درس خارج فقه استاد محسن ملکی

1400/09/03

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: فقه الطبابة/داروسازی /روایات طبی

 

امام رضا علیه السلام: التَّقْوَى فَوْقَ الْإِيمَانِ بِدَرَجَة.[1]

تقوا از ایمان بالاتر است زیرا ایمان عقد قلبی و اعتقاد درونی است و تقوا مرحله‌ی عمل و بروز و ظهور خارجی ایمان است؛ صداقت ایمان، در عمل دیده می‌شود؛ لذا تقوا بدون ایمان نمی‌شود ولی ایمان بدون تقوا می‌شود.

 

خلاصه جلسه قبل

در بحث داروسازی به فصل سوّم رسیدیم؛ موضوع اوّل یعنی جایگاه انبیاء و اولیاء در مسأله‌ی طب بررسی شد؛ آیات و روایاتی اشاره شد که حکایت از آن دارند که انبیاء و اولیاء رسالتشان در وادی اعتقادات و اخلاق و اعمال تعریف می‌شود و مقامشان جز هدایت انسانها بسوی پاکی و تحکیم بنیانهای اعتقادی و اخلاقی و عملی چیز دیگری نیست؛ و از این حقائق آسمانی تعبیر می‌کنیم به علوم انسانی؛ اصولاً اصطلاح انسان کامل که همان انبیاء و اولیاء هستند مربوط به علوم اعتقادی و اخلاقی و عملی است؛ وظیفه‌ی انسان کامل آن است که پیامهای الهی را به بشریت برساند ﴿الَّذينَ يُبَلِّغُونَ رِسالاتِ اللَّهِ﴾[2] بتعبیر صاحبان فن، انسان کامل برای جهان، حکم روح برای بدن را دارد؛ همانطور که روح برای حیات بدن ضروری است انسان کامل برای جهان انسانی ضروری است؛ جهان انسان‌مدار بدون مدیریت یک انسان کامل تحقّق پیدا نمی‌کند؛ رسالت انسان کامل، همه‌ی ابعاد انسانیت و ناطقیت انسان را در برمی‌گیرد؛ و انبیاء و اولیاء که انسانهای کامل هستند وظیفه‌ی آنها دفع و رفع آفت اعتقادی و اخلاقی و عملی در بُعد ناطقیت و انسانیت است تا نگذارند به انسانیت لطمه‌ای وارد شود؛ لذا از آنها تعبیر به طبیب هم می‌شود.

حضرت علی علیه السلام درباره‌ی پیامبر می‌فرمایند: طَبِيبٌ دَوَّارٌ بِطِبِّهِ قَدْ أَحْكَمَ مَرَاهِمَهُ وَ أَحْمَى مَوَاسِمَهُ‌ يَضَعُ ذَلِكَ حَيْثُ الْحَاجَةُ إِلَيْهِ مِنْ قُلُوبٍ عُمْيٍ وَ آذَانٍ صُمٍّ وَ أَلْسِنَةٍ بُكْمٍ مُتَتَبِّعٌ بِدَوَائِهِ مَوَاضِعَ الْغَفْلَةِ وَ مَوَاطِنَ الْحَيْرَة.[3]

طبیبی است که سراغ انسانها می‌رود تا نگذارد بیمار شوند و اگر بیمار شوند سراغ آنها می‌رود تا آنها را مداوا کند.

بنابراین عنوان طبیب و طبابت و دارو در مورد هدایت و ارشاد بکار رفته است ولی در هیچ منبع وحیانی مسؤولیتی برای بدن و جسم انسان (آناتومی) نیامده است؛ چون بُعد جسمی انسان، بُعد حیوانی اوست لذا خیلی از بیماریها و دارو و درمانهای انسان با حیوانات مشترک است؛ این بر عهده‌ی خود انسان گذاشته شده است که آن را مدیریت کند و بر اساس علوم تجربی یاد بگیرد و هرکسی عهده‌دار بخشی از علوم تجربی و طبیعی شود؛ البته همانطور که قبلاً گفته شد علوم انسانی و الهی بر همه‌ی ابعاد زندگی انسان تسلّط دارد؛ طب اسلامی یعنی اینکه اسلام اعتقادات و اخلاق اطباء و پزشکان را تصحیح کند تا در وادی عمل، صالح باشند؛ پزشکی اسلامی یعنی پزشک با اخلاق و اعتقادات اسلامی؛ داروی اسلامی یعنی داروسازی مطابق با إذن شارع مقدّس رعایت احکام اوّلیّه و ثانویّه‌ای که در این رابطه وجود دارد.

در نگاه توحیدی علوم انسانی حاکم بر علوم طبیعی هستند؛ علوم تجربی که قرار است دنیای مردم را آباد کند، بدون صبغه‌ی علوم انسانی آبادکننده نخواهند بود بلکه تخریب‌کننده می‌شوند؛ علوم تجربی چون مربوط به بُعد حیوانیت انسان است، اگر رها باشد حیوانیت را تقویت می‌کند؛ لذا علوم تجربی باید تحت تسلط علوم انسانی قرار بگیرد؛ لکن تحقّق و پیاده کردن آنها در عالم خارج، بر عهده‌ی خود بشر است؛ انسان، حیوانیت خود را خوب می‌شناسد؛ و از طرفی متعلّق علوم تجربی از جمله طبّ، مواد طبیعی عالم است و مواد طبیعی دائماً در حال کون و فساد هستند؛ علوم طبیعی از صدر پیدایش هستی روز به روز تغییر می‌کنند و ثابتات مسلّمش خیلی کم است؛ ولی علوم انسانی اینطور نیست؛ اعتقادات و اخلاق، قواعد کلانی دارند که از اوّل تا آخر دنیا ثابت است؛ نهایةً این قواعد بخاطر بُعد مادی و حیوانی انسان گاهی مورد غفلت قرار می‌گیرند و انبیاء و اولیاء می‌آیند و آنها را تذکر می‌دهند؛ اگر انبیاء و اولیاء و عقل نبودند انسان از هر حیوانی وحشی‌تر زندگی می‌کرد.

بنابراین طبیعت مدام در حال تغییر است و بر عهده‌ی خود بشر طبیعی است که با استعداد خدادادی اینها را تحقیق و جستجو کند؛ نهایةً علوم انسانی حرکت علوم تجربی را جهت می‌دهد و پزشکی را انسانی و اسلامی می‌کند؛ پزشکی اسلامی و داروی اسلامی به این معنا داریم؛ امّا اینکه انبیاء و اولیاء همه‌ی ابعاد جسمی انسان را توضیح داده باشند که تا قیامت تغییر نکند و کافی باشد، چنین چیزی وجود ندارد.

 

موضوع دوّم: آثار قرآنی و روائی در زمینه‌ی طب

در جلسات قبل گفته شد که امام سجاد علیه السلام فرمودند: قد جمع الله الطب كله في نصف آية من كتابه و هو قوله‌ كُلُوا وَ اشْرَبُوا وَ لا تُسْرِفُوا و جمع نبينا الطب في قوله المعدة بيت الداء و الحمية رأس كل دواء و أعط كل بدن ما عودته.[4]

اما اینکه چطور اسراف نکنیم باید برویم سراغ اینکه چه چیزی ضرر دارد؛ این را علوم تجربی از جمله طب سنتی پاسخگوست؛ اما بعنوان طب اسلامی یک علم جامعی نداریم؛ و روایاتی مانند فرمایش پیامبر ارشاد ی هستند؛ اما روایاتی طبی بهترین شکل ورود به آنها کاری است که مرحوم صدوق در کتاب اعتقادنا انجام داده است؛ می فرماید:

اعتقادنا في الأخبار الواردة في الطب أنّها على وجوه:

منها: ما قيل على هواء مكّة و المدينة، فلا يجوز استعماله في سائر الأهوية.

و منها: ما اخبر به العالم- عليه السّلام- على ما عرف من طبع السائل و لم يتعد موضعه، إذ كان أعرف بطبعه منه.

و منها: ما دلّسه المخالفون في الكتب لتقبيح صورة المذهب عند النا

و منها: ما وقع فيه سهو من ناقله‌.

و منها: ما حفظ بعضه و نسي بعضه.

وَ مَا رُوِيَ فِي الْعَسَلِ أَنَّهُ شِفَاءٌ مِنْ كُلِّ دَاءٍ فهو صحيح، و معناه أنّه شفاء من كل داء بارد.

وَ مَا رُوِيَ فِي الِاسْتِنْجَاءِ بِالْمَاءِ الْبَارِدِ لِصَاحِبِ الْبَوَاسِيرِ فإنّ ذلك إذا كان‌ بواسيره من حرارة.

وَ مَا رُوِيَ فِي الْبَاذَنْجَانِ مِنَ الشِّفَاءِ فإنّه في وقت ادراك الرطب لمن يأكل الرطب، دون غيره من سائر الأوقات.

و أمّا أدوية العلل الصحيحة عن الأئمّة- عليهم السّلام- فهي آيات القرآن و سوره و الأدعية على حسب ما وردت به الآثار بالأسانيد القوية و الطرق الصحيحة.

وَ قَالَ الصَّادِقُ عَلَيْهِ السَّلَامُ: «كَانَ فِيمَا مَضَى يُسَمَّى الطَّبِيبُ: الْمُعَالِجَ، فَقَالَ مُوسَى- عَلَيْهِ السَّلَامُ-: يَا رَبِّ، مِمَّنِ الدَّاءُ؟ فَقَالَ: مِنِّي يَا مُوسَى. قَالَ: يَا رَبِّ، فَمِمَّنِ الدَّوَاءُ؟ فَقَالَ: مِنِّي. قَالَ: فَمَا يَصْنَعُ النَّاسُ بِالْمُعَالِجِ؟ فَقَالَ: يطيب [تَطِيبُ‌] أَنْفُسُهُمْ بِذَلِكَ، فَسُمِّيَ الطَّبِيبُ لِذَلِكَ».[5]

می‌فرماید:

اوّلاً برخی از روایات مربوط به آب و هوای مکه و مدینه است و برای جای دیگر مفید نیست لذا قاعده‌ی کلی نیستند.

ثانیاً برخی روایات مطابق علم امام از طبع سؤال‌کننده است (مثلاً اگر حضرت به کسی فرموده‌اند پیاز بخور، نمی‌توان گفت برای همه مفید است.

ثالثاً برخی از روایات جعلی هستند و اصلاً برخی برای تخریب وجهه‌ی دین است (یا آنقدر وجهه‌ی پستی دارد که انسان را به طرف خرافه می‌برد)

رابعاً برخی روایات بصورت سهو و اشتباه از ناقل صادر شده است.

خامساً برخی روایات ناقص هستند:

مثلاً روایات است که عسل شفاء از هر بیماری است؛ این منظور بیماریهایی است که از سردی ایجاد شده باشد و الّا برای بیماریهایی که از گرمی ایجاد می‌شود شفاء نیست

و روایت است درباره‌ی استنجاء با آب سرد برای بواسیر؛ این منظور بواسیری است که از گرمی ایجاد شده باشد و الّا اگر از سردی ایجاد شده باشد باید با آب گرم استنجاء کند.

و روایت است که بادنجان شفاست (در حالیکه بادنجان برای همه خوب نیست) این برای فصل رطب است برای کسی که رطب بخورد.

سپس می‌فرماید: داروها و دواهای معنوی یعنی آیات و ادعیه، روایات صحیحه دارد که از راه دعا خود را درمان کنید.

امام صادق علیه السلام می‌فرمایند: قبلاً به طبیب معالج می‌گفتند؛ حضرت موسی از خدا پرسید خدایا درد از کیست؟ فرمود از من؛ پرسید: دواء از کیست؟ فرمود از من؛ پرسید: معالج چه کاره است؟ فرمود: دلخوشی ظاهری است و اثر روانی دارد.

*بحث طب مانند بحث اخلاق و اعتقادات نیست که بحث روشنی باشد؛ روایات در باب عمل و اخلاق و اعتقادات، فراوان و روشن و واضح هستند و ما را بی‌نیاز می‌کنند؛ زیرا جایگاه انبیاء و اولیاء توضیح اینهاست؛ ولی بحث طب خیر! اگر هم چیزی فرموده‌اند قضیةٌ فی واقعة بوده است نه بعنوان رسالت آنها.

اشکال: روایات طبّی فراوان است؛ 8 جلد از کتاب بحارالانوار روایات طبّی است.

جواب: اکثر قریب به اتّفاق آنها سند ندارد؛ خود علامه مجلسی در مقدّمه‌ی کتاب فرموده: بنای من بر جمع‌آوری روایات است نه نقل روایات صحیح.

اشکال: خیلی از علماء طبّ کار می‌کرده‌اند.

جواب: بر اساس طبّ سنّتی بوده نه روایات؛ بله! روایتی که واضح و سنددار است عمل می‌شود ولی فراگیر نیست.

بحث ما این است که این جزء رسالت انبیاء و اولیاء نیست که همه‌ی زوایای طبّ را بگویند؛ خود انبیاء و اولیاء به طبیب مراجعه می‌کرده‌اند؛ در مورد عقائد و اخلاق و اینها مثلاً می‌فرمودند: از زراره بپرس؛ ولی در مورد معالجه می‌فرمودند به طبیب مراجعه کن ولی مواظب باش که امین باشد؛ نفرموده‌اند فقط پیش طبیب مسلمان برو و پیش طبیب مسیحی و یهودی نرو.

آری! اگر می‌خواستند می‌توانستند این کار را بکنند همانطور که فرموده‌اند: إن الله أقدرنا علی ما نرید؛ لکن از طرفی فرموده‌اند: و لانرید الّا ما اراد الله؛ خدا به ما قدرت داده که هرچه می‌خواهیم اراده کنیم ولی فقط آنچه را خدا اراده کند، ما اراده می‌کنیم.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo