درس خارج اصول استاد محسن ملکی

1400/08/19

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: العام و الخاص/المخصص المجمل /تمسک به عام در شبهه ی مصداقیه

 

آیه 260 سوره بقره

﴿وَ إِذْ قالَ إِبْراهيمُ رَبِّ أَرِني‌ كَيْفَ تُحْيِ الْمَوْتى‌ قالَ أَ وَ لَمْ تُؤْمِنْ قالَ بَلى‌ وَ لكِنْ لِيَطْمَئِنَّ قَلْبي‌ قالَ فَخُذْ أَرْبَعَةً مِنَ الطَّيْرِ فَصُرْهُنَّ إِلَيْكَ ثُمَّ اجْعَلْ عَلى‌ كُلِّ جَبَلٍ مِنْهُنَّ جُزْءاً ثُمَّ ادْعُهُنَّ يَأْتينَكَ سَعْياً وَ اعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَزيزٌ حَكيمٌ﴾[1]

 

وَ إِذْ قالَ إِبْراهيمُ

إِذْ: ظرف (إذ قصّه)؛ أُذکر قبل از آن مقدّر است؛ یاد کن آن زمانی را که.

قصّه در سفر از خلق به حقّ، مؤثّر است و یکی ار راهکارهای مهم در آموزش و پرورش قرآنی است خصوصاً قّصه‌هایی که خداوند برای پیامبر می‌گوید.

 

رَبِّ أَرِني‌ كَيْفَ تُحْيِ الْمَوْتى

أَرِني‌: فعل و فاعل و مفعول اوّل

كَيْفَ تُحْيِ الْمَوْتى: مفعول دوّم؛ کیفیّت إحیاء اموات

الْمَوْتى: جمع میِّت و مَیت؛ ﴿إِنَّكَ مَيِّتٌ وَ إِنَّهُمْ مَيِّتُون﴾[2] در بعضی قرائتها إِنَّكَ مَيتٌ خوانده شده است؛ میِّت اسم بمعنای مائت است یعنی کسی که حیاتش را از دست داده است.

المروي عن أبي عبد الله: أنه رأى جيفة تمزقها السباع فيأكل منها سباع البر و سباع الهواء و دواب البحر فسأل الله إبراهيم فقال يا رب قد علمت أنك تجمعها من بطون السباع و الطير و دواب البحر فأرني كيف تحييها لأعاين ذلك.[3]

به من نشان بده چگونه اینها را زنده می‌کنی تا به مرحله‌ی عین الیقین برسم؛ علم الیقین دارم ولی می‌خواهم برایم سمعی بصری شود.

أَرِني با علّمنی فرق دارد؛ تعلیم مربوط به بُعد علمی و حضور صورت أشیاء در ذهن است ولی ارائه مربوط به بُعد علمی و کاربردی کردن قضیه است؛ اینجا طلب علم نظری نیست که بگوییم ایمان نداشته است بلکه طلب علم عملی است؛ طلب علم برای همه حتّی انبیاء فضیلت است؛ ﴿وَ قُلْ رَبِّ زِدْني‌ عِلْما﴾[4]

 

قالَ أَ وَ لَمْ تُؤْمِنْ

این استفهام حقیقی نیست بلکه در مقام تقریر است؛ أی أنت مؤمن! فلم تسأل؟ برای حرف زدن عاشق با معشوق است مانند داستان حضرت موسی ﴿وَ ما تِلْكَ بِيَمينِكَ يا مُوسى‌ * قالَ هِيَ عَصايَ أَتَوَكَّؤُا عَلَيْها وَ أَهُشُّ بِها عَلى‌ غَنَمي‌ وَ لِيَ فيها مَآرِبُ أُخْرى﴾[5] و همچنین برای اینکه در مقال نبی اسلام بیاید و برای دیگران بازگو شود.

 

قالَ بَلى‌ وَ لكِنْ لِيَطْمَئِنَّ قَلْبي

أی: بلی أنا مؤمن؛ گفتن بلی نیز تقریر و تأکید ایمان می‌باشد؛ بتعبیر مفسّرین که از بیانات معصومین گرفته‌اند، سؤال کردم تا یقینم افزون شود؛ یعنی به یقین نظری، یقین عملی اضافه شود.

لِيَطْمَئِنَّ: اطمینان یعنی سکون نفس بعد از اضراب.

فرق ایمان و اطمینان

ایمان همان اعتقاد است و از شؤون عقل و ادراک می‌باشد ولی اطمینان آرامشی است که بر دل و نفس انسان حاکم می‌شود و از لوازم طبیعت و غرائز است؛ بتعبیر دیگر ایمان بعد ملکوتی انسان است ولی اطمینان در وادی نفس مادّی بخاری است؛ اطمینان، ترس و لرز و رنگ پریدگی و اینها را از بین می برد؛ یعنی آرامشی که بُعد ناسوتی انسان را با بُعد ملکوتی او هماهنگ می‌کند؛ به این هماهنگی اطمینان نفس گفته می‌شود؛ منظور از نفس در اینجا نفس جامع ناسوت و ملکوت است؛ علم نظری با علم عملی عجین می‌شود و معاینه انجام می‌شود که این معاینه نیز دو شقّ دارد: یکی اینکه علم حضوری حاصل می‌شود (عالم محضر خداست) همان تعبیر حضرت امیر علیه السلام که فرمودند: لَمْ تَرَهُ الْعُيُونُ بِمُشَاهَدَةِ الْأَبْصَارِ وَ لَكِنْ رَأَتْهُ الْقُلُوبُ بِحَقَائِقِ الْإِيمَان‌[6] ﴿لا تُدْرِكُهُ الْأَبْصارُ وَ هُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصارَ وَ هُوَ اللَّطيفُ الْخَبير﴾[7] گاهی علوم عملی را انسان می‌بیند؛ حضرت علی به حبّه‌ی ارنی فرمود این ارواح را می‌بینی روی قبرها نشسته‌اند گفت نه نمی‌بینم؛ این بالاتر از مقام حضرت ابراهیم است که فقط با چشم سر دید؛ این عبارت است از عجین شدن علم نظری با عملی در وادی معرفتهای بزرگ به دو صورت: یکی از نوع دیدن حضرت ابراهیم و دیگری از نوع دیدن حضرت امیر؛ این بشر را به جایی می‌رساند که می‌شود مصداق ﴿يا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّة﴾[8] و به اصطلاح رایجتر، تحصیل علم حضوری بعد از علم حصولی.

امام صادق علیه السلام میفرمایند:‌ و هذه آية متشابهة معناها أنه سأل عن الكيفية و الكيفية من فعل الله عز و جل متى لم يعلمها العالم لم يلحقه عيب و لا عرض في توحيده نقص.[9]

حضرت می‌فرمایند: این آیه از متشابهات است؛ لذا باید بدانیم که واقعیت و حقیقت این گفتگوی بین خدا و حضرت ابراهیم را ما نمی‌توانیم درک کنیم؛ امّا حضرت مقداری توضیح داده و فرموده‌اند: ابراهیم از کیفیّت سؤال کرد و کیفیّت بخشی از فعل خداست و فعل خدا را همه نمی‌توانند بفهمند و این نقص در توحید نیست لذا ابراهیم این کیفیت را نمی‌دانست ولی این بمعنای نقص او نیست؛ اصلاً محال است کسی کیفیّت فعل خدا را در صحنه‌ی طبیعت ببیند؛ زیرا کیفیت فعل خداوند، عین ذات اوست.

بنابراین واقعیّت این آیه قابل درک نیست زیرا از متشابهات است و قرآن می‌فرماید انسانهای فرهیخته بدنبال این نمی‌روند که متشابهات را کامل درک کنند؛ قابل درک نیست؛ بعضی از فلاسفه همچون ملاصدرا در ذیل این آیه مطالب دقیقی را آورده است لکن مشکلی را حلّ نکرده است؛ خود ایشان می‌گوید این مطالب من برهانی است ولی راه دیگری هم دارم که دوست دارم مردم آن را بفهمند؛ انکشاف و شهود و اینها؛ خب این مسائل محترم است ولی برای خود شخص مفید است؛ آنچه ما بر اساس روایات می توانیم درک کنیم این است که ابراهیم خواست معرفت نظری خود را به معرفت عملی و بالعیان ببیند و به عین الیقین برسد؛ إزداد علی یقینه النظری یقینه العملی.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo