درس خارج اصول استاد محسن ملکی

1402/07/18

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: اصول/ حجیت خبر واحد/

 

مرحوم شیخ اعظم رضوان الله تعالی علیه در باب مفهوم وصف آیه نبأ وجهی را برای ایجاد یا توجیه علیت فاسق نسبت به تبین ذکر کرد که وصف را به دو قسمت تقسیم نمود: وصف ذاتی و وصف عرضی

شیخ فرمود حکیم در این آیه شریفه عدول کرده و به سراغ وصف عرضی رفته است ، وصف ذاتی واحدیّت یا خبر واحد و وصف عرضی هم فاسقیت بود . وقتی حکیمی مانند خداوند از وصف ذاتی عدول میکند و وصف عرضی را موضوع حکم قرار میدهد میگوید ان جائکم فاسق بنبأ فتبینوا و نمیگوید ان جائکم رجل واحد بنبأ فتبینوا معنایش اینست که این وصف عرضی معنای مهمتری دارد و موضوع و علت است ؛ و آشکار است که فسق علت وجوب تبیّن است و با رفتن علت ، تبیّن نیز از بین میرود که نتیجتا خبر واحد عادل حجت است و تبیّن ندارد این مسیری است که شیخ رفته است.

بر این فرمایش مرحوم شیخ، ایراداتی گرفته شده است از جمله این مطلب است که جناب شیخ واحدیت هم صفتی عرضی است ،خبر دو صفت عرضی دارد 1. واحدیت 2. فاسقیت و هر دو در یک رتبه اند چون عرضی هستند پس بنابراین حکیم ما (الله) عدول نکرده است که از اصل برود سراغ فرع و زمانیکه از قاعده محاوره ای عدول نکرده و این دو ترجیحی به هم ندارند پس حتما نکته ای داشته و آن نکته مثلا معرفی ولیدبن عقبه بوده که نتیجتا خبر واحد مطلقا نیاز به تبیّن ندارد لکن اُجیب عن هذا الایراد به اینکه

جناب مستشکل ، این ذاتی و عرضی را که شیخ اعظم بیان میکند باب کلیات خمس نیست که ذاتی عبارت بود از جنس و فصل و عرضی عبارت بود از خاصه یا عرض عام بلکه شیخ اعظم ذاتی و عرضی باب برهان را میگوید. در برهان میگوئیم هر محمولی که باصرف تصور موضوع بر موضوع حمل شود ذاتی است و هر محمولی که بر موضوع نیاز به توضیح و واسطه داشته باشد عرضی است وما نحن فیه من هذا القبیل.

خبر موضوعی است که میخواهیم دو چیز بر او حمل کنیم یکی واحد یعنی خبر واحد و دیگری فاسق یعنی خبر فاسق وقتی این دو را میسنجیم با تصور خبر خودبخود مخبر نیز تصور میشود چون خبر بدون مخبر امکان ندارد پس بنابراین واحدیت به این معنا ذاتی است که بمجرد اینکه میگوئیم خبرٌ بلافاصله میگوئیم واحدٌ ولی فاسق دور است خبری که مخبر آن فاسق باشد فاسق ربطی به خبر ندارد و از بیرون میآید .

شیخ میفرماید اگر حکیم از ذاتی باب برهان عدول کند یعنی محمولی که راحت حمل میشود را نادیده بگیرد و برود سراغ محمولی که نیاز به واسطه و معونه دارد مشخص است مسأله مهمی است که حکیم محمول عرضی را موضوع قرار داده یعنی علت حکم قرار داده است بنابراین حرف شیخ اثبات شد.

اینها درست لکن اشکال مهمی که به کلام شیخ وارد است اینست که در اینجا فقط علت تامه درست کردیم که برای اثبات موضوع و مفهوم کافی نیست و باید علت منحصره ساخته شود یعنی بگوئیم در این عالم فقط فاسقیت علت وجوب تبیّن است . علت تامه میتواند متعدد باشد اما علت منحصره است که اگر منتفی شد معلول دیگر وجود ندارد و اگر اثبات میشد که فاسقیت علت تامه منحصره است بعد میگفتیم وقتی این علت تامه منحصره برود خبر واحد حجت است مطلقا ولی چنین چیزی اثبات نشد علاوه بر اینها

اشکالات قبل نیز هست مانند اصل مفهوم وصف را که خود مرحوم شیخ حرف دارد و میگوید اگر جمله وصفیه بخواهد مفهوم داشته باشد باید وصف معتمد بر موضوع باشد و موصوف در کلام بیاید و آیه باید اینگونه میبود ان جائکم رجل فاسق و چون نیامده میشود لقب و لقب مفهوم ندارد.

به این جمله دقت کنید چرا مفهوم ندارد؟ چون موضوع خالصی است برای یک محمول که اگر او را برداریم حکم از بین میرود اما نه از باب مفهوم بلکه از باب سالبه به انتفاء موضوع

چرا سالبه به انتفاء موضوع نمیتواند مثبِت باشد؟ یعنی بگوئیم مفهوم از باب سالبه به انتفاء موضوع؟

زیرا سالبه به انتفاء موضوع از اسمش معلوم است که با رفتن موضوع ، محمول نیز ازبین میرود و اگر بخواهد مفهوم داشته باشد باید به شکلی دلالت کند بر موضوعی دیگر تا آن موضوع را به میدان بیاورد و حکمی را بر آن سوار کند ؛ کجای عالم عقلا این را میپسندند که بگوئیم یک جمله سالبه به انتفاء موضوع وقتی محمولش از بین رفت یک جمله دیگر درست میشود؟ مثلا جمله ما اینست خبر الفاسق لیس بحجة بعد فاسق از بین میرود حالا بگوئیم خبر العادل حجة . در اینجا عادل موضوعی دیگر است و حکم دیگری دارد چه ارتباطی است بین این سالبه به انتفاء موضوع با موجبه موضوع ؟ هر دو قضیه ای مستقل هستند و هیچ ربطی به یکدیگر ندارند .

حالا چرا رفته اند سراغ مفهوم وصف و شرط؟ مفهوم چه جایگاهی دارد؟ مفهوم حقیقتی است که جملات را بهم ربط میدهد . جمله سالبه را به جمله موجبه ربط میدهد و این ربط از باب دلالت التزامی است.

مثلا اگر شما گفتید جمله وصفیه و یا جمله شرطیه مفهوم دارد یعنی دلالت التزامی دارد د برای ساختن این

معنای التزامی علما اینقدر دقت دارند مباحث اصول و مباحث الفاظ همه مطالب دقیق عقلی هستند بعد گفته اند اگر شما میخواهید بگوئید یک جمله تولید یک جمله دیگر میکند ان جائکم فاسق بنبأ یک جمله است که تولید جمله ای دیگر میکند اگر خودش باشد و شما چیزی نسازید که جمله ها ربطی بهم ندارند اما اگر گفتیم درون این جمله دلالت التزامی است مثلا سالبه به انتفاء موضوع با موجبه با وجود موضوع در یک جمله منطوقیه هیچ ارتباطی با هم ندارند حالا چه وصفیه و چه شرطیه آیا چه خصوصیاتی وجود دارد که از درون آن دلالت التزامی درست میشود که قرار است یک جمله دیگر بیافریند؟ اینجاست که اصطلاح مفهوم درست شده است مفهوم یعنی مدلول التزامی این مدلول التزامی هم درست نمیشود مگر به دلالت منطوقیه لذا مرحوم آخوند در کفایه گفته است جمله شرطیه باید یک خصوصیتی در منطوق داشته باشد که از آن خصوصیت ما منتقل شویم به یک دلالت التزامی.

در وصف هم همین است اینکه شیخ فاسق را به وصف عرضی تبدیل میکند میخواهد یک مدلول التزامی بسازد مدلول التزامی هم لبّی است یعنی پایه مدلول التزامی لب است یعنی عقل که حکیم آمد از صفت ذاتی عدول کرد به صفت عرضی بنابراین صفت عرضی علت است و تا گفتیم علت است مفهوم درست میشود

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo