درس خارج فقه استاد محسن ملکی

1402/08/13

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: کتاب الحج/ وجوب الحج/

 

یا مبدئ یا معید ابدء لنا بالخیر و العافیة و الرحمة واختم لنا بها

عن النبی صلی الله علیه و اله وسلم : ان الله بحکمه و فضله جعل الرَّوح و الفرح فی الیقین و الرضا و جعل الهم و الحزن فی الشک والسُخط [1]

خداوند با حکمت و فضل و عطا و بخشش خود خوشی و شادمانی و گشایش را در یقین به مبدأ و معاد و رضا به قضای الهی قرار داد و غم و حزن و اندوه را در شک و بی رضایتی از قضا و قدر نهاد وفَّقنا الله بالیقین و الرضا و جنَّبنا الله من الشک و السخط.

 

کلام در وجوب فوری حج بود ،فوریت را معنا کردیم فوریت عقلیه و فوریت شرعیه که شرعیه به دوقسم تقسیم شد فوریت شرعی طریقی و فوریت شرعی نفسی و فوریت شرعی نفسی نیز به دو وجه تقسیم شد

وجه اول اینکه حج دارای مصلحت ملزمه است و اگر در سال اول فوت شد در سال بعد انجام گیرد تا مصلحت ملزمه تحقق یابد ولی فوریت واجب در واجب بود

وجه دوم حج با مصلحت ملزمه در هر سال تصور میشد و فوریت هم دارای مصلحت ملزمه بود که نتیجتا در صورت اول وجوبات متعدده برای حج تشریع میشد بشکل ترتب یعنی در سال اول ادا نمیکرد در سال دوم وجوب بود و وجوب فور مندک در این وجوب متعدد بود و در صورت دوم وجوب حج واحد طبیعی و مطلق بود و غیر مقید به هیچ سالی و وجوب بدار یا فوریت متعدد بود به شکل ترتب نتیجه این بود که در صورت دوم وجوب حج واجب و وجوب فور متعدد . بعد برای رسیدن به واقعیت این مطلب اشاره کردیم به کلام محقق شیخ حسین حلی که فرموده بود مقتضای اطلاق صیغه امر فعلیت بعث است و بمجرد توجه امر به مکلف بعث تولید میشود و لازمه بعث انبعاث است وقتی لازمه بعث انبعاث است عند کل بعث لابد عن ینبعث المکلف و هذا معنی الفور تا اینجا آمدیم اما با بیان امروز بحث منقه تر میگردد.

ان قلت : اگر کسی به مرحوم شیخ حسین حلی بگوید جناب شیخ درست است که هر بعثی مستلزم انبعاث است لیکن لازمه این بعث و انبعاث فوریت نیست بجهت اینکه هر بعثی بحسب مبعوث الیه انبعاث دارد .مبعوث الیه یعنی فعل و درمثال ما حج است شما مکلف را بعث میکنید بسوی حج که این حج را باید بررسی کنیم که چگونه در نظر گرفته شده است ، این حج بمعنای مطلق لحاظ میگردد و مطلقِ حج افراد طولی دارد حج سال اول ، حج سال دوم ، حج سال سوم و ....که میشود عام بدلی و زمانی که عام بدلی شد در حقیقت این بعث تأخیر شرعی دارد؛ بعث بحسب مبعوث الیه مکلف را شرعا مخیر میکند بین سال اول و دوم و سوم و .... واین فور نمیشود.

پس باید ببینیم بعث به چه چیزی خورده است اگر به حج مطلق خورده باشد وحج مطلق بحسب زمان خورده باشد این میشود عام بدلی بنابراین درست است که بعث مستلزم انبعاث است اما بشرطیکه ببینیم بعث روی چه فعلی فرود آمده است ، اگر بر حج مطلق فرود آمده باشد و متعلق این بعث و طلب حج مطلق باشد افراد طولی دارد نتیجتا بر اساس همین امر حجوا مخیر شرعی است بین سال اول و دوم و سوم و .... پس بنابراین صرف اینکه هر بعثی انبعاث میخواهد لازمه اش فوریت نیست هر بعثی انبعاث فوری میخواهد بشرط اینکه متعلق طلب مطلق طولی نباشد.

مرحوم شیخ حسین حلی اینگونه جواب میدهد : بعث در همه جا به صِرف طبیعت میخورد نه طبیعت مطلقه ، همه اوامر اینطور هستند یعنی ایها المکلف حُجَّ یعنی اعط بالحج بصِرف الحج به طبیعت به کل عینی و خارجی عقل نیز همین را میگوید که شما وقتی امر میشوید به طبیعتی ،صرِف طبیعت را ایجاد کنید قدر متیقن است. اگر شد صرف طبیعت دیگر افراد طولی ندارد .

هر بعثی هم انبعاث میخواهد. بعث مولا مکلف را بر می انگیزاند که صرف طبیعت را انجام دهد و صرف طبیعت با انبعاث فعلی است که انبعاث فعلی فوریت است.

در اینجا مرحوم شیخ حسین حلی میگوید :بنابراین این اشکال در صورتی به ما وارد است که متعلق بحث طبیعت مطلقه باشد نه صرف طبیعت .در آنجاییکه حقیقت امر طبیعت مطلقه است خودش میگوید این افراد طولی است که میشود تراخی اما اگر گفتیم در باب اوامر بعث خورده است به صرف الطبیعه یعنی حداقلی که طبیعت با آن تحقق پیدا میکند یعنی یک حج با بعث و انبعاث فعلی که معناه الفوریة.

مطالب مرحوم محقق حسین حلی در اصول و فقه قابل توجه محققین است و طبق مبنای ایشان صیغه امر با این تحلیلی که ذکر شد دلالت بر فوریت میکند. هر امری عبارت است از بعث و هر بعثی انبعاث فعلی بدنبال دارد و انبعاث فعلی در صرف الوجود معناه الفوریة.

بعضی از محققین ما از جمله آقای خوئی در مقابل شیخ حسین حلی می ایستند و میگویند جناب شیخ این حرفهای شما در صورتی درست است که مبنای انتخاب شده شما صحیح باشد؛ ما در باب اوامر گذراندیم که مبنا در باب واجب معلق و واجب منجز چه بود .ظاهراً مرحوم شیخ حسین حلی مبنایش در طلب و امر آنست که طلب و وجوب یعنی بعث مکلف و گویا بعث، بعث تکوینی است و مخاطب هم با این بعث تکوینی تحریک میشود و هر بعثی انبعاث میخواهد طبق مبنای مرحوم شیخ حسین حلی و کسانیکه امر وطلب را در باب فعل بعث میدانند این فرمایش درست است اما طبق مبنای آقای خوئی و من تبع این فرمایش درست نیست زیرا مرحوم آقای خوئی قائلند که طلب و وجوب بعث نیستند بلکه اعتباریات هستند وقتی شد امر اعتباری نمیشود تفسیرش کرد به بعث و انبعاث و زمانیکه نشد تفسیر کرد دیگر از این کانال نمیشود فوریت را به دست آورد زیرا بحسب اعتبار است و وقتی بحسب اعتبار بود دیگر تصور این سری از مطالب که هر بعثی انبعاثی میخواهد در آن لغو است زیرا امر اعتباری بعث و انبعاث ندارد .

ما در بحث اوامر مقابل این نظریه ایستادیم و گفتیم امور اعتباریه به یک معنا امور حقیقیه هستند و اگر قرار باشد امور اعتباریه اعتباری باشند یعنی گویا چیزی نیستند ،تمام شریعت بهم میریزد در آن بحث در دفاع از مرحوم شیخ حسین حلی به این نتیجه رسیدیم که اگر کسی بگوید وجوب بعث فعلی اعتباری است

و هر بعث فعلی اعتباری در عالم اعتبار انبعاث اعتباری است نهایتا این بعث و انبعاث اعتباری مانند مفاهیم هستند که مکلف باید اینها را در خارج تصور کند بعد تصدیق نموده و بعد عمل نماید.

صیغه امر در عالم مفهوم به ذهن مخاطب ما وارد میشود و آن را تحریک و بعث اعتباری مینماید و وقتی تحریک اعتباری شد در همان مفهوم انبعاث منبعث اعتباری نیز میشود که عالم الفاظ چنین است ابتدا مفاهیم ایجاد میشوند و برطبق آنها در خارج عملکرد ایجاد میگردد.

در آنجا گفتیم اعتباریات و مثال عرفی زدیم که امر اعتباری چقدر در خارج تحول ایجاد میکند مثلا کسی هیچ کاره است در خیابان فردا رهبر حکم میدهد و او را سرپستی میگذارد و همه نگاهها عوض میشود با اینکه هیچ اتفاقی نیفتاده است و فقط یک اعتبار است . تمام مفاهم ما در این عالم اعتباری هستند همه تصورات و تصدیقات ما در وهله اول اعتباری هستند بعد میآیند در عالم حقیقت وتکوین و تشریع ضابطه پیدا میکنند.

بنابراین با این فرمایشی که بعضی از معاصرین به تبع آقای خوئی در مقابل محقق حسین حلی ایستاده اند اول کلام بعث فعلی انبعاث فعلی ، اگر بخواهیم فعلی را حقیقی و تکوینی معنا کنیم یعنی مولا مکلف را هل بدهد و در او لرزشی ایجاد شود و ... که درست نیست و الا همه بعث و انبعاث ها اول اعتباری هستند . من گاهی مفهومی را متصور میشوم بخود میلرزم شما در جریان غزه این صحنه ها را تصور میکنید بدنتان به لرزه میافتد این از کجا میآید؟اینها امور اعتباری هستند روی همین مبنا مرحوم آقای خوئی فرمود بین احکام تضاد نیست چون اعتباری هستند.که آنجا گفتیم اصلا امر اعتباری هست یا نیست؟ اگر نیست که هیچ و اگر هست یعنی له حظ من الوجود و اگر حظی برای وجودش هست ولی در قالب اعتبار یعنی معنایش در عالم اعتبار است طلب الفعل مع المنع من الترک که اگر مخاطب این معنی را تصور کند چه چیز برداشت میکند؟ بعث فعلی یعنی مولا میخواهد که من اینکار را انجام دهم و همانجا هم تصصمیم میگیرد که انجام دهد پس بعث و انبعاث فعلی به این معنا نیست که فقط در عالم تکوین است بلکه بعث و انبعاث در عالم تکوینیات الی ماشاالله این برنامه های اعتباری هیپنوتیزم و تصورات تخیلی گاهی شخص را دیوانه میکند گاهی روبه راه مینماید.

امور اعتباری در عالم جایگاه خیلی وسیعی دارند و در بحث رسیدیم به اینکه در عالم تشریع اولین چیزی که اصالت دارد اعتباریات است یعنی اول اعتباریات بسته میشوند بعد میآیند در صحنه وجود جاری میشوند بنابراین نمیشود در مقابل محقق شیخ حسین حلی ایستاد و مخالفت کرد و واقعا بعث فعلی اعتباری اگر بخورد به صرف الوجودِ حج و این بعث اعتباری فعلی را مخاطب مولا بشنود بالفعل منبعث میشود و این انبعاث اعتباری دست و گوش و چشم او را بحرکت در می آورد و حرکت میکند در نتیجه اگر اینگونه باشد که گفتیم هر امری بعث فعلی دارد اعتباراً و انبعاث فعلی دارد اعتباراً و این انبعاث خورده به وجوب حج لا شبهة که دلیل فوریت است.

پس با این نگاه نمیتوانیم فرمایش شیخ حسین حلی را کنار بگذاریم وبا نگاه بعدی سیاتی ان شاالله....


[1] 1. تحف العقول ص6.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo