درس خارج اصول استاد محسن ملکی

1402/07/24

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: اصول/ حجیت خبر واحد/

از آنچه گفتیم مشخص شد که مهم در بحث مفهوم شرط آیه نبا آن است که موضوع در این قضیه شرطیه منقح گردد تا مشخص شود که وجوب تبیّن از آن چیست که بعد از مشخص شدن موضوع بعنوان علت برای وجوب تبیّن بعنوان معلول منطوق آیه شریفه واضح و نتیجتا تصور مفهوم در این آیه شریفه واضح میگردد و الا اگر موضوع در این جمله شرطیه مشخص نشود یا طوری مشخص شود که با رفتن قید فاسق موضوع منتفی شود این آیه شریفه از دائره مفهوم داشتن خارج میگردد چون مفهوم داشتن عبارتست از انتفاء عند الانتفاء بعد از آنکه اثبات عند الاثبات مفروق عنه شد به تعبیر دیگر اثبات عند الاثبات باید خصوصیتی داشته باشد که انتفاء عند الانتفاء را هم بفهماند که در اینجا میگوئیم منطوق ما دارای مفهوم است و الا اگر چنین نبود یعنی اثبات عند الاثبات هیچ ارتباطی با انتفاء عند الانتفاء نداشت این منطوق هیچ دلالتی بر مفهوم نمیکرد و باید آن را در وادی سالبه به انتفاء موضوع جستجو کرد.

مرحوم آخوند رضوان الله تعالی علیه آغاز بحث را چنان محکم بسته است که قضیه شرطیه منطوقش عبارت باشد از اثبات عند الاثبات با یک خصوصیتی که میتواند به دنبال داشته باشد الانتفاء عند الانتفاء را و آن اینست که طبق دو مقدمه ای که جلسه پیش عرض کردیم مرحوم آخوند ترکیب تعلیقی در این جمله

شرطیه را به این صورت چیده است که مقدم دارای موضوعی است مقید به یک قیدی که آن قید خارج از ذات مقید است ولی تقیّد جزء است به این صورت که موضوع در مقدم با اینکه فضله میباشد (یعنی مسند و مسندالیه نباشد) موضوع قرار گرفته است یعنی نبأ . چون نبأ در این آیه مفعول به است ان جائکم فاسق بنبأ این ب که به نبأ وارد شده تعدیه است لذا نبأ مفعول به است اگر به تاویل ببریم میشود ان أجائکم فاسق نبأ . پس با اینکه فضله است علت تالی قرار گرفته است که وجوب تبیّن میباشد . یک زمان مسند و مسند الیه را علت قرار میدهیم که راحت است مسند عمده است در کلام اما اینجا یعنی نبأ موضوع قرار گرفته است. فاسق مسند الیه است و موضوع قرار نگرفته است و خود مجیء که مسند است موضوع قرار نگرفته بلکه نبأ موضوع قرار گرفته. وقتی این فضله یا نبأ موضوع قرار رفته است محمولش عبارتست از وجوب تبیّن یعنی تالی اینطوری میشود : النبأ واجب التبیّن. که عرض کردیم تمام مرکبات چهار گانه بعد از ترکیب اسنادی برمیگردند به مرکب اسنادی . همین مرکب تعلیقی ما اینگونه میشود النبأ واجب التبیّن یک جمله خبری. روح این قضیه شرطیه یک قضیه حملیه است النبأ واجب التبیّن نهایتا با چینشی که حضرت حق فرموده است یک ان جائکم فاسق هم به آن اضافه شده است و از این ان جائکم فاسق "فسق" طبق معنای این آیه عارض شده است بر "نبأ" بطوریکه فاسق شیءٌ و نبأ شیءٌ اخر. بین فاسق و نبأ تقیید جزء شده در باب مقید خواندیم که گاهی تقیّد جزء است و القید خارج.

در اینجا مثلا همه اجزاء نماز صلوة مقید شده به رکوع که هم قید جزء است هم تقید ولی گاهی قید خارج است مانند صلوة مقید به وضو که تقید جزء است اما قید خارج است یعنی وضو شیءٌ و صلوة شیءٌ اخر. اینجا هم همینطور است نبأ مقید شده به فاسق بطوریکه فاسق خارج است و تقید جزء است.

چرا تقید جزء است برای نبأ ؟ چون علت حکم است و آن وجوب تبیّن است نتیجتا موضوع در این حکم ما که عبارتست از وجوب تبیّن ،نبأ است یعنی خبر واحد. این خبر واحد در اثبات عند الاثبات هست در انتفاء عند الانتفاء هم هست .اثبات عند الاثبات میشود منطوق ،موضوع است چون فرودگاه است برای وجوب تبیّن. چرا وجوب تبیّن بر آن سوار شد؟ بخاطر اینکه مقید به فسق است

نتیجتا کاملا شفاف است که موضوع حکم "النبأ" میشود و ان جائکم فاسق همه اش باهم میشود قید نهایتا اوج قیدیت میشود فاسقیت و ان جائکم از لوازم قید زدن است یعنی قید فاسقیت را به کمک ان جائکم زده ایم به نبأ. با این ترکیب نبأ را مقید میکنیم اما با مقید کردنش ترکیب مزجی درست نمیشود که دیگر فاسق جدا نشود از نبأ بطوریکه اگر بخواهد جدا شود نبأ هم از بین برود که بعد با رفتن ان جائکم فاسق نبأ هم نباشد و بشود سالبه به انتفاء موضوع .

این تبیین و تنقیح برای این بود که مرحوم آخوند در کفایه اول بحث را محکم بسته که قضیه سالبه به انتفاء موضوع نشود. بنابراین ما میینیم که در این آیه شریفه بر اساس قوانین محاوره ای و اوضاع و احوال خبر واحد و قرائنی که در بیرون داریم اینجا موضوع در آیه ،خبر واحد یعنی نبأ هست و قرار است بر این خبر واحد احکامی بار شود یکی از آن احکام وجوب تبیّن است نهایتا خبر واحد خالص علت برای وجوب تبیّن نیست یک قیدی که میخورد آن قید علت حکم میشود. اذا انتفی القید ینتفی الحکم لا ینتفی الموضوع در زمانیکه قید جزء موضوع باشد یعنی مرکب مزجی باشد اینجا مرکب مزجی نیست در اینجا تقید جزء است و قید خارج است لذا با رفتن فسق نبأ به قوت خودش باقی است میگوئیم الانتفاء عند انتفاء القید لا عند الانتفاء الموضوع تا بشود سالبه به انتفاء موضوع و مهمترین اشکالی که در طول تاریخ به این آیه نبأ وارد

شده برای استدلال به مفهومش همین است که مرکب را مزجی گرفته اند یعنی این فاسقیت با نبأ مزج است که فاسقیت را بگیرید نبأ هم نیست. پس مهمترین اشکال به تعبیر علمی ایسنت هذه الشرطیه سیقت لبیان الموضوع ؟ نه، لم تسق هذه الشرطیه لبیان الموضوع این جمله شرطیه ساخته نشده تا موضوع بسازد موضوعش مشخص است که نبأ هست این آمده شرط بسازد سیقت لبیان الشرط لا سیقت لبیان الموضوع هر قضیه شرطیه ای که سیقت لبیان الشرط یعنی سیقت لبیان القید لیتحقق الحکم تا حکم سوار شود بر موضوع. پس بنابراین قید واسطه در اثبات حکم بر موضوع است نه واسطه برای بیان موضوع.

از این ناحیه جمله شرطیه میتواند بیان علت باشد و علت حکم را بیان کند و هر جمله شرطیه که بیان کننده علت باشد به موضوع کاری ندارد و خارج از موضوع دارد کار میکند و با آن مزج نشده است .

بنابراین مهمترین اشکال مطرح شده در این آیه شریفه همین بود که مرحوم آخوند جواب داد که میشود طوری معنا کرد که سالبه به انتفتاء موضوع نشود بلکه سالبه با وجود موضوع شود ان السالبة مع وجود الموضوع مفهوم

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo