درس خارج اصول استاد محسن ملکی

1402/02/22

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: الأمارات/الإجماع المنقول بخبر الواحد /قاعده ی لطف

 

خلاصه جلسه قبل

گفتیم نقل اجماع یعنی نقل اتّفاق علماء بر حکمی از احکام؛ این نقلِ حسّ نیست چون اتفاق حسّی نیست؛ اجمع العلماء و اتفق العلماء حسّی نیست؛ و سلّمنا که حسّی باشد دلالت التزامی‌اش حسّی نیست تا بگوئیم مستلزم قول معصوم است؛ بله اگر سبب حسّی داشته باشد که حسّی شود، و قابل قبول برای منقول الیه باشد برای او نیز حسّی می‌شود.

شیخ طوسی با آن عظمت برای اثبات حجّیت اجماع، سراغ قاعده لطف رفته است؛ خب اگر اجماع قول معصوم را برای ما حسّی اثبات کند دیگر نیازی به قاعده لطف نیست؛ بناء عقلاء این است که اگر خبر حسّی باشد دو احتمالی را که قابل مطرح شدن هستند را برمی‌دارند: احتمال کذب و احتمال غفلت.

اینکه شیخ طوسی سراغ قاعده لطف رفته چون نتوانسته آن را حسّی کند؛ یا فرض کنید قاعده لطف لوازمی دارد که می‌توانیم توسّط قاعده لطف بگوئیم حسّی است؛ بعبارة اخری حسّ بر دو قسم است: وجدانی و برهانی؛ حسّ وجدانی که واضح است مانند دیدن فعل امام؛ اما حسّ برهانی در واقع حسّی نیست ولی نازل منزله حسّ است؛ با این توضیح که قاعده لطف عبارت است از اینکه بر خداوند واجب است بندگانش را هدایت کند و نگذارد گرفتار فساد شوند؛ لذا نصب امام بر خداوند واجب است؛ باید امام را نصب و معرّفی کند تا مراقب علماء باشد؛ اگر دید علماء بر یک حکم خلاف شریعت اتفاق کرده اند اجماعشان را بهم بزند؛ لذا اگر علماء یک عصر همه بر حکمی اتّفاق کردند بالملازمه می‌فهمیم امام این نظریه را قبول دارد؛ این نوعی حدس است که نازل منزله حس می‌باشد بالبرهان؛ یعنی طبق نظر شیخ طوسی گویا امام در بین مجمعین است؛ بنابراین وقتی ناقل اجماع می‌گوید اجمع العلماء علی کذا در واقع قول امام را هم نقل می‌کند؛ لذا ادله حجّیت خبر واحد، اجماع منقول به خبر واحد را شامل می‌شود بعنوان یک خبر حسّی.

محقّقین معمولاً این فرمایش شیخ طوسی را نپذیرفته‌اند و قاعده لطف را قبول نکرده‌اند؛ چنین چیزی در اعتقادات نداریم که لطف بر خدا واجب است بطوریکه ترک آن قبیح باشد؛ لطف یعنی یک معامله رحیمانه و لطیفانه با بندگان بیش از حدّ لازم؛ و سلمنا که واجب باشد:

اوّلا باید بطور عادی و متعارف باشد که هست مانند ارسال رسل و صدور روایات؛ خدا اینکار را انجام داد ولی بدست خود انسانها روایاتی از بین رفت؛ خداوند 11 امام فرستاد و انسانها همه را شهید کردند لذا از حضور امام آخر محروم شدند؛ امّا اینکه بگوئیم امام باید اجماع غلط را بهم بزند این لطف غیرعادی است و قول به وجوب این لطف، رفتن بسمت شذوذات و نوادر است.

ثانیا دوره‌ی غیبت کبری دوره‌ی غیب است و قرار بر معجزه نیست؛ لذا خیلی از محقّقین احادیث منقوله از امام زمان را حجّت نمی‌دانند چون غیب است و با حسّ سازگار نیست اگر هم نقل شود حدسی است نه حسّی؛ قرار نیست از امام غائب بشکل متعارف استفاده شود؛ بتعبیر دیگر در دوران غیبت هر چیزی از امام نقل شود حدس است نه حسّ؛ و غیب حدس است نه حس؛ غیب با حس سازگار نیست.

ثالثا سلّمنا لطف واجب است و باید القاء خلاف کند امّا چگونه باید این کار را انجام دهد؟ القاء خلاف یا عادی است یا غیرعادی؛ عادی با غیبت سازگار نیست و غیرعادی اثری ندارد چون نسبتش به امام ثابت نمی شود لذا باز حدسی است نه حسّی؛

علی کلّ حال اثبات قول معصوم بشکل حسّی توسط قاعده لطف دون اثباته خرط الفتاد.

نکته

واجب در قاعده وجوت لطف، وجوب عقلی است نه فقهی؛ موضوع علم فقه، فعل مکلَّف است نه فعل مکلِّف یعنی شارع؛ لذا حکم فقهی ندارد بلکه حکم عقلی دارد.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo