. پرسید در غیر حیوان؟ امام میفرمایند: هما بالخیار حتی یفترقا. خیارشان تا و قتی است که از هم جدا بشوند. خیار مجلس دارند. اما در حیوان علاوه بر خیار مجلس خیار سه روز، خیار حیوان هم دارند. یعنی مشتری دارد. علی المشهور.
اینجا باز شرط میبینیم به معنای اطلاق شده برای یک حکم شرعی که همان خیار است. ابتدایی است. شرط در ضمن عقد نیست. خود بیع حیوان این حکم را دارد که شخص میتواند تا سه روز این را فسخش کند. یا بر نذر و عهد و وعد و اینها میفرماید در بعضی از اخبار شرط در نکاح اطلاق شده است.
و قد أطلق علی النذر أو العهد أو الوعد فی بعض أخبار الشرط فی النکاح.[9] من با تو شرط کردم که این کار را بکنی، با هم قرار گذاشتیم و شرط کردیم و قول دادیم. قول دادن و قول گرفتن این خودش شرط کردن است. ولو در ضمن چیز دیگر هم نباشد. عهد کردن و نذر کردن و وعد، اینها هم میفرمایند موارد دیگری است که شرط به کار رفته است. در حالی که تویش التزامی است. نذر التزامی است و چیزی را برای خودش الزام میکند و در عهد هم همینطور. وعد به دیگری قولی میدهد یعنی اقرار و ملتزم شده.
البته جزئیاتش جای بحث دارد در مورد وعد و عهد و نذر و اینها. که حالا فعلاً بماند. عزیزان میتوانند خودشان روی این فرقها تأمل کنند تا ببیند چه فرقهایی است و قدر مشترک ایشان چی است که توی همهشان شرط به کار رفته است.
و قد اعترف فی الحدائق بأن إطلاق الشرط علی البیع کثیر فی الأخبار.[10] در حدائق اعتراف کرده که اطلاق شرط بر خود بیع، نه شرط در ضمن بیع، اطلاق شرط بر بیع زیاد است. و قد اعترف، اعتراف کرده در حدائق، بأن به اینکه شرط اطلاق میشود بر بیع، اطلاق شرط بر بیع زیاد است در اخبار.