درس خارج فقه استاد محسن ملکی

1402/08/24

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: مبادلات بین الملل

 

عن الکاظم علیه السلام : یا هشام انّ کل نعمة عجزتَ عن شکرها بمنزلة سیئة تؤاخذ بها [1]

هر نعمتی که شکرش رابجا نیاوری همانند گناه و معصیتی است که بوسیله آن مؤاخذه خواهی شد. شکرنعمتهای بیکران و بی پایان پروردگار رمز موفقیت انسانهای بزرگ در طول تاریخ است چه اهل دیانت و چه آنانیکه اهل دیانت نبودند و بر اساس ارتکازات فکری خود از داشتن نعمت خوشنود بودند یعنی کاری فطری انجام میدادند از جمله انسانهایی که در عالم در رأس بزرگی قرار میگیرند طلاب علوم دین هستند که در عصر ما اکثرشان از نعمتهای خدا و عنایت پروردگار غافلند و متاسفانه خیلی از آنها گرفتار معیشت ضنک میشوند یعنی در دائره معرفت گرایی و چهار دیواری توجه به معنویت گرفتار معیشت ضنک هستند وعلت آن ناشکری است. لذا لازم است عزیزان طلبه تبلیغ کنند یکی از تبلیغات مهم در این عصر و زمان

آنست که طلبه های متنبه طلبه های غیر متنبه را تبلیغ و تبیین کنند تا حوزه ها از وضع غفلت بیرون بیایند.

در بحث فقه مستحدث بر اساس تحقیقات حوزوی به مقدار توان خودمان ورود پیدا کردیم و مباحثی مطرح شد از جمله حاکمیت که در جلسه گذشته گفتیم حاکمیت در روابط بین الملل یکی از محورهای بحث است ،در اصطلاحات سیاسی امروز در بین محققین حقوق دانان غربی هاو شرقی ها حاکمیت حرفهای زیادی دارد. در واکاوی این کلمه اولا حاکمیت از حکم است یعنی منع ، از این باب حکم است که میخواهد منع باطل کند منع ناشایسته و به پاداشتن شایسته ؛ البته بشر اینطور نیست که وقتی واژه ای بر اساس خوبی و زیبایی و عدالت شکل میگیرد آن را آلوده نکند ،در بحث حکم نیز تبدیل میشود به حکم عادلانه و حکم ظالمانه در صورتیکه حکم اصلا برای ظلم نیست و آفریده شده است برای عدالت .

حقیقت حکم عبارت است از منع و احکام میشوند منع های متعدد که حصاری ایجاد کنند برای امنیت زندگی انسان. بنابراین محدودیتهایی که امنیت آسایش و عدالت ایجاد میکند را حکم مینامیم.

معمولا منع نیاز به قدرت دارد بطور مثال وقتی جلوی سیل منع یا سدی قرار میدهیم آن سد باید خیلی قوی باشد تا جلوی سیل را بگیرد .از آنطرف انسان موجودی است که حریصٌ علی ما مُنِع بُعد نفس طبیعی و اماره او منع را بر نمیتابد در حالیکه فطرت منع را میپسندد .

بنابراین حاکمیت یعنی سازمانی شدن حکم دهی یا تشکیلاتی که حکم آفرین است این اصطلاح بقول محققین از قرن 16 میلادی توسط ژان بُدۡن در فرانسه تولید شده است و وارد ادبیات سیاسی جهان شد و

معادل اقتدار و مطلق گرایی دائمی است و اصل پیدایش آن قدرت و اقتدار دائمی برای دولت است که هر نوع تصرف و منعی را میتواند انجام دهد وهیچکس قدرت مقابله با او را ندارد مگر خداوند.

این در زمان کلیسا و پاپ و فئودالیسم بود که به تعبیر محققین پاپ و کلیسا قدرت را محدود میدانست و فئودالها میگفتند نظام زندگی نظام ارباب و رعیت است در چنین دوره ای این شخصیت فرانسوی عنوان حاکمیت را آفرید که باید نظام زندگی انسان بر اساس حاکمیت مطلق اداره شود یعنی قدرت بی نهایتی که نهایت آن خداست و هیچ کس دیگری حق تعدی و تجاوز و قضاوت ندارد و یا به معنای واقعی کلمه دیکتاتوری.

وقتی حاکمیت مطلق در ادبیات سیاسی جهان پیدا شد به این معنا بود که تمام صلاحیت هایی که قرار است در زندگی اجتماعی شکل بگیرد دست حاکمیت مطلق است . در قرن 18 میلادی حقوقدانان در بحث حاکمیت تصرف کردند و آن را به دوقسم تقسیم کردند 1. حاکمیت مطلق 2. حاکمیت نسبی تا مسأله سازمانهای بین المللی حل شود. لازم به ذکر است که فهمیدن این مسائل نقش دارد در اینکه بعد ببینیم اسلام یا قراردادمدینه پیامبر کجاست و اوضاع واحوال دنیا کجاست همه اینها را تجزیه تحلیل کنیم در موضوع شناسی فقهی خودمان در روابط بین المللی حکومت اسلامی یک جا زوم کنیم موضوعی را تشخیص دهیم و بعد از نظر شرعی بگوئیم حکم آن چیست.

با توجه به وسعت قدرت حاکمیت که فقط نهایتش خداست و اگر دولت در یک جا حاکم شد دیگر کسی حق حرف زدن ندارد دیدند سازمانهای بین المللی حرف برای گفتن دارند و نمیتواند کشوری با حاکمیت

در منطقه ای زندگی کند و حاکمیت آن حاکمیت مطلق باشد بر اساس آنچه در جلسات اولیه گفتیم بحث اجتماعی بودن انسان که نمیشود دور یک کشور را دیوار کشید و بدون ارتباط زندگی کنند در قرن 18 این حاکمیت را تقسیم کردند به مطلق و نسبی و حاکمیت نسبی را نیز استعماری نمودند یعنی غالب کشورهای ضعیف با این حاکمیت نسبی که تجویز گرفت مرتبط شدند با قدرت ها و سازمانهای بزرگ و نظامواره های بین المللی که دست قدرت های بزرگ است و ریزه خور آنها شدند و بعد آن سازمانهای بین المللی شروع کردند به دخالت کردن در امور کشورهایی که محتاج این سازمانهای کلان هستند و از آنجا کدخدامنشی شکل گرفت که میرود به سمت آمریکا هر کسی قدرتش بیشتر است حاکمیتش بیشتر.

امروز با اوضاع و احوالی که در جهان اتفاق افتاده است حاکمیت در دولتها غالبا مطلق نیست یعنی آن واژه سیاسی تولید شد در قرن 16 تقریبا منسوخ شده است. حاکمیتها مطلق نیستند که دولتی من جمیع الجهات تصرف کند و از بیرون کسی با او کار نداشته باشد. از دوساحت حاکمیت ها مورد تعرض هستند یکی از درون ملت ها که خود رعیتها و ملتها با حس انقلابهای آزادی بخش و اتفاقاتی که در طول تاریخ افتاده است حرف دارند و میآیند به میدان و شعار میدهند و یکی هم از بیرون یعنی حکومتهای مافوق و حاکمیتهایی که قدرتشان بیشتر است.

پس بنابراین اوضاع و احوال جهان فعلی در مسائل بین الملل بحث تأثیر و تأثر است بحث اینکه هرحکومتی میخواهد در حد خودش نهایت حاکمیت را داشته باشد و آن را حفظ کند و کشور دیگری در او تاثیر گذار نباشد میخواهند تاثیر گذار باشند و تاثیر پذیر منفی نباشند مثلا در این اوضاع فعلی میگویند ایران در منطقه

 

تاثیر گذار است این بحث اسرائیل فعلی افغانستان عراق ، هم آمریکا با عنوان خودش میخواهد تاثیر گذار باشد هم کشورهایی که قدرت دارند و دعوا سر این است که ایران کنار رود تا قدرت دست خودشان باشد. خود این یک موضوع دینی است که الان ایران از جهت دینی و فقهی سزاوار است که منطقه خاورمیانه را در دست خور بگیرد و بر آن تاثیر گذارد؟ هرچه قدرت دارد هزینه کند آمریکا را عقب براند و این منطقه را زیر چتر خودش بگیرد؟ این مساله شرعی است؟ قانونی است؟ دینی است؟ یا در قد وقواره های سیاسی امروز بشر است؟یا فرض سوم اینکه دین به این مباحث کاری ندارد؟ اینجاست که معیار و محور ما در بحث بین الملل با تحقیق و واکاوی بروز و ظهور پیدا کرده و شفاف میشود که در جاهایی مثلا احساس میشود حکم توقیفی لازم است و میرویم سراغ ادله و در جاهایی عرفی است که میرویم سراغ ادله شرعی.


[1] 1. تحف العقول ص415.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo