درس خارج اصول استاد محسن ملکی

1402/07/23

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: اصول/ حجیت خبر واحد/

 

استدلال به آیه شریفه از ناحیه مفهوم شرط

مفهوم وصف دو وجهی مطرح شد و تمام شد و نتیجه گرفتیم که آیه شریفه با محوریت مفهوم وصف دلیل بر حجیت خبر واحد نیست.

اما مفهوم شرط. برای بیان مفهموم شرط دو مقدمه ذکر میکنم.

مقدمه اول : اینست که ترکیب در کلام عربی و غیر عربی در محاورات در سخنان حکیمانه مبتنی بر قواعد صرف و نحو و لغت بر پنج قسم است 1. ترکیب اسنادی 2. ترکیب تعلیقی 3. ترکیب اضافی 4. ترکیب مزجی 5. ترکیب تقییدی

مهمترین اقسام ترکیب دو نوع اول است یعنی ترکیب اسنادی و تعلیقی

ترکیب اسنادی در باب جمله خبریه رایج است و اساس هست برای همه ترکیب ها یعنی چهار ترکیب دیگر هم برمیگردند به ترکیب اسنادی و ترکیب اسنادی عبارتست از اینکه یک مرکبی دارای مسند الیه و مسند باشد که از آن به گزاره و خبر تعبیر میشود مانند زیدٌقائمٌ عن نبا الذی جاء به فاسقٌ واجب التبیّن این ترکیب اسنادی است یک مبتدا دارد و یک خبر. حقیقت ترکیب در باب جملات همین ترکیب اسنادی است

در مرحله دوم ترکیب تعلیقی تعریف میشود و ترکیب تعلیقی آنجایی است که بین دو قسمت جمله تعلیق برقرار است نه اسناد در زید قائم بین زید و قائم اسناد است یکی مسند و دیگری مسندالیه در ان جائکم فاسق بنبا فتبینوا این ترکیب تعلیقی است. جزء اول میشود معلق علیه و جزء دوم میشود معلق ارتباط را تعلیق درست میکند نه اسناد.

این ترکیب تعلیقی فعلا محل بحث ماست. در ترکیب تعلیقی صوری تصور میشود

1.آنجاییکه مرکب ما دارای معلق علیه و معلق باشد .معلق علیه علت است و معلق معلول. اذا طلعت الشمس فالنهار موجود این نهار معلق است و معلق علیه طلوع شمس است . طلوع شمس علت است برای وجود نهار. گاهی هم برعکس است یعنی معلق علیه معلول است و معلق علت اذا ظهر النهار فالشمس طالعه و گاهی معلق علیه و معلق هردو معلولند از یک علت بیرونی اذا فارالتنور فالنار حارٌ این فار التنور یعنی فوران بزند تنور آب داغ میشود که هم فوران و هم گرمی آب هر دو معلولند از خود آتش

آنچه که در بحث ما نحن فیه قرار است مورد واکاوی قرار بگیرد همان صورت اول است که معلق علیه علت باشد و معلق معلول و آیه شریفه اینچنین است. ان جائکم فاسق بنبا فتبینوا این تبینوا معلق و متوقف شده است بر اینکه خبر را فاسق بیاورد .

یقینا ترکیب تعلیقی بازگشتش به ترکیب اسنادی است الا اینکه در وقتی تعلیق هست یک گویشهایی دارد که ترکیب اسنادی ندارد که همین بحث علت و معول است شما در جمله خبری علت و معلول نمیبینید. چه چیزی باعث شده است که ترکیب تعلیقی دلالت بر علت و معلول کند؟ ادوات ویژه و خاص

مثلا در فارسی لفظ "اگر" را که بکار ببریم دلالت بر علت و معلول میکند اگر اینطور شود چنین میشود. در ادبیات عرب هم ادات شرط ان و فاء . ان و فاء که در منطوق آمده تعلیق را میفهماند و تعلیق هم علت و معلول است. هرکجا شما اسمی از تعلیق بردید یعنی باب علت و معلول باز میشود. در ما نحن فیه ان بکار برده شده است ان جائکم فاسق

بنابراین جمله شرطیه را به این دلیل مشهور فقها و عظماء از اصولیین در باب ایه نبا انتخاب کرده اند که صریح در علت و معلول است برخلاف جمله وصفیه که از بیرون میفهمیدیم که در عالم واقع این علت است. در جمله وصفیه درعالم اثبات حرفی برای علت و معلول نداشتیم اما در جمله شرطیه در عالم اثبات حرف داریم این اِن و فاء میگویند علت وجوب تبین آنست که مخبر فاسق باشد.

مقدمه دوم : در این آیه شریفه ان جائکم فاسق بنبا..... بعد از آنی که میدانیم جمله تعلیقیه و شرطیه است همانطور که گفتیم جمله تعلیقیه روحش جمله اسنادی است یعنی یک موضوع دارد و یک محمول اینجا هم ما در جمله تعلیقی یک موضوع داریم و یک محمول چون حکم داریم و حکم بدون موضوع نمیشود. تبینوا یک حکم است و موضوع میخواهد موضوعی که برای وجوب تبین در این آیه شریفه هست چیست؟ این موضوع چند صورت دارد 1. موضوع عبارت باشد از معنایی بسیط و آن معنای بسط خبر بماهو خبر است. 2. موضوع مرکب باشد از دو جزء خبر و اینکه مخبر فاسق است 3. موضوع عبارت باشد از قید و مقید نه مرکب .

این سه حالت را میتوانیم به شکل کلی در این آیه شریفه تصور کنیم.

بگوئیم موضوع برای وجوب تبیّن خبر است یعنی ان جائکم خبر فتبینوا عن الخبر و فاسق را نقش ندهیم وبگوئیم تبیّن روی خبر رفته است منقطع از فسق. این البته با معنایی که در آیه هست سازگار نیست.

میرویم سراغ دومی که مرکب باشد و سومی که قید و مقید باشد.اگر مرکب باشد یعنی ان جائکم فاسق بنبا موضوع برای وجوب تبیّن یک ترکیبی است از خبر و اینکه مخبرش فاسق باشد. ما در قواعد خوانده ایم مرکب ینتفی بانتفاء بعض اجزائه اگر تصور را ترکیب کردیم آنهم ترکیب مزجی ان جائکم فاسق بنبا موضوع برای وجوب تبیّن عبارتست از خبری که چسبیده بکون المخبر فاسقا این دو باهم یک چیز هستند که اینهم یقینا با از بین رفتن فسق موضوع از بین میرود میشود سالبه به انتفاء موضوع. میماند نوع سوم که بگوئیم موضوع در این آیه شریفه برای وجوب تبیّن مقید و قید است یعنی مقیدی داریم که خبر است و قیدی داریم که کون المخبر به فاسقا مقید شده است و ترکیب نشده. وقتی میگوئیم مقید و قید یعنی مقید اصل است و قید فرع است بعبارتی دیگر مقید موضوع است و قید خارج از موضوع است و به عبارتی علمی تر تقید جزء است اما قید خارج است . باتوجه با این دو مقدمه ورود پیدا میکنیم به آیه نبا

اولین چیزی که به آن برخورد میکنیم میبینیم جمله تعلیقیه است ترکیب تعلیقی است و بعد میفهیم تعلیق یعنی علیت و بعد میفهمیم این مقدم علت برای تالی است وقتی رفتیم سراغ علت و معلول یکمرتبه میرویم به ناحیه بعدی در این آیه شریفه که قرار است علت و معلول باشد کدام علت است و کدام معلول؟ یقینا موضوع علت است و محمول معلول است در فقه و اصول خواندیم که موضوع در حکم علت است ومحمول در حکم معلول. اینجا یک وجوب تبین داریم یک خبر بافاسق این خبر با فاسق را باید بگیریم موضوع و آن وجوب تبیّن بر این سوار شود.

 

قسم اول و قسم دوم ازاین سه صورت یعنی موضوع مرکب یا بسیط باشد که موضوع بسیط معنا نداشت خبر بما هو خبر موضوع نیست در صورت دوم میشود مرکب که در مرکب با رفتن یک جزءکل آن نابود میشود سالبه بانتفاء موضوع و از بحث مفهوم بیرون میرود میرویم سراغ سومی تا آن را باز یابی کنیم در این آیه شریفه که بگوئیم خبر مقید است به قید کون المخبر فاسق این قید چه ارتباطی دارد با این مقید؟ چرا اینجا باید بایستیم؟ چون بعد از آنی که ما گفتیم این جمله شرطیه مفهوم دارد و مفهوم دلالت دارد بر حجیت خبر واحد یکنفر دست بلند میکند و میگوید بزرگترین اشکالی که بر این آیه وارد است اینست که این سالبه بانتفاء موضوع است چون در همین سومی حرف دارد برای گفتن که موضوع خبر مقید به کون المخبر فاسقا هست و بمجردی که قید از بین رفت مقید هم از بین میرود پس دیگر موضوع باقی نمیماند.

همیشه در باب مفهوم شرط نباید با رفتن قید از منطوق موضوع از بین برود قید را برداریم و بگوئیم المفهوم هوالانتفاء عند الانتفاء یعنی منتفی شدن حکم با رفتن قید نه با رفتن موضوع .

اولین اشکالی که شده است و خیلی معروف است مرحوم آخوند و محققین گفته اند که در مقدمه اول و دوم باید دقت شود که این جمله را بازیابی کنیم ببینیم موضوعی که وجوب تبیّن به آن تعلق گرفته واقعا چیست؟آیا موضوع خبر خالص است که نهایتا قید آمده و حکم را قید می آورد و وقتی هم قید نبود حکم میرود و خبر هست . اگر این باشد مفهوم اثبات میشود. این جمله را تبدیل میکنیم به جمله اسنادی و میگوئیم الخبرالجائی به ان کان فاسقا یجب التبیّن عنه علی کل حال خبر را مقید میکنیم به اینکه آورنده فاسق باشد میشود تصور کرد که اگر صفت وقید را برداشتیم خبر باقی بماند در صورت دوم از این سه صورت ترکیب نمیشود چون مرکب با از بین رفتن جزء کلش از بین میرود اما در صورت سوم میشود تصور

کرد شما وصف جائی به فاسقا را که قید برای خبر قرار گرفته را بردارید تهش خبر باقی میماند

جناب آخوند صاحب کفایه زحمت کشیده تا بگوید موضوع حکم خبر است و این جائی به فاسقا قید است وحکم وجوب تبین است و این قید واسطه در اثبات حکم است اگر باشد حکم بر این موضوع هست و اگر نباشد نیست هذا منطوق و هذا مفهوم . هذا مسجد و هذا حمام. هذا منطوق الجائی به فاسق قید است برای اینکه وجوب تبیّن را بگذارد روی خبر اگر این قید نبود دیگر وجوب تبیّن روی خبر نمی آید وقتی هست میشود منطوق و وقتی نیست میشود مفهوم پس این قید جزء موضوع نشده و در اینجا واسطه گری میکند این قید واسطه در اثبات حکم است این همان جایی است که قید خارج از موضوع است تقید جزء است آن بحث که میگفتیم التقید جزء والقید خارج اینجا به کار میآید . تقید جزء است تا بتوانیم حکم را سوار بر موضوع کنیم و خارج است برای اینکه اگر برداریمش موضوع از بین نمیرود که اگر این را پذیرفتیم مفهوم شرط ثابت شده است یعنی بزرگترین اشکالی که در مفهوم شرط به این آیه وارد شده است همین است که با این مقدمات بتوانیم این موضوع وجوب تبیّن را استیاج کنیم و به دست بیاوریم . موضوعی را بدست بیاوریم که با بودن و نبودن قید هست اینطوری بگوییم الخبر که موضوع است و میخواهیم وجوب تبیّن را روی آن بیاوریم باید قید بزنیم و میگوئیم الجاء به فاسق با این قید وجوب تبین هست قید را برداریم خبر هست وجوب تبین نیست این مهمترین حرفی است که مرحوم آخوند اول بحث مفهوم شرط ذکر میکند یعنی از همان اول بار را طوری میبندد که این اشکال ورود پیدا نکند اشکال معروف اینست که میگویند الشرط سیقت لبیان تحقق الموضوع ان رزقت ولداً فاختنه که این ان رزقت... ترکیب است و موضوع مرکب است. عنوان ولدیت با این موضوع خارجی با بچه فلانی بهم چسبیده اند و جدا

نمیشوند. شما اگر این ولدیت را از او بگیرید مثلادختر شود دیگر فاختنه ندارد میشود سالبه بانتفاء موضوع.

مانند رایت عالما فتعلم منه خب اگر عنوان عالم نبود موضوع چه بسیط چه مرکب از بین میرود.

در این آیه شریفه باید برای مفهوم شرط موضوع را واکاوی کنیم و شفاف ببینیم بگوئیم موضوع خبر خالص است وجوب تبین را یک قید بر او سوار کرده و اگر قید را برداریم حکم از بین میرود میشود الانتفاء عند الانتفاء یعنی الانتفاء الحکم عند الانتفاء القید لا عند انتفاء الموضوع.

الاثبات عند الاثبات میشود منطوق الانتفاءعند الانتفاء میشود مفهوم

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo