درس خارج فقه استاد محسن ملکی

1400/08/04

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: كتاب الصلاة/صلاة المسافر /حکم نماز کامل در سفر

 

امام باقر علیه السلام:‌ صَانِعِ الْمُنَافِقَ بِلِسَانِكَ وَ أَخْلِصْ مَوَدَّتَكَ لِلْمُؤْمِنِ وَ إِنْ جَالَسَكَ يَهُودِيٌّ فَأَحْسِنْ مُجَالَسَتَهُ.[1]

روابط اجتماعی با سه گروه اعتقادی و رفتاری: منافقین، مؤمنین و غیرمسلمانان؛ در هر سه مورد حضرت توصیه میکنند به خیر و نیکی و خوشرفتاری؛ با منافق با حالت ظاهری خوب با او رفتار کن؛ با مؤمن کمال محبّت و مودت؛ و با غیرمسلمان نیز احسان در مجالست و خوشرفتاری؛ غیرمسلمان از منافق بهتر است؛ اگر لازم شد با آنها زندگی کنیم باید خوب زندگی کنیم؛

این همان قاعدهی کلّی است که هم در ارتباط با دیگران هست و هم در ارتباط با جسم خودمان هست؛‌ امْشِ بِدَائِكَ مَا مَشَى بِك‌.[2] فَآخِرُ الدَّوَاءِ الْكَي‌.[3] قاعدهی اوّلی در رفتارهای اجتماعی و همچنین با جسم خودمان در بحث سلامتی و بیماری، این است که انسان کارهای سخت و خشن و تند انجام ندهد؛ بلکه در همهی موارد با آرامش و ملایمت و لین جانب رفتار کند؛ برخورد خشن مربوط به موارد اضطراری است؛ از اصول اسلام این بوده است که پیامبر دست به شمشیر و جنگ و اینها نمیزدند مگر در شرائط اضطراری؛ منافق و غیر مسلمانی که با مسلمانان و مؤمنین زندگی میکنند و جنگ و دعوایی ندارند، نباید با آنها برخورد شدید شود.

 

خلاصه جلسه قبل

کلام در صورت سوّم از صوری بود که مسافر نماز شکسته را کامل میخواند یعنی علم به حکم و جهل به موضوع؛ گفتیم این خود بر دو قسم است: جهل به خصوصیات حکم و جهل به خود موضوع.

روایات در این باب چهار طائفهاند:

طائفه اوّل: مؤدای صحیحه زراره و محمد بن مسلم

وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ أَبِي نَجْرَانَ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ حَرِيزٍ عَنْ زُرَارَةَ وَ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالا: قُلْنَا لِأَبِي جَعْفَرٍ رَجُلٌ صَلَّى فِي السَّفَرِ أَرْبَعاً أَ يُعِيدُ أَمْ لَا قَالَ إِنْ كَانَ قُرِئَتْ عَلَيْهِ آيَةُ التَّقْصِيرِ وَ فُسِّرَتْ لَهُ فَصَلَّى أَرْبَعاً‌ أَعَادَ وَ إِنْ لَمْ يَكُنْ قُرِئَتْ عَلَيْهِ وَ لَمْ يَعْلَمْهَا فَلَا إِعَادَةَ عَلَيْه.[4]

کسی که عالم به وجوب قصر در نماز مسافر است اگر نماز را کامل بخواند باید اعده کند؛ ولی کسی که عالم به این حکم نیست لازم نیست اعاده کند؛ واضحترین مصداق برای وجوب اعاده، صورتی است که مسافر عالم و عامد باشد من جمیع الجهات؛ حکم و موضوع و خصوصیات همه را میداند؛ و بعد از آن، مسافری است که حکم را میداند ولی موضوع یا خصوصیات را نمیداند.

 

طائفه دوّم: مؤدای صحیحه عبید الله بن علی حلبی

وَ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ فَضَالَةَ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ عُبَيْدِ اللَّهِ بْنِ عَلِيٍّ الْحَلَبِيِّ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ الظُّهْرَ أَرْبَعَ رَكَعَاتٍ وَ أَنَا فِي سَفَرٍ قَالَ أَعِدْ.[5]

همانطور که قبلاً گفتیم با توجّه به شخصیّت حلبی و اینکه میگوید صَلَّيْتُ، نمیتوان این روایت را بر صورت عمد حمل کنیم بلکه یا قضیه حقیقیه است و یا منظور سهو است؛ و اگر در صورت سهو اعاده واجب است بطریق اولی در صورت عمد واجب است؛ علی کلّ حال این روایت یا بمفهوم موافقت و یا باطلاق لفظی دلالت دارد بر اینکه شخص عالم عامد ولو عالم به حکم و جاهل به موضوع، باید نمازش را اعاده کند.

 

طائفه سوّم: مؤدای روایت عیص بن القاسم

مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى عَنِ الْعِيصِ بْنِ الْقَاسِمِ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ‌ عَنْ رَجُلٍ صَلَّى وَ هُوَ مُسَافِرٌ فَأَتَمَّ الصَّلَاةَ قَالَ إِنْ كَانَ فِي وَقْتٍ فَلْيُعِدْ وَ إِنْ كَانَ الْوَقْتُ قَدْ مَضَى فَلَا.[6]

این روایت تفصیل است بین کشف خلاف در وقت و کشف خلاف در خارج وقت؛ اگر در وقت فهمید اشتباه کرده، اعاده واجب است ولی اگر بعد از وقت فهمید، واجب نیست.

 

طائفه چهارم: مؤدای روایت ابی بصیر

وَ عَنْهُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ النُّعْمَانِ عَنْ سُوَيْدٍ الْقَلَّاءِ عَنْ أَبِي أَيُّوبَ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الرَّجُلِ يَنْسَى فَيُصَلِّي فِي السَّفَرِ أَرْبَعَ رَكَعَاتٍ قَالَ إِنْ ذَكَرَ فِي ذَلِكَ الْيَوْمِ فَلْيُعِدْ وَ إِنْ لَمْ يَذْكُرْ حَتَّى يَمْضِيَ ذَلِكَ الْيَوْمُ فَلَا إِعَادَةَ عَلَيْهِ. [7]

این در مورد نسیان است؛ میفرماید اگر در همان روز یادش بیاید اعاده واجب است و اگر روزهای بعد یادش بیاید واجب نیست.

طائفه سوم و چهارم تفصیل دادهاند؛ امّا مهمترین طائفه، طائفه اوّل است که مطلقا میفرماید اگر حکم را میدانسته باید اعاده کند چه در وقت بفهمد چه در خارج وقت؛ چه همان روز بفهمد و چه روزهای بعد؛ چون عالم بوده، تکلیف بر ذمهاش مستقرّ شده است؛ این از مواردی است که قضاء تابع اداست؛ همان امری که به ذمّهاش آمده باید امتثال شود؛ بتعبیر دیگر فوت تکلیف منجّز بر او صادق و قضاء بر او واجب است؛ هم از باب فوت (إقض ما فات کما فات) و هم از باب اشتغال (الاشتغال الیقینی یستدعی الفراغ الیقینی).

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo