درس خارج اصول استاد محسن ملکی

1402/07/26

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: اصول/ حجیت خبر واحد/

مبحث حجیت خبر واحد از کانال آیه نبأ مباحث فراوان علمی دارد تبرجات وسیعی در آن دیده میشود که برای آنهایی که اهل این مباحث هستند لذت بخش است از جمله درگیری بین شیخ اعظم و شاگردش مرحوم آخوند رضوان الله تعالی علیهما هست که مرحوم شیخ محکم ایستاده و میگوید دو اشکال بر این آیه وارد است که قابل ذب نیست و هیچکس نمیتواند جواب دهد و از آنطرف شاگردش آخوند در همان دو خط اول بحث این مسأله را جواب میدهد . مگر میشود شخصیتی چون شیخ اعظم مطلبی را بگوید غیر ذب است و دیگری اول صحبت آن مطلب را توضیح و جواب دهد.

مرحوم آخوند اینگونه مشکل را جواب میدهد که جمله شرطیه را در آیه نبأ طوری معنا میکند که لم تسق لبیان الموضوع سالبه بانتفاء موضوع نشود .

دیروز عرض شد که نگاه مرحوم شیخ به این آیه شریفه صنعتی است و نگاه مرحوم آخوند نگاه حکمتی است. با یک بیان دیگر امروز مطلب را بیشتر توضح میدهم

یکی از دقت هایی که مدققین و محققین دراصول در باب الفاظ انجام میدهند بحث قیود است قیودی که

 

در یک جمله بکار گرفته میشود از نظر اینکه این قیود کجا را هدف قرار میدهند محل دقت اعاظم قرار گرفته است. ماحصل دقت خیلی از اعاظم اینست که قیود را در باب الفاظ باید دو حیثیتی ببینیم

1. حیثیت اثبات 2. حیثیت ثبوت.

در تمام جملاتی که دارای قید و دارای حکم هستند حکمی معلق شده بر موضوعی ،قیدها در عالم اثبات برمیگردند به حکم مانند همین آیه شریفه ان جائکم فاسق بنبأ فتبینوا این تبینوا دارد مقید میشود به قید اما در عالم ثبوت و واقع قید تعلق به حکم ندارد زیرا خلاف عقل است . اگر قید درعالم ثبوت و واقع تعلق بگیرد به حکم، دیگر حکم مقید را نمیشود بر موضوع مطلق سوار کرد. حکم مقید بر موضوع مطلق عارض نمیشود این اتفاق مانند اینست که یک هواپیما فرودگاه نداشته باشد حکم نازل منزله هواپیما و این هواپیما طوری ساخته شود که هیچ جا نتواند فرود بیاید . حکم در عالم ثبوت مطلق است و موضوع است که دارای شرایط میشود که حکم روی آن سوار شود در همین مثالی که عرض کردم فرودگاه را تجهیز و مرتب و مطابق با هواپیما میکنند مثلا استقامت کف چقدر باشد یا عرض باند و..

پس بنابراین حکم در عالم ثبوت مطلق است و قیدها همه به متعلق و موضوع تعلق دارند لذا باید دید مصلحت و مفسده در حکم است یا موضوع متعلقه که مشهور میگویند مصلحت ها و مفسده ها در موضوع هستند یعنی حج را واکاوی میکنیم که چه چیزی در درونش هست و چقدر مصلحت دارد بعد وجوب روی آن مینشیند. پس در عالم ثبوت قیود مبین مصلحت و مفسده اند و قیدها در عالم واقع

تعلق به موضوعات دارند خاطرتان هست که در بحث گذشته گفتیم محققین میگویند موضوعات و متعلقات احکام در عالم ثبوت نمیتواند مهمل باشد یا باید مقید باشد یا مطلق که در باب مطلق بعضی

گفتند مطلق یعنی رفض القیود نه اخذ القیود.

با این نگاه ورود پیدا کنیم به این جمله شرطیه ان جائکم فاسق بنبأ فتبینوا در عالم اثبات تبینوا حکم است و در ان جائکم فاسق بنبأ طبق قواعد عرفیه و عقلیه 3 قید وجود دارد مجیء وفاسق و نبأ

وقتی دقت میکنیم میبینیم این قضیه باید یک موضوع هم داشته باشد تا حکم روی آن سوار شود و عرض شد که تمام ترکیبات اربعه باقیه ترجع الی ترکیبٍ اسنادیٍ یعنی درون هرمرکبی چه مزجی چه تعلیقی و چه اضافی یک مرکب اسنادی وجود دارد و در همین آیه شریفه باید جستجو کنیم که کدامیک میتواند موضوع باشد .

موضوع باید مجیء باشد برای تبین. یعنی آوردن را ؟

موضوع فاسق باشد .گفتیم وجوب تبین وجوب غیری است نه وجوب نفسی چون نفسی با ادله سازگارنیست شریعت میگوید لاتجسسوا . وجوب تبین غیری است به این معنا که شما میخواهید کاری انجام دهید و بخاطر آن کار تبین میکنید مثلا میخواهید فتوا دهید به مضمون خبر. خب اینجا چه چیز را باید تبین کنید تا به کار فتوا بیاید؟ خبر را باید تبین کرد که مطابق با واقع هست یا خیر. با این تحلیل موضوع را واکاوی کرده و پیدا میکنیم و میگوئیم موضوع در این آیه شریفه عبارتست از خبر واحد یعنی النبأ

بعد قضیه حملیه هم شکل میگیرد که خبر الواحد واجب التبین . در این حکم قید آمده، آوردن فاسق قید خورده به وجوب تبین . چه وقت تبین واجب است؟ وقتی خبر را فاسق بیاورد بنابراین موضوع میشود نبأ خبر واحد و حکم وجوب تبیّن وطبق قواعد میدانیم در عالم اثبات حکم مقید است نه موضوع.

سوال : آیا مفهوم گیری بحسب عالم اثبات است یا بحسب عالم ثبوت؟

ما هرچه بلدیم از اول علم اصول اسم قسمت اول را گذاشته اند مباحث الفاظ یعنی مباحث اثباتات با گفتن لفظ عالم ثبوت بی معناست. مفهوم گیری تعلق به عالم اثبات دارد نه عالم ثبوت بنابراین درعالم اثبات هم موضوع را یافتیم که نبأ است وحکم را هم یافتیم که وجوب تبیّن است قید ها را هم میبینیم

نتیجتا در این آیه وجوب تبیّن مقید شده است به آوردن فاسق خبر واحد را . در عالم اثبات بخواهیم مفهوم گیری کینم میگوئیم الانتفاء عند الانتفاء انتفاء الحکم عند انتفاء القید که خبر واحد سر جای خودش هست و منتفی نمیشود بلکه آوردن فاسق منتفی مشود پس مفهوم میشود قضیه سالبه با وجود موضوع و این را میدانیم مفهوم در جمله شرطیه باید قضیه سالبه با وجود موضوع باشد پس میشود:

الانتفاء عند انتفتء القید لاعند انتفاء الموضوع .

با این بیان میبینیم مرام آخوند روی بورس استدلالات علمی باب مفاهیم است.

عالم اثبات عالمی هست که میخواهیم قضاوت کنیم در مباحث الفاظ مهم اینست که ظاهر این الفاظ یعنی عالم اثباتش تولید یک قضیه دیگر باشد یعنی ان جائکم فاسق بنبأ فتبینوا منطوق است و یک قضیه

دیگر را تولید میکند که بشود ان لم بجئکم فاسق بنبأ فلا یجب التبیّن عن خبره این دیگر سالبه بانتفاء موضوع نیست بلکه سالبه با وجود موضوع است.

حالا باید بپرسیم از جناب شیخ که چطور این مسأله را مشکل دیدید؟ اینجا که سالبه بانتفاء موضوع نشد بلکه با وجود موضوع شد . این جمله شرطیه که لم تسق لبیان الموضوع بلکه این جمله شرطیه سیقت لبیان الشرط مانند مثالی که مرحوم شیخ زده بود درباره تحیت که فحیوا باحسن منها او ردوها و اذا قرأ القران فاسمعوا...

باید به جناب شیخ گفت این دو آیه که شما مثال زدید زمین تا آسمان با آیه نبأ فرق میکند . این دو آیه مشخص است که موضوع مسند و مسندالیه است اِن حُییتم بتحیة حییتم موضوع قرار گرفته است و معنی ندارد که اگر مورد تحیت قرار نگرفتید... اما در ما نحن فیه موضوع فضله(مفعول به ) قرار گرفته است.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo