درس خارج اصول استاد محسن ملکی

1400/10/05

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: العام و الخاص/الخطابات الشفاهية /دلیل اشتراک

 

خلاصه جلسه قبل

کلام در ثمره‌ی بحث بود؛ ثمره‌ی اوّل این بود که اگر خطابات عمومیت داشته باشند، برای غائبین نیز حجّیت دارند؛ و دوّم آنکه غائبین می‌توانند تمسّک به عام کنند؛ مرحوم آخوند هردو را ردّ کرد.

امّا محقّق خوئی می‌فرماید: ثمره‌ی دوّم قابل توجه است؛ چون بحث تمسّک به اطلاق، رجوع دارد به مقدّمات حکمت؛ و قیودی که در این الفاظ می‌توان لحاظ کرد بر دو قسمند:

اوّل قیدی که عَرَض مفارق است؛ مثل علم و جهل و عدل و فسق.

مخاطبین حاضر در زمان خطاب، عالم یا عادل بوده‌اند؛ حال ما که ممکن است عالم یا عادل نباشیم؛ آیا می‌توانیم به آن عمومات تمسّک کنیم؟ می‌فرماید: بله! چون این صفات مفارق هستند؛ علم و عدالت ممکن است باشد و ممکن است نباشد؛ وقتی متکلّم می‌توانسته این قیود را ذکر کند ولی مطلق گفته است، مقدّمات حکمت را جاری کرده و به اطلاق تمسّک می‌کنیم.

دوّم قیدی که عرض ملازم است؛ مثل حضور.

پیامبر به حاضرین خطاب ‌کرده‌اند؛ قید، ملازم بوده و پیامبر اکتفاء کرده است به این قید و این قید دخیل در موضوع است؛ در اینصورت خطاب مختصّ به حاضرین است و اطلاقی وجود ندارد؛ در اینجا تقیید، نیاز به دلیل ندارد بلکه عدم التقیید نیاز به دلیل دارد؛ لذا اگر در دخیل بودن این قید شک کنیم، نمی‌توانیم به اطلاق تمسّک کنیم زیرا اطلاقی وجود ندارد؛ اطلاق نیاز به دلیل دارد.

استاد: مطلب ایشان در یک قسم صحیح است و در قسم دیگر صحیح نیست؛ در قید لازم، صحیح است زیرا اطلاقی وجود ندارد؛ ولی در قید مفارق، صحیح نیست زیرا مقدّمات حکمت جاری می‌شود و می‌توان به اطلاق تمسّک کرد؛ لکن نزاع این است که آیا خود الفاظ دلالت دارند بر ملازم بودن یا مفارق بودن قید یا نه؟

نکته

آنچه تا اینجا گفته شد بر این مبنا بود که می‌خواهیم مراد جدّی متکلّم را کشف کنیم؛ آیا مراد جدّی شارع، تفهیم مشافهین بوده و این حکم مخصوص مشافهین است یا اعم می‌باشد؟ امّا مراد استعمالی محلّ نزاع نیست زیرا هر لفظی و خطابی یک مدلول تصوّری دارد و مدلول تصوّری در خطاب، اراده‌ی مخاطبین است؛ لکن در مانحن‌فیه مراد جدّی مهم است؛ اصالة العموم یا اصالة الاطلاق مراد جدّی را اثبات می‌کند و تطابق ایجاد می‌کند بین مراد استعمالی و مراد جدّی؛ با اجرای اصالة العموم و اصالة الاطلاق می‌خواهیم بگوییم مراد استعمالی و مراد جدّی یکی است؛ هدف اصلی، احراز مراد جدّی است زیرا حجّیت، متعلّق به مراد جدّی است نه مراد استعمالی؛ حجّیتی که در علم اصول می‌خواهیم برای یک دلیل لفظی بپذیریم و بگوییم ظهورش حجّت است مقصود، ظهور لفظ در مراد جدّی است؛ ظهور لفظ در مراد جدّی، حجّت است یعنی مقصود متکلّم حکیم را اثبات می‌کند در حدّ ظنّ؛ و این ظنّ پشتوانه‌ی علم دارد که همان بناء و سیره‌ی عقلاست.

بنابراین مخاطبة بر دو قسم است: تصوّریه و تصدیقیه.

مخاطبه‌ی تصوریه، وضعی است یعنی بر اساس وضع الفاظ است؛ الفاظ عموم و الفاظ خطاب وضع شده‌اند برای ایجاد تصوّر خطاب با حاضرین؛ یقیناً مخاطبه‌ی تصوّریه‌ی وضعیه آنجایی است که مخاطب حاضر باشد و گفتگوی شفاهی انجام شود.

امّا مخاطبه‌ی تصدیقیه، وضعیه نیست بلکه حالیه است؛ در باب اصالة العموم، تطابق بین مراد استعمالی و مراد جدّی توسّط لفظ نیست بلکه توسّط سیره‌ی عقلاست؛ در باب اصالة الاطلاق نیز توسّط قرینه‌ی حالیه و مقامیه است؛ اگر متکلّم در مقام بیان و تفهیم باشد و بخواهد مراد جدّی خود را مشخّص کرد، تغییری در مراد استعمالی پدید نمی‌آید؛ مراد جدّی بحسب قرائن مشخّص می‌شود؛ بنابراین کسی که مثلاً اشیاء را مورد خطاب قرار می‌دهد و به هلال یا به شب می‌گوید: الا یا لیل! یا هلال! در مدلول تصوّری تخلّفی صورت نمی‌گیرد بلکه لفظ در معنای خودش استعمال شده نهایةً حاکی از فراق است مثلاً؛ همچنین در اوامر غیرحقیقی، مثلاً امر را برای تعجیز بکار ببریم و بگوییم إضرب یعنی اگر می‌توانی بزن؛ اضرب در معنای استعمالی حقیقی خودش بکار رفته است؛ نهایةً این مدلول تصوّری که در معنای خودش بکار برده شده به انگیزه‌ی تعجیز و تمسخر استفاده شده است.

بنابراین مجرّد تصوّر معنای وضعی برای ادوات خطاب بعنوان انشاء یا اقتضاء یا مدلول تصوّری، باعث نمی‌شود که خطابات موجود در ادلّه، غائبین را هم شامل شود؛ اگر برای خطابات شرعی یک مدلول تصوّری در نظر گرفتیم و فهمیدیم مراد جدّی چیز دیگری است نمی‌توانیم بگوییم بحسب مدلول تصوّری می‌تواند شامل غائبین هم باشد؛ چون نزاع ما در مدلول تصوّری نیست بلکه در مدلول تصدیقی و مراد جدّی است.

لذا فرمایش محقّق خوئی صحیح نیست که فرمود: خطابات شرعی در مقام انشاء و اقتضاء هستند لذا شامل معدومین هم می‌شوند؛ یعنی ایشان از دلالت تصوّری استفاده کرده برای تعمیم حکم به معدومین و غائبین؛ در حالیکه نزاع ما در مراد استعمالی نیست بلکه می‌خواهیم در مراد جدّی متکلّم تعمیم قائل شویم و بگوییم مراد جدّی شامل غائبین می‌شود؛ که یقیناً این مراد جدّی در زمان تکلّم و مشافهه وجود داشته است؛ یعنی کلماتی که پیامبر در زمان مشافهه فرموده‌اند هم مدلول تصوری دارد و هم مدلول تصدیقی؛ مرلول تصدیقی در همان زمان مشخّص بوده که مقصود به افهام مخاطبین بوده‌اند؛ و آنها بر اساس قواعد عمل کرده و مراد جدّی متکلم را فهمیده‌اند؛ حال سؤال این است که آن مراد جدّی شامل معدومین و غائبین نیز می‌شود یا خیر؟ شما می‌فرمائید بله مدلول تصوّری شامل آنها می‌شود؛ در حالیکه مدلول تصوّری مفید نیست؛ آن مدلول تصوّری که مدلول تصدیقی‌اش در عصر پیامبر مشخّص شده برای ما مفید نیست؛ ما می‌خواهیم مراد جدّی متکلّم در باب خطابات را تعمیم بدهیم به زمان غائب.

بعبارة أخری بعد از آنکه مراد استعمالی و مراد جدّی بر اساس قواعد، اختصاص پیدا کرد به زمان حضور دیگر شما نمی‌توانید قائل به تعمیم شوید مگر با دلیل اشتراک و الحق ذلک؛ حقّ همین است که بر اساس قواعد لفظیه‌ی موجود در قواعد ادبیات آنچه از مدلول تصوّری خطابات درک می‌شود مدلولی است که در زمان پیامبر شکل گرفته و بعد مدلول تصدیقی آن نیز معلوم شده و مقصود به افهام یقیناً مخاطبین بوده‌اند؛ البتّه مقصود به افهام لفظی یعنی متکلّم که صحبت می‌کند مدلول تصوّری تولید می‌شود بعداً مخاطبین شکّ می‌کنند و اصالة الاطلاق را جاری می‌کنند و مدلول تصدیقی‌اش نیز یقیناً مخاطبین هستند؛ پیامبر که صحبت می‌کردند نمی‌خواستند کلّ جهانیان همان لحظه از این کلام استفاده کنند.

لذا و الحق ما ذهب الیه الشهید الصدر و سیدنا الامام رضوان الله تعالی علیهما؛ در باب خطابات قرآنی و روائی باید از دلیل اشتراک استفاده کنیم؛ و دلیل اشتراک همان ضرورتی است که هم عقلاً و شرعاً ثابت است:

حلال محمّد حلال و حرامه حرام إلى يوم القيامة.[1]

إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمْ أَمْرَيْنِ إِنْ أَخَذْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا كِتَابَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ أَهْلَ بَيْتِي عِتْرَتِي [2]

کتاب و عترت بمعنای روح قرآن و روح روایات نه ظاهر الفاظ؛ قواعد لفظی در مانحن فیه پاسخگو نیست؛ انطباق مراد جدّی بر مراد استعمالی در باب الفاظ است نه خارج از لفظ؛ و در باب الفاظ اختصاص دارد به مراد استعمالی؛ و مراد جدّی بر آن منطبق می‌شود؛ و برای تعمیم، باید از دلیل دیگری استفاده کنیم زیرا لفظ بیشتر از مخاطب را شامل نمی‌شود.

لذا فرمایش محقّق خوئی که می‌خواهد از مدلول تصوّری یا از دلالت انشائی و اقتضائیِ لفظ استفاده کند و تعمیم را اثبات کند، سازگار با قواعد لفظی نیست؛ مگر اینکه با قرینه دلالت بر تعمیم داشته باشد مثلاً متکلّم بگوید یا اهل العالم! و الّا الفاظ خطابی تعمیم ندارند مگر با دلیل اشتراک.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo