درس خارج فقه استاد محسن ملکی

1402/07/24

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: وجوب حج

 

عن الحسن علیه السلام : احترسوا من الله بکثرة الذکر [1]

مراقبت کنید خدا را با زیادی ذکر او و توجه به او زباناً و قلباً

اما زباناً فهو المعروف و اما قلباً فکن فیما امر ان تکون فیه و لا تکن فیما امر ان لا تکون فیه

وجوب حج از ضروریات است و انکار ضروری دین طبق نظر مشهور یستلزم الکفر در مقابل مشهور این شد که انکار ضروری در باب فروع در صورتی مستلزم کفر است که این انکار مستلزم انکار اصلی از اصول دین باشد. در مقام توضیح عرض میکنم به اینکه ایمان و کفر از مقوله اعتقادات است نه از مقوله عمل الذین امنوا و عمل الصالحات رتبه عمل متأخر از ایمان است بنابراین کفر و ایمان در وادی اعتقادات بررسی میشود و حکم به کفر و ایمان میشود لذا این نظریه مشهور که گفته اند انکار ضروری دین درباب فروع مثل

وجوب حج و صلوة مساوی با کفر است لا یعبأبه و لا یستند الی دلیل متقن و حق آنست که در باب فروع اگرضروری دین انکار شد و لازمه اش انکار اصلی از اصول دین به میان آمد در اینصورت یثبت الکفر

حال چه زمانی چنین استلزام و ملازمه ای بین انکار ضروری فرع دین با انکار اصلی از اصول دین تصور میشود؟ آن وقتی که منکر ضروری در باب فروع مقتضی آن موجود باشد و مانع هم مفقود. مقتضی برای منکر ضروری در فرع که باعث استلزام میشود 1. معرفت شخص وعلم به اوضاع و احوال 2. شرایط مناسب 3. عدم مانع یعنی شبهه ای در ذهنش نباشد.

اگر چنین وضعیتی را در منکر تصور کردید که این شخص همه چیز را بلد است اوضاع و احوال را هم واقف است شبهه ای هم در ذهنش نیست و در شرایط کاملا شفاف که از در و دیوار ادله میبارد برای وجوب حج که ضروری دین است میگوید نه حج واجب نیست و اینها ساخته ذهن شماست،اینجا میشود گفت مستلزم تکذیب پیغمبر و رسالت است یعنی رسالت را در ناحیه وجوب حج تکذیب میکند و نعوذ بالله میگوید پیامبر دروغ گفته است و الا با این اوضاع و احوالی که ما در جامعه داریم وبا این دنیای فعلی و فضای مجازی گاهی دختران و پسران برآشفته میشوند و انکار میکنند این ضروریات را نمیشود حکم به کافر بودنشان داد. اصل اولی عدم است مگر یقین پیدا کنیم به این شرایطی که عرض شد که مقضی برای استلزام انکار ضروری در باب فروع با انکار اصلی از اصول دین وجود داشته باشد و یقینا اصلی که در مانحن فیه تصور میشود نبوت و رسالت است.

 

اصل عدم است الا ان یتیقن. در وادی تبین اگر کسی تکذیب کرد یعنی اینکه پیامبر از خدا نقل میکند لله علی الناس حج البیت دروغ است و تکذیب در یک قسمت از رسالت تکذیب همه آن است چون رسالت یک مرکب مزجی است و هر جزء آن تکذیب شود همه آن از بین رفته است ینتفی بانتفاء جزئه در باب

اعتقادات عقلی است و قابل تخصیص و تقیید نیست. احکام عقلیه تبصره نمیخورند. هذا النبی معصوم من جمیع الجهات اگر قسمتی برداشته شود کل آن متلاشی میشود.

در اینجا رسیدیم به معنای کفر.

کفر درنگاه ابتدائی خروج از اولین مرحله اسلام است و شاهد بر این مدعا یکی ادله عمومی است که شامل همه فروع دین میشود یکی هم ادله خصوصی در باب حج است . در مورد ادله عمومی روایت محمدبن عیسی که دیروز عرض شد دلالت دارد بر اینکه اگر کسی کبیره ای را مرتکب شود یعنی در مانحن فیه حج را ترک کند این مستلزم آنست که شخص کافر شود اما با یک شرط که شرطش اینچنین در روایت آمده که اگر شخصی کبیره ای را مرتکب شود و معتقد باشد که اینکارش درست است حج را انجام نمیدهد و میگوید اصلا واجب نبوده این شخص از اسلام خارج شده است. پایگاه استدلال مشهور، چنین روایاتی است. این حدیث مطلق است یعنی میگوید مطلقا چه شبهه داشته باشدچه نداشته باشد چه شرایط مناسب باشد چه نباشد . روایت دوم روایت مسعدة بن صدقه است که معتبر نیست همان روایت اول کافی است که دلالت دارد بر اینکه منکر ضروری کافر است اطلاق این روایت باعث شده است که مشهور فتوا دهند به

اینکه اگر کسی انکار ضروری کرد کافر است ما گفتیم این مشهور قولشان معتمد و مستند ندارد و خواستیم ابتداءً این مستند را بازیابی کنیم تا بعد برویم ادامه بحث.

مرحوم آقای خوئی رضوان الله تعالی علیه ابتداءً در این دو روایت حرفی دارند که بیان میکنیم تا برسیم به بحث حقیقت کفر در ما نحن فیه. لذا این دو روایت روایت اولی صحیحة السند و روایت دوم محل تأمل و شبهه است لکن چون مضمون روایت دوم با مضمون روایت اول یکی است سند دوم که مشکل دارد مانعی

ایجاد نمیکند اما بحث دلالت این دو روایت که ابتدا باید کفر را معنا کرد. کفر 3 معنا در قاموس استدلالات فقهی دارد.اصول فقه یعنی اصول فهم و درک یعنی اعم است از فروع و اصول. فقها وقتی ورود پیدا میکنند

برای واکاوی واژه های شریعت چه در باب اصول و چه در باب فروع همه فقاهتی و دقیق است لذا قران شناسیِ یک فقیه خیلی متفاوت است با آنکه مبانی اصول فقه را ندارد .

کفر در قسم اول مقابل اولین درجه از اسلام است شهادة ان لا اله الا الله و ان محمد رسول الله حتی نیاز ندارد به محتوای این دو جمله هم اعتقاد داشته باشد. اظهار تنها کافی است ولو به محتوا اعتقاد نداشته باشد این میشود کف اسلام. این کف اسلام همه گروههایی که ما از آنهابا نامهای مختلف یاد میکنیم مثلا منافقین را شامل میشود و این کف احکام کلی اسلام مانند طهارت بدن تناکح توارث و اینها را شامل میشود.

قسم دوم اینست که شخص شهادت به توحید و نبوت بدهد اعتقاد به مؤدا و حتوای این دو هم داشته

باشد.

قسم سوم یعنی دومین قسم بهمراه عمل به طاعت در فروع .

این سه وجه را برای کفر ما تصور میکنیم1 کفر مقابل با کف اسلام 2 کفرمقابل با متوسط اسلام 3 کفر مقابل با اعلی درجه اسلام یعنی اعتقاد به محتوا در معنای حقیقی یک شیعه و عمل

مرحوم اقای خوئی بعد از اینکه کفر را به این سه صورت معنا میکند میفرماید اگر ما به ظاهر لفظ این روایات مراجعه کنیم همن درجه اول اسلام را معرفی میکند و کفر هم میشود نقطه مقابل همان درجه الا اینکه در این دو روایت اسلام با سلب معرفی شده نه با اثبات که این نکته ای قابل توجه است در کلام مرحوم خوئی که روی آن فکر کنیم . در روایت اول امام صادق علیه السلام میفرماید من ارتکب کبیرة من الکبائر فذعم انها حلال اخرجه ذلک من الاسلام. این تعریف اثباتی اسلام نیست ، تعریف اثباتی اسلام اینست اشهد ان لا اله الا الله و..... در اینجا نقطه مقابل اسلام است کسی که مرتکب کبیره شود و اعتقاد داشته باشد که حلال است از اسلام خارج میشود یعنی با بیان نقطه مقابل اسلام، اسلام معرفی میشود تفسیر تفسیرمطابقی نیست ،تبیین تبیین مطابقی نیست، تبیین تبیین التزامی است . بعد از اینکه مرحوم خوئی با همین تبیین التزامی اسلام را پذیرفته است میفرماید ما دو قرینه داریم بر اینکه ظاهر این دو روایت در اسلام ملاک نیست یعنی اسلام آن نیست که در این روایات بیان شده است آن اسلامی که لازم است در نظر بگیریم تابعد بگوئیم نقطه مقابلش کفر باشد این نیست که در این دو روایت آمده.

و اما دو قرینه ای که ایشان ذکر میکند میفرماید ما در روایت موثقه سمائه داریم الاسلام شهاده ان لا اله الا الله و تصدیق برسول الله به حقنت الدماء و علیه حرمت المناکه

این روایت میگوید کار به عمل و ضروری در باب فروع ندارد اسلام کفش شهادت به خدا و رسالت پیامبر است اما روایت اول که عبدالله بن سنان بود امام میفرماید من ارتکب کبیرة من الکبائر ،اسلام را در وادی عمل وفروع معنا میکند ترک کبیره با اعتقاد به اینکه این کبیره اصلا کبیره نیست کفر است پس نتیجه میگیریم که در مقابلش کفر است اخرجه من الاسلام. این روایت اسلام را در باب فروع دین تفسیر میکند البته در وادی فروع با اعتقاد به اینکه کبیره نیست . اما این صحیحه سمائه میگوید الاسلام شهادة ان لا اله الا الله و محمد رسول الله که نقطه مقابلش اینست که کسی شهادت ندهد و اظهار به توحید و رسالت پیامبر نکند میشود کافر. در روایت عبد الله بن سنان علاوه بر اعتقاد به توحید و نبوت در وادی عمل هم باید شخص را جستجو کنیم که منکر ضروری هست یاخیر.

قرینه دوم اینست که ولایت بالاتر از این حرفهاست ، ولایت شهادت به توحید هست به رسالت هست به ولایت معصومین هم هست که مرحله بالای اسلام است آنجا روایت داریم که منکر ولایت کافر نیست مانند سنی ها پس چطور با روایت عبدالله بن سنان میگوئید کسی که ضروری را انکار کند یعنی در عمل انجام ندهد کافر است پس نقطه مقابل کفر، اسلام در درجه عمل است.

 

ادامه بحث سیاتی ان شاالله

 


[1] 1.بحارالاوار ج34 ص77.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo