درس خارج اصول استاد محسن ملکی

1400/12/23

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: المطلق و المقيد/المجمل و المبين /تعریف

المجمل و المبین

متن کفایه

فصل في المجمل و المبين‌ و الظاهر أن المراد من المبين في موارد إطلاقه الكلام الذي له ظاهر و يكون بحسب متفاهم العرف قالبا لخصوص معنى و المجمل بخلافه فما ليس له ظهور مجمل و إن علم بقرينة خارجية ما أريد منه كما أن ما له الظهور مبين و إن علم بالقرينة الخارجية أنه ما أريد ظهوره و أنه مؤول و لكل منهما في الآيات و الروايات و إن كان أفراد كثيرة لا تكاد تخفى إلا أن لهما أفراد مشتبهة وقعت محل البحث و الكلام للأعلام في أنها من أفراد أيهما كآية السرقة و مثل‌ حُرِّمَتْ عَلَيْكُمْ‌ أُمَّهاتُكُمْ‌ و أُحِلَّتْ لَكُمْ بَهِيمَةُ الْأَنْعامِ‌ مما أضيف التحليل إلى الأعيان و مثل (: لا صلاة إلا بطهور) و لا يذهب عليك أن إثبات الإجمال أو البيان لا يكاد يكون بالبرهان لما عرفت من أن ملاكهما أن يكون للكلام ظهور و يكون قالبا لمعنى و هو مما يظهر بمراجعة الوجدان فتأمل. ثم لا يخفى أنهما وصفان إضافيان ربما يكون مجملا عند واحد لعدم معرفته بالوضع أو لتصادم ظهوره بما حف به لديه و مبينا لدى الآخر لمعرفته و عدم التصادم بنظره فلا يهمنا التعرض لموارد الخلاف و الكلام و النقض و الإبرام في المقام و على الله التوكل و به الاعتصام.[1]

آخرین بحث از مباحث الفاظ در علم اصول که در کلمات محقّقین آمده است بحث مجمل و مبین می‌باشد.

المجمَل: اسم مفعول باب افعال

المبیَّن: اسم مفعول باب تفعیل.

الف و لام این دو موصول است پس صفت برای موصوف مقدّر است؛ در مورد موصوف مقدّر سه احتمال وجود دارد:

اوّل: کلام مجمل

ظاهر کلام مرحوم آخوند این است که مجمل و مبیّن صفت کلام است یعنی صفت هیئت ترکیبیه؛ بنابراین صفت برای مفرد قرار نمی‌گیرد؛ لکن در کلمات فقهاء تعبیراتی وجود دارد که این مختصّ به جمله نیست.

دوّم: لفظ مجمل

مثلاً غناء، وطن، قُرء و الفاظ دیگری را می‌گویند مجمل است.

لذا فرمایش آخوند محلّ تامّل است که فرموده مجمل و مبیّن صفت هیئت ترکیبیه است.

سوّم: مراد استعمالی مجمل

مراد متکلّم از این لفظ، مجمل است و این به متکلّم بستگی دارد.

طبق احتمال اوّل مجمل یعنی کلامی که ظهور ندارد و مبیّن یعنی کلامی که ظهور دارد؛ و طبق احتمال دوّم مجمل یعنی لفظی که ظهور ندارد و مبیّن یعنی لفظی که ظهور دارد؛ چون اوّلین چیزی که از یک کلام یا لفظ استفاده می‌شود ظهور است؛ اگر ظهور نداشته باشد مجمل است.

طبق این دو احتمال (کلام یا لفظ مجمل و مبین) اجمال و تبیین ارتباطی به مخاطب ندارد که ببینیم آیا علم به وضع دارد یا خیر؛ بتعبیر دیگر اجمال و تبیین از خصوصیّات لفظ است که باید در حدّی باشد که حدّاقل 70 درصد معنا را به مخاطب برساند و الّا مجمل می‌باشد.

در نتیجه مجمل و مبین صفاتی هستند که بعد از علم به وضع تصوّر می‌شوند؛ لذا اگر یک کلام عربی را برای شخص فارسی زبان بکار ببریم مجمل و مبیّن معنا ندارد؛ بلکه در اینجا الفاظ برای مخاطب، مجهول است نه مجمل؛ با این وجود گاهی مجمل بجای مجهول بکار می‌رود مثلاً لفظ غناء معلوم نیست برای چه معنایی وضع شده است برای صوت مرجّع یا صوت مرجّع مطرب؛ پس غناء، مجهول است ولی می‌گویند مجمل است؛ علی کلّ حال مجمل و مبیّن بعد از علم به وضع و دقّتهای لفظی صحیح است؛ بنابراین مجمل و مبیّن بمجرّد برخورد انسان با یک لفظ بکار نمی‌رود.

صاحب کفایه میفرماید: مبیّن یعنی کلامی که دارای ظهور است گرچه مخاطب بداند متکلّم این ظاهر را اراده نکرده است مثلاً عام مثل «اکرم کلّ عالم» که مخصّصش بعداً بیاید؛ در اینصورت گرچه متکلّم عموم را اراده نکرده است لکن این جمله نسبت به عموم، مبیّن است؛ و مجمل یعنی کلامی که ظهور ندارد گرچه مخاطب مراد متکلّم را بداند؛ بنابراین مجمل و مبین مربوط به مراد استعمالی است نه مراد جدّی؛ یعنی محلّ اتّصاف به مجمل و مبیّن، لفظ است نه مراد.

خلافا للشیخ که فرموده محلّ اتّصاف به مجمل و مبیّن، مراد است نه لفظ؛ بنابراین مجمل و مبیّن صفت مراد جدّی است نه مراد استعمالی؛ پس مجمل یعنی کلامی که مراد متکلّم واضح نباشد گرچه ظهور داشته باشد و مبیّن یعنی کلامی که مراد متکلّم واضح است گرچه ظهور نداشته باشد.

در ادامه آخوند مثالهایی میآورد:

﴿والسارق والسارقة فاقطعوا ایدیهما﴾[2]

در این آیه لفظ ید مجمل است زیرا هم به تمام دست گفته می‌شود هم به قسمتی از آن (بعضی گفته‌اند لفظ قطع نیز مجمل است زیرا هم به ابانه و جدا کردن کامل گفته می‌شود و هم به جرح و بریدن قسمتی از آن)

﴿حرمت علیکم امهاتکم﴾[3]

حرمت از احکام افعال مکلّفین است ولی در این آیه به امهات نسبت داده شده است لذا مجمل است پس فعلی در تقدیر است امّا چه فعلی در تقدیر است؟ وطی، نظر، لمس یا فعل دیگر؟

﴿احلت لکم بهیمة الانعام﴾[4]

حلّیت از احکام افعال مکلّفین است ولی در این آیه به بهیمه نسبت داده شده است لذا مجمل است پس فعلی در تقدیر است امّا چه فعلی در تقدیر است؟ أکل یا فعل دیگر؟

لا صلاة الا بطهور[5]

آیا به نماز بدون وضو نماز نمی‌گویند یا چیزی در تقدیر است؟ مثلا لا صلاة مقبولة أو کاملة.

5ـأمرنی معاویه ان العن علیا الا فالعنوه

معاویه به عقیل گفت برادرت علی را لعن کن؛ عقیل به منبر رفت و گفت: أمرنی معاویه ان العن علیا الا فالعنوه! معلوم نیست ضمیر به معاویه برمی‌گردد یا نعوذ بالله به علی؛ لذا ظهور ندارد و مجمل است.

6ـمن بنته فی بیته

از ابن جوزی پرسیدند خلیفه‌ی پیامبر کیست؟ گفت من بنته فی بیته! آیا منظور چیست؟ کسی که دختر او در خانه‌ی پیامبر است یعنی ابوبکر؟ یا کسی که دختر پیامبر در خانه‌ی اوست یعنی علی؟


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo