درس خارج فقه استاد محسن ملکی

1402/08/09

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: کتاب الحج/وجوب الحج/

عن الباقر علیه السلام : لا خوف کخوف حاجز و لا رجاء کرجاء معین [1]

خوفی بهتر از خوف مانع از معصیت نیست ترسی که در این عالم ارزشمند است ترسی است که انسان را از گناه باز دارد حاجز عن المعصیه و هیچ امیدی در این دنیا بهتر از آن امیدواری نیست که انسان را برطاعت و بندگی خدا کمک میکند نعم المعین علی طاعة الله الرجاء

ادله فوریت حج ابتداءً شد آیه شریفه با نگاه عقل و یک تحلیل عقلی نه به این معنا که صیغه امر به کمک عقل دلالت میکند بر فوریت در مباحث الفاظ ما به این نتیجه رسیدیم که صیغه امر نه دلالت بر فور دارد نه دلالت بر تراخی و هر یک از این دو را باید از خارج فهمید و خارجی که فی الجمله در جلسه قبل

 

اشاره شد عقل بود که ان شاالله این بحث را تعقیب و تکمیل خواهیم کرد.

فعلا میرویم سراغ دومین دلیل بر فوریت که سنت است و قابل توجه :

در باب سنت مرحوم حرعاملی دو باب گشوده است یکی باب ششم و یکی باب هفتم از ابواب وجوب حج ، باب اول وجوب الحج مع الاستطاعة علی الفَور و تحریم ترکه وتسویفه نام دارد و باب دوم باب ثبوت الکفر و الارتداد لترک الحج و تسویفه استخفافاً او جهوداً نام گذاری شده که در این دو باب هفده روایت آورده است و از این هفده روایت دو طائفه شکل میگیرد که این دو طائفه مهمترین طوائف روایاتی است که بوسیله آنها ما فوریت حج را اثبات میکنیم.

این دو طائفه عبارنتد از :

طائفه اول روایاتی که دلالت دارند بر منع از تسویف در انجام حج که یکی از آن روایات صحیحه حلبی است و زید شحّام عن الصادق قال قلت له أرایت الرجل التاجر ذا المال حین یُسوِّف الحج کل عامٍ ویشغله عنه الا التجاره او الدَین قال لا عذر له یُسوف الحج ان مات و قد ترک الحج فقد ترک شریعة من شرائع الاسلام [2] نظرتان چیست درباره مردی که تاجر است و مال دارد و مرتب حج را به تأخیر می اندازد و هیچ مانعی ندارد الا اینکه میخواهد تجارت کند یا دِینش را ادا کند البته دینی که مانع نیست؟ امام فرمود عذری ندارد برای تاخیر اگر بمیرد و حج بجا نیاورده باشد مرده است درحالیکه شریعت اسلام را بجا نیاورده.

و همچنین روایت دیگری از ابی بصیر به همین مضمون سألت اباعبدالله عن قول الله من کان فی هذه اعمی فهو فی الاخرة اعمی و اضل سبیلا قال ذلک الذی یسوف نفسه الحج یعنی حجة الاسلام حتی یأتیه الموت [3] کسی که تسویف کند و تاخیر بیندازد حج را . و نظیر این روایت صحیحه معاویة بن عمار است از امام صادق علیه السلام قال قال لله علی الناس حج البیت قال هذا لمن کان عنده مالٌ وصحةٌ و ان کان سوَّفه للتجارة فلا یسعُ و ان مات علی ذلک فقد ترک شریعة من شرایع الاسلام اذا هو یجد ما یحُجُّ به

طایفه دوم :روایاتی هستند که بحث مات نصرانیاً او یهودیاً را دارد

از این دو طائفه روایت درباره تسویف یقینا برداشت میشود وقتی تسویف ترک شریعت است و مرگ یهودی و نصرانی است بنابراین تعجیل واجب است .

انما الکلام در معنای فوریت است و نیاز به یک بحث علمی دارد که این فوریت یعنی چه؟

فوریت همانطور که در فقه مطرح است علی ضربین : فوریةٍ عقلیه و فوریةٍ شرعیه و فوریت شرعیه نیز دو قسم است: فوریت طریقیه و فوریت نفسیه بتعبیری وجوب فوریت یا عقلی است و یا شرعی که شرعی یا طریقی است یعنی حالت غیری دارد و یا نفسی است.

اما فوریت عقلیه عبارتست از اینکه شخص مکلف به اتیان حج در فرض استطاعت و با وجود همه شرایط برای اینکه تکلیف واصل بسوی خودش را که به او گفته شده ایها المکلف حُجَّ اتیان کند عقل میگوید واجب است بدار (مبادرت ) مصدر باب مفاعله تا هرچه زودتر ذمه خودش را از این تکلیف مشغول شده

فارغ نماید زیرا عقل میگوید اگر به تأخیر بیندازی احتمال بوجود آمدن مانع هست و دیگر نمیتوانی انجام دهی لذا میشود و فی الوجوب فوریٌ عقلیٌ با ملاک احتیاط پس بنابراین فوریت میشود فوریت غیری و طریقی زیرا احتیاط عقلی طریق است برای رسیدن به تکلیف واقعی و الهی.

میرویم سراغ فوریت شرعیه : به این معنا است که شارع مقدس امر کرده است به مبادرت برای انجام حج در کنار اینکه قبلش گفته یجب علیک الحج اول خود حج را در فرض استطاعت ایجاب کرده و بعد ما توسط ادله ای از شریعت رسیدیم که همان شارع فرموده است یجب علیک البدار بجهت اینکه حج در قاموس شریعت جایگاه رفیع و اهمیت ویژه ای دارد و این مطلوب حتما باید انجام بگیرد و اگر مکلف بخواهد تسویف کند و به تأخیر بیندازد ممکن است نتواند انجام دهد لذا شارع برای حفظ و نگهداری این واجب و ادای این واجب فوریت را که یکی از راههای تحقق حج در خارج است در عام اول واجب کرده است که با این بیان وقتی نگاه میکنیم میشود وجوب فوری طریقی و اگر کسی این فوریت را انجام نداد و مخالفت کرد این مکلف مستحق عقاب نیست چون وجوب طریقی و مقدمی بوده و سال بعد انجام میدهد اگر هم بخواهیم بگوئیم مستحق عقوبت است باید بگوئیم بخاطر تجرّی است زیرا حج را ترک نکرده و سال بعد انجام میدهد بلکه فقط فوریت را ترک کرده که وجوب غیری داشته که نوعی تمرّد و تجرّی از امر مولاست. و اما وجوب فوری شرعی نفسی : فوریت وجوب دارد و خود وجوب نفسی است شبیه نماز یا خود حج که وجوب نفسی دارد یعنی در باب حج گویا دو واجب نفسی داریم 1. انجام دادن حج در خارج که مصلحت در خودحج است 2. فوریت انجام حج که باز هم مصلحت در خود آن است. این فوریت دارای دو صورت است صورت اول: انجام دادن حج در سال اول استطاعت که بمعنای فوریت حج است دارای یک مصلحت ملزمه است که اگر در سال اول انجام نداد در سال بعد دوباره همین مصلحت ملزمه هست عینا مانند خود حج پس گویا دو امر داریم یک امر حُجَّ ایهاالمکلف و یک امر عجِّل

صورت دوم : اینکه حج واجب است و وجود این حج در هر سال دارای مصلحت ملزمه است و در فوریت هم مصلحت ملزمه دیگری ست که این مصلحت ملزمه موجب بدار میشود و فرق این صورت با صورت اول در این است که در صورت اول یک نوع عدم استقلال بین وجوب فوری و خود حج وجود دارد بتعبیری در صورت اول واجبٌ فی واجبٍ مانند وجوب رکوع و سجود در نماز اما در صورت دوم وجوب فوریت استقلالی است و دو واجب مستقل هستند بنابراین هر دو صورت مصلحت ملزمه دارند نهایتاً در صورت اول مصلحتٌ ملزمةٍ فی مصلحتٌ ملزمه و در صورت دوم در هرکدام مصلحتٌ ملزمةٌ مستقل .

طبق صورت اول وجوبات متعدده ای برای حج تولید میشود وجوب در سال اول وجوب در سل دوم در سال سوم ... به شکل ترتب که اگر وجوب اول را مخالفت کرد وجوب دوم میآید ولی در صورت دوم برای حج یک وجوب بیشتر نیست که به طبیعت حج خورده است و یک وجوب مستقل هم برای فوریت است.

با تصور این دو صورت که در وجوب فوری شرعی و نفسی فرض کردیم میخواهیم وارد بحث شویم که از ادله نقلیه و ادله لفظیه کدام یک از این فوریت ها استفاده میشود.

کسانیکه به بحث فوریت، استدلال کرده اند افراد محقق بزرگواری هستند که هر کدام با مبنایی

فوریت را نظر داده اند مثلا مرحوم شیخ طوسی و همچنین سید مرتضی گویا به این قائل هستند که خود صیغه امر دلالت بر فور میکند یا بالوضع یا بالاطلاق لکن آنچه در قرن 12 به بعد در کتب اصولیین مشاهده میکنیم اکثر قریب به اتفاق قائل هستند که صیغه امر نه به وضع و نه به اطلاق دلالت بر فوریت ندارد لکن یکی از شخصیتهای معروف معاصر ما بنام مرحوم شیخ حسین حلی رضوان الله تعالی علیه که شخصیتی نوگرا بود میگوید مقتضای اطلاقِ طلب در صیغه امر آنست که طلب فعلیت داشته باشد و وقتی طلب فعلیت پیدا کرد یعنی بعث فعلی و بعث فعلی مستلزم انبعاث فعلی است مثلا وقتی مولایی میگوید جئنی بماءٍ این طلب اطلاق دارد این اطلاق اقتضا میکند طلب فعلی را و طلب فعلی یعنی تحریک فعلی تحریک فعلی یعنی شخص مخاطب منبعث بالفعل شود و منبعث بالفعل یعنی فوریت ؛ از این کانال مرحوم محقق حلی قائل شده است که خود صیغه امر مستلزم فوریت است و شرعیت فوریت از این مسیر استفاده میشود پس بنابراین از خود صیغه امر فوریت استفاده میشود.

میخواهیم ببینیم از این راه میشود فوریت وجوب حج را بعنوان فوریت شرعی معرفی کنیم و بعد برویم سراغ اینکه این فوریت شرعی طریقی است یا نفسی و اگر نفسی است از باب تعدد مطلوب است یا وحدت مطلوب که سیاتی ان شاالله....


[1] 1. بحار الانوار ج75 ص164.
[2] 1. کافی ج4 ص269.
[3] 1.وسائل الشیعه ج8 ص17 حدیث 5.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo