درس خارج اصول استاد محسن ملکی

1402/07/29

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: اصول/ حجیت خبر واحد/

 

از آنچه تا به الان گفتیم مشخص شد که موضوع در جمله شرطیه ما نحن فیه آیه نبأ میتواند به شش صورت تصور شود و کلام ما در مهمترین اشکالی بود که به این آیه وارد شده است بتعبیر شیخ اعظم اشکال غیر قابل ذب و آن اشکال این بود که جمله شرطیه سیقت لبیان تحقق الموضوع پس بنابراین موضوع باید دقیق وارسی شود.

امروز با این بیان وارد میشویم. شش صورت برای تصور موضوع قابل ذکر است.

1.موضوع حکم در این آیه شریفه مجیء باشد یعنی آوردن اگر آوردن بود تبین هست و اگر نبود تبیّن نیست.

2. موضوع مجیء الخبر باشد یعنی آوردن خبر موضوع است

3. موضوع مجیء الخبر الفاسق باشد. یعنی آوردن خبر را فاسق موضوع است مسند و مسندالیه و صفت

4. موضوع آوردن فاسق باشد یعنی مجیء بهمراه فاسق موضوع قرار بگیرد مسند و مسندالیه

5. موضوع فقط وصف باشد یعنی فاسق

 

6. موضوع فقط خبر واحد باشد یعنی وجوب و عدم تبیّن روی خبر واحد رفته است.

اگر فرض کنیم پنج وجه اول موضوع برای تبیّن است که در اینصورت این جمله شرطیه دیگر مفهومی ندارد و همه موارد سالبه بانتفاء موضوع میشود چون بحسب این آیه شریفه آن پنج تا قید هستند ،در مورد چهارم هم فاسق قید است والجملة الشرطیه تدل علی ان یکون الشرط قید للجزاء پس پنج مورد اول طبق جمله قید هستند و اگر قید و شرط را موضوع قرار دهید حرف مرحوم شیخ و همه علمائی که پیرو شیخ هستند درست است سیقت لبیان تحقق الموضوع در این پنج مورد هر کدام بخواهد موضوع قرار بگیرد مطابق با جمله شرطیه است چون جمله شرطیه همین است که قسمت اول شرط و قسمت دوم جزاء شرط. این پنج مورد هم شرط هستند و شما شرط را موضوع قرار داده اید و جمله شرطیه سیقت لبیان تحقق الموضوع.

اما اگر مورد ششم را فرض کنیم که خبر واحد موضوع است یعنی خبر واحد که در این جمله شرطیه فضله است و تقریبا فرع است بر خلاف شرط و قید که اصل هستند، موضوع باشد.

اگر خبر واحد را موضوع قراردهیم و تبیّن بر آن سوار و حکم شود کل موضوعٍ یحمل علیه حکمه بقیود و بشرایط هرموضوعی که حکمی بخواد برآن سوار شود یا برداشته شود قیدی به آن تعلق میگیرد مثلا الرجل العالم واجب الاکرام که واجب الاکرام روی رجل است اما مقید شده است به عالم که غالبا چنین است.

در این آیه شریفه ما یک خبر واحد خالص داریم و مقتضی دارد که موضوع قرار بگیرد چون فضله است(در پنج مورد اول چون ذاتشان قیدیت بود مقتضی نداشتند برای موضوع قرار گرفتن) از جهت صنعتی هم

 

هماهنگ است با موضوع قرار گرفتن و زمانی که مقتضی دارد میرویم سراغ اینکه آیا مانع دارد یا خیر.

بعد از واکاوی در عالم ثبوت میبینیم گمشده یک حکیم در این جمله شرطیه آن است که چیزی را پیدا کرده و با رعایت همه جوانب شریعت واکاوی کند و میبینیم تنها چیزی که در این بیان و تبیّن و .... سزاوار این واکاوی و بررسی هست خبر واحد است زیرا خبر واحد را برای فتوا لازم داریم و این واکاوی لازمه مقدماتی و غیری است برای فتوا دادن .

روی همین جهت مرحوم آقای خوئی حرف زیبایی دارد میفرماید اینجا موضوع را سیاق و عقل معین میکند یعنی سیاق این کلام مشخص میکند که موضوع چیست . و ماهم بر اساس سیاق و عقل به سراغ صنعت ادبیات عرب میرویم، صنعت ادبیات عرب با محتوایی که از آنها دیده میشود باهم سنجیده میشود . بحث سیاق یا بحث دقتهای مباحث الفاظ در علم اصول نقطه اوج صرف و نحو هستند .

در منطق وقتی مباحث الفاظ را میخواندیم آنجا سوال میشد چرا الفاظ میخوانید در حالیکه منطق عقلی است میگفتیم بخاطر اینکه یک منطقی الفاظ پاک و متعالی لازم دارد و صرف و نحو در اوج و نوع برجسته ادبیات عرب را میخواهد. در مباحث علم اصول هم همینطور است و یکی از چیزهایی که الفاظ را ناب میکند بحث سیاق است . سیاق یک جمله محل دقیق مبتدا خبر مفعول به تمیز و .... را مشخص میکند . سیاق اوج ارتباط متکلم با مخاطب است وانگهی در بحث عقل هم در ترکیب قرار است لفظ با مراد استعمالی و جدی هماهنگ شود واصولا عقل اساس در فهم و درک است .

با این تعابیر نگاه صنعتی و خشک مرحوم شیخ در اصول جواب نمیدهد در آ نجا که قرار است

 

مسائل الفاظ را در اوج ببینیم نگاه صنعتی کافی نیست به تعبیر دیگر همیشه صنعت ها در خدمت حکمتند.

با این نگاه میرویم سراغ خبر واحد در این آیه ان جائکم فاسق بنبأ فتبینوا چه شأن نزول را در نظر بگیریم چه پیامبر را و چه الفاظ را تجزیه تحلیل کنیم میبینیم آن چیزی که در این آیه شریفه متوقف علیه هست (متوقف علیه موضوع است ومعلق علیه قید است ) یعنی موضوع و محمول را درست میکند خبر واحد است. این خبر واحد است که باید مورد وارسی قرار گیرد زیرا میخواهیم بر طبق مضمون آن عمل کنیم.

در اینجا موضوع را پیدا کردیم که خبر واحد است حالا آیا تبیّن مطلقا واجب است؟ بلافاصله آیه میگوید اگر مخبر فاسق باشد وجب التبیّن. معلق علیه هم بر اساس عقل و حکمت مشخص میشود که جایی باید خبر را وارسی کنیم که مخبر فاسق باشد.

بنابراین موضوع خبر واحد است که وجوب تبیّن بر آن سوار شد اما بواسطه قید ان کان الراوی والمخبر به فاسقا. اگر مخبرش فاسق بود یجب التبیّن.

پس نتیجتا میشود موضوع را در این آیه چیزی قرار دهیم که با وجود قید ، حکم بر آن استوار باشد و اگر قید را برداشتیم حکم میرود اما موضوع میماند یعنی سالبه با وجود موضوع .

نکته : قیودی که در این آیه شریفه هست قید حکم هستند یا قید موضوع؟

حالا که موضوع را شناختیم که خبر واحد است و محمول را هم شناختیم که وجوب تبیّن است در اینجا ان جائکم فاسق آیا قید نبأ هست یا قید وجوب تبیّن؟

در ایه شریفه ان جائکم فاسق یعنی اجاء الفاسق آیا این اجاء قید نبا هست یا قید وجوب تبیّن؟

در ظاهر که قید چسبیده به نبأ یعنی قیدِ موضوع است که باز در اینجا حرف شیخ درست میشود و موضوع میشود یکی از پنج مورد بالا. مجی الفاسق بخبر مقید است.

دفع این اشکال با مقدماتی که خواندیم راحت است .

میگویم لزوما اینطور نیست که هر موقع چیزی برای موضوع دیگر قید قرار گرفت قابل انفکاک نباشد بلکه من اول الدنیا الی اخر الدنیا میگویند التقید جزء والقید خارج دراینجا حتی بر اساس صنعت ادبیات عرب هم همینطور است قید خارج است و تقید جزء است زیرا نبأ مفعول به است و جزء ارکان نیست و اینکه با حرف باء آمده بخاطر همین است که مفعول با واسطه است که این خودش انفکاک است؛ بنابراین تقید جزء است ولی قید خارج است و هرگاه تقید جزء شد و قید خارج میتوانیم موضوع را بدون قید تصور کنیم مانند نماز که مقید به وضو است اما از یکدیگر جدا هستند در اینجا هم موضوع نبأ هست و مقید شده به قید ولو قید را برای موضوع بگیریم مشکلی پدید نمیآید وانگهی ظاهر قید اینست که برای حکم است نه موضوع . جایگاه جمله شرطیه اینست که قید بر حکم است یعنی جملة فیها الشرط قید للجزاء

پس میتوان گفت: اولا این قید، قید حکم است فاسق قید برای وجوب تبیّن است

ثانیا سلمنا که قید موضوع باشد یعنی قید برای نبأ باشد ولی از مقوله ای است که التقید جزء والقید خارج

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo