درس خارج فقه استاد محسن ملکی

1402/08/14

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: کتاب الحج/ وجوب الحج/

 

عن علی علیه السلام : تهوین الذنب اعظم من رکوبه [1]

کوچک و ناچیز شمردن گناه از انجام دادن گناه و تخلف عظیم تر است زیرا تهوین میرود در وادی اعتقاد و اگر کسی در وادی اعتقاد سرکشی و مخالفت با مولا را ناچیز ببیند یقینا مقدمه ای میشود برای ارتکاب گناهان بیشتر.

در بحث فوری بودن حج که یا عقلی است و یا شرعی و شرعی یا طریقی و یا نفسی ، رفتیم سراغ کلام علما

بطور کلی سه وجه برای وجوب فوری در واجبات قابل تصور است :

وجه اول: همان فرمایش شیخ حسین حلی رضوان الله تعالی علیه که هر امری دلالت بر بعث میکند و هر بعثی مستلزم انبعاث. بعث فعلی ملازم انبعاث فعلی و انبعاث فعلی هم یعنی فوریت

و بر مبنای ایشان ایرادی بود که گذراندیم.

امروز عرض میکنم به اینکه از ناحیه مبنا نمیشد در مقابل شیخ حسین حلی ایستاد که مبنای ایشان بعث و انبعاث فعلی است و ما ایراد بگیریم و بگوئیم بعث و انبعاث نیست و وجوب امر اعتباری است که این ناحیه را گذراندیم.

اما از ناحیه دیگر میشود به مرحوم حلی ایراد گرفت که جناب حلی سلمنا که مبنای شما درست و بعث و انبعاث فعلی هستند و صیغه امر و طلب دلالت بر وجوب و بعث فعلی میکند و لازمه اش انبعاث است لیکن این مبنا فوریت شرعی را در باب وجوبات مثل وجوب حج ایجاد نمیکند بجهت اینکه اوامر و نواهی بر اساس قاعده تعلق میگیرند به طبیعت ، امر و حجت تعلق گرفته است به طبیعت حج و طبیعت حج هم مهمل نیست لابشرط است و دارای افراد است وقتی دارای افراد شد بر اساس این تحلیل حج ما چندین فرد دارد حج سال اول حج سال دوم سال سوم و .... لذا افراد طولی پیدا میکند و میشود عام بدلی و وقتی عام بدلی شد مکلف از جهت شرعی مخیر است بین سال اول سال دوم و سال سوم و فوریت اثبات نمیشود.

این را دیروز بعنوان ان قلت و قلت و بعنوان اشکال شیخ حسین حلی علیه خودش و جواب آن گذراندیم که آنجا در مقام دفاع بود ولی امروز عرض میکنیم واقعیت امر قابل تغییر نیست که اوامر تعلق میگیرند به طبایع و وقتی به طبیعت تعلق گرفت این طبیعت لا وجود لها الا بوجود افراده در نماز هم همینگونه است صلِّ صلوة الظهر چند ساعت وقت داریم و مکلف مخیر است بین پنج دقیقه اول پنج دقیقه دوم یا سوم و... که میشود عام بدلی اما اینکه صرف الوجود را مطرح کردید و گفتید متعلق صرف الوجود است اثبات

اینکه متعلق صرف الوجود است دلیل ندارد و شما نمیتوانید با یک دلیل اثبات کنید که متعلق اوامر صرف الوجود است زیرا داستان صرف الوجود داستان امتثال خارجی است ، صرف الوجود یعنی یکی از افراد طبیعت ما در مقام امتثال میتوانیم صرف الوجود را مطرح کنیم نه در مقام جعل و تقنین. در مقام تشریع و تقنین و جعل صلِّ یا حُجَّ تعلق پیدا کرده است به طبیعت حج و طبیعت صلوة و بعد این طبیعت افراد دارد از جهت امتثال اگر مکلف بخواهد امتثال کند بایک فرد طبیعت تحقق پیدا میکند و این همان بحثی بود که میگفتیم آیا صیغه دلالت بر مّره و تکرار دارد؟ که گفتیم دلالت بر هیچکدام ندارد ولی عقلا اگر یک فرد را اتیان کند مامور به را اتیان کرده است و طبیعت را تحقق بخشیده است.

پس شمای جناب شیخ خلط کردید میان عالم تشریع و تقنین و جعل با عالم امتثال، زیرا در عالم امتثال است که میگوئیم مکلف هر مأمور به را با صرف الوجود امتثال میکند (صرف الوجود یعنی یک فرد) اما اینکه متعلق اوامر صرف الوجود طبیعت هستند هذا اول الکلام لم یقل به احد اصولا بر اساس عقل و عرف اینگونه است که هر امری تعلق میگیرد به ماده یا هر هیاتی سوار میشود بر ماده و آن ماده متعلق تکلیف است مثلا صلِّ که فعِّل است از آن وجوب آفرینی میشود و این وجوب مینشیند روی صلوة که کلی طبیعی است کلی طبیعی لا وجود لها الا بوجود افراده. اگر اینطور شد پس قضیه و داستان ما نظام جعل و تقنین و تشریع است که اوامر در عالم جعل به چه چیزی تعلق میگیرند آنجا باید تصویب کنیم که متعلق اوامر طبیعت هستند و وقتی طبیعت شد لا محال دارای افراد میشود افراد طولی بحسب زمان مانند حج و امثال حج که زمان بر هستند افرادشان تدریجا بحسب زمان تحقق پیدا میکند و خواندیم که متعلق اوامر نمیتواند مهمل باشد یا باید مطلق باشند یا مقید؛ تا زمانیکه قیدی نباشد ماهیت لابشرط است و بدون قید

میگوید حُجَّ برای من حج اتیان کن ،چه حجی؟ حج افراد دارد حج سال اول سال دوم سال سوم نماز هم همینطور چهار رکعت نماز ظهر بیاور، کدام را؟ پنج دقیقه اول پنج دقیقه دوم یا پنج دقیقه سوم که میشوند عام بدلی و دارای افراد طولی. وقتی اینگونه شد دیگر ما بر اساس لفظ و امر و صیغه امر نمیتوانیم فوریت را درست کنیم. اگر شمای محقق حلی میخواهید توسط شریعت و کلام شارع و امر شارع فوریت را بسازید با این روشی که انتخاب کرده اید فوریت اثبات نمیشود، بحث بعث و انبعاث پذیرفته میشود نهایتا بعث هر شیء بحسبه ، بعث وقتی به طبیعت میخورد باید دید مبعوث به چه شکلی تحقق پیدا میکند و میبینیم افراد طولی پیدا میکند که این بعث بعث است و انبعاث انبعاث است.

صیغه امر، وجوب ،بعث ،انبعاث مولا و الفاظی که از طرف مولا صادر شده است فوریت را درست نمیکند میشود از راه دیگر فوریت را درست کرد ولی نگاه شیخ حسین حلی گویا به این است که میخواهد از لفظ شریعت فوریت را اثبات کند آن هم با یک تصرف و مهمترین تصرف شیخ هم این بود که امر و صیغه امر تعلق گرفته است به صرف الوجود که هذا اول الکلام این حرف نادر و غیر قابل قبولی است زیرا صرف الوجود در عالم امتثال است نه در عالم جعل . بنابراین طبق قواعد جعل و تقنین و وجوب و متعلق و ماهیت و طبیعت و امثالهم که در نظام الفاظ جاری و ساری است نمیشود فوریت را اثبات کرد تنها چیزی که ثابت میشود اینست که بعث فعلی و انبعاث هم فعلی به طبیعت که طبیعت را بالفعل اتیان کنیم خب طبیعت را بخواهیم اتیان کنیم کلی طبیعی است و بنابراین روی هر کدام از این افراد بعث رفته است روی حج سال اول بعث تعلق گرفته سال دوم همچنین و سال سوم همچنین و منِ مکلف مختار هستم که انتخاب کنم و از ناحیه الفاظ چیز دیگری بدست نمیآید . لذا این فرمایش مرحوم شیخ حسین حلی فوریت لفظی و نقلی و شرعی را از درون الفاظ ایجاد و تولید نمیکند گرچه مبنای ایشان را میشود دفاع کرد که هر بعثی انبعاثی میخواهد و انبعاث کل شیء بحسبه وقتی انبعاث میخواهد تحقق پیدا کند به معنای فوریت نیست انبعاث بمعنای فعلیت هم اگر باشد یعنی سال اول بعث دارد سال دوم بعث دارد ...

حر ف دوم ما به شیخ حسین حلی اینست :این سخن که کلی طبیعی دارای افراد است و متعلق وجوب هم کلی طبیعی است و هر بعثی انبعاثی دارد لازمه اش اینست که وجوبات حج متعدد گردد وجوب سال اول یک وجوب باشد وجوب سال دوم یک وجوب و... وقتی متعلق طبیعت شد دیگرنمیتوان جلوی آن را گرفت و همه افرادی که طبیعت بر آنان منطبق هستند انبعاث فعلی دارند معنایش اینست که اگر کسی مستطیع شد و سال اول حج نرفت سال دوم هم نرفت و مُرد چندین عقاب دارد چون چندین بعث را ترک کرده است و لا یقول به احد . پس نمیشود توسط بیان شیخ حسین حلی فوریت واجب باشد بوجوب شرعی نقلی استفاده شده از صیغه امر.

وجه دوم در فوریت : روش آقای خوئی و من تبع است که فوریت حج و امثال حج هر واجب فوری که فوریتش واجب است از باب اشتغال است . تا فهمیدی ذمه ات مشغول شده عقل میگوید معلوم نیست چقدر زنده بمانی پس هر چه سریعتر ذمه ات را فارغ کن بر اساس قاعده اشتغال که این قاعده اشتغال فوریت را واجب میکند اما وجوبش نفسی نیست بلکه غیری است حتی وجوب شرعی هم نیست چون کار عقل است وقتی مولا میگوید حج انجام بده و دارای افراد است من میتوانم مخیر باشم

و سال بعد انجام دهم اما قاعده اشتغال میگوید تأخیر نه و هرچه سریعتر انجام بده لذا از باب اشتغال و احتیاط فوریت میشود واجب اما بوجوب غیری عقلی ثمره اش اینست که اگر شخص در سال اول انجام نمیداد گویا دو معصیت برایش در نظر گرفته میشد یکی چون فوریت را ترک کرده یکی چون حج را کنار گذاشته چون فوریت نیز مصلحت ملزمه داشت.


[1] 1.غررالحکم حدیث 4490.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo