درس خارج اصول استاد محسن ملکی

1402/08/02

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: اصول/ کتاب الحج/

عموم تعلیل در آیه نبأ اجتنبوا عن الجهل خلاصه این شد که ان تصیبوا قوما بجهالة را میتوانیم برداریم و بجای آن اجتنبوا عن الجهل را بگذاریم که خودش دلیلی عام است من کل جهل چه جهل خبر فاسق و چه جهل خبر واحد عادل ومفهوم میگفت لا یجب التبیّن فی خبر العادل این دو مسأله در تعارض بودند که بحث را گذراندیم.

رفتیم سراغ حکومت و گفتیم مفهوم که میگوید لایجب حاکم بر اجتنبوا عن الجهل است زیرا مفهوم تصرف میکند در موضوع اجتنبوا عن الجهل به اینگونه که چرا لایجب التبین؟ چون خبر واحدعادل علم است و جهل شامل او نمیشود .

بحث را بعبارت دیگر کمی باز میکنیم ادله احکام همیشه ناظر بر حکم هستند مثلا اقیموا الصلوة ناظر به وجوب نماز است و کاری به خود نماز ندارد آت الزکوة تمام حرفش حکم یعنی وجوب است و به اینکه زکات چیست کاری ندارد اذا شککت فبنی علی الاکثر حکم را میگوید و به اینکه شک چیست کاری ندارد غالب ادله احکام چنین است که ناظر به حکمند

حالا اگر جائی دلیلی آمد که ناظر به موضوع بود آن دلیل ناظر به موضوع حاکم میشود بر ادله احکام

 

یکی از ادله احکام همین است که اجتنبوا عن الجهل که میگوید از جهل بپرهیزید و کاری ندارد که جهل چیست بعد روی مفهوم آیه نبأ میگوئیم لایجب التبیّن عن خبر العادل لانه علمٌ یعنی مفهوم تصرف در موضوع میکند و میرود سراغ اجتنبوا عن الجهل و خبر واحد عادل را بیرون میآورد.

اما در جایی که دلیل حکم یا ادله احکام نظر به موضوع دارد مانند مثالی که مرحوم آقای خوئی آورده اند لا تاکل الرمان لانه حامض که در اینجا لانه حامض یعنی لاتاکل الحامض پس لا تاکل الحامض که بعد از لا تاکل الرمان لانه حامض آمده ناظر به موضوع هم هست زیرا حامض قید برای موضوع است معنا میشود لا تاکل الرمان الحامض . در اینصورت که تعلیل نظر به موضوع دارد اگر بخواهیم این را جمله شرطیه کنیم میگوئیم اذا کان الرمان حامضاً فلا تاکله که میشود منطوق چرا؟ لانه حامض بعد بخواهیم مفهوم گیری کنیم میگوئیم اگر چیز دیگری غیر از رمان حامض نبود میشود خورد اینجا مفهوم دیگر نمیتواند در برابر عموم تعلیلی بایستد بشکل تصرف در موضوع چرا؟ زیرا تعلیل ما حکم لانه حامض اینگونه میشود لا تاکل شیئا حامضا بعد نمیتوانیم مفهوم جمله شرطیه را بگیریم که پس اگر رمان نبود اشکال ندارد چون حامض نظر دارد به موضوع حکمی که قبل آمده و ملاکش شد حامضیت چه رمان باشد چه غیر رمان بعد در اینجا دیگر نمیتوان سیب ترش را از این حکم بیرون آورد. اینجا جایی است که دو دلیل یعنی تعلیل و مفهوم شاخ به شاخ هم می ایستند نمیتوان گفت مفهوم نظر دارد به موضوع دلیل لانه حامض (لا تاکل الحامض) زیرا هر دو به هم نظر دارند و هرگاه دو دلیل نسبت به هم نظر تام پیدا کنند میشود تعارض حکمی و معنای

 

آن تکاذب بین دو دلیل است یعنی مفهوم جمله اول (اذا کان الرمان حامضا فلا تاکلها لانه حامض) با جمله دوم (لانه حامض) تعارض پیدا میکنند در سیب ترش که میگوید کُل لانه لیس برمان و لانه حامض میگوید لا تاکل لانه حامض

هرگاه دو حکم در مقابل هم درگیر شوند تخصیص است و دیگر حکومت تصور نمیشود که البته این مورد کم است زیرا قالب احکام شریعت نظر به موضوع ندارند .

در اینجا که میگوید لانه حامض در اصل میگوید لاتاکل الحامض که این حامض هم سراغ انار میرود و هم سراغ سیب یعنی نظر به موضوع دارد

اما در مثال اجتنبوا عن الجهل در آیه قران میگوید ان جائکم فاسق بنبأ فتبیّنوا بعد آمده اجتنبوا الجهل که هیچ نظری به موضوع آیه شریفه ندارد برخلاف مثالی که زدیم که حامض در ذات رمان بود ولی در خبر واحدکه بحث علم و جهل نیست پس نظر ندارد و میگوید اجتنبوا عن الجهل و ما از خارج تجزیه تحلیل میکنیم که موضوع جهل هست یا نیست

بنابراین با این توجیه خواستیم بگوئیم که میشود حکومت را تصور کرد پس فرمایش شیخ اعظم رضوان الله تعالی علیه که فرمود اشکال قابل ذب نیست و عموم تعلیل جلوی مفهوم را میگیرد در مثل لا تاکل الرمان الحامض لانه حامض درست است اما در آیه شریفه درست نیست . در مثل این مثالی که دلیل تعلیل نظر دارد به موضوع حکم قبلی درست است اما ایه شریفه ما از این مقوله نیست پس نتیجتا میتوانیم مفهوم

شماره جلسه : 20 درس خارج اصول استاد ملکی تاریخ :02/08/1402 سه شنبه موضوع عام : اصول موضوع خاص : کتاب الحج موضوع اخص :مفهوم شرطشماره جلسه : 20 درس خارج اصول استاد ملکی تاریخ :02/08/1402 سه شنبه موضوع عام : اصول موضوع خاص : کتاب الحج موضوع اخص :مفهوم شرط

 

جمله شرطیه را حاکم بدانیم بر عموم تعلیل و دیگر تعارضی هم نیست چون مفهوم میگوید خبر الواحد علمٌ و در آنجا گفته بود اجتنبوا عن الجهل.

میرویم سراغ ادامه بحث که ان قلت به اینکه اگر مشکل تعلیل اول را حل کنیم تعلیل دوم گریبان ما را میگیرد تعلیل اول ان تصیبوا قوما بجهالة که فرض کنید جواب شیخ را دادید تعلیل دوم اینست که تصبحوا علی ما فعلتم نادمین .

ان جائکم فاسق بنبأ فتبینوا چرا؟ چون اگر تبین نکنیم بعد پشیمان میشویم این پشیمان میشوید یعنی چه؟ یعنی مخالفت بودن این خبر با واقع که اگر به خبر فاسق عمل کنید بعد میبینید موافق با واقع نبود و پشیمان میشود ؛ خب خبر عادل هم که همینگونه است چون علم نیست عمل میکنیم بعد انکشف که مخالف با واقع بوده فتصبحوا علی ما فعلتم نادمین که این هم عموم تعلیل است .

این تعلیل دوم میگوید جمله شرطیه مفهوم ندارد یعنی جمله شرطیه را نمیتوانید بگوئید خبر الواحد العادل لایجب التبیّن زیرا پشیمانی و ندامت دارد مانند فاسق.

جواب این اشکال به این صورت است که ندامت ما انسانها در عالم خارج دو نوع است 1. ندامتی است که عامل به وظیفه بودیم بعد مخالف با واقع در آمد و ضربه دیدیم 2. عامل به وظیفه نبودیم. اگر جایی عامل به وظیفه باشیم مثلا دو نفر عادل شهادت دادند و مافتوا دادیم بعد انکشف این ندامت اشکال ندارد چون معذوریت داشتیم عمل به وظیفه کردیم و عذر داریم. اما در نوع دوم ما به بینه و حجت و سندی عمل نکردیم و گرفتار و پشیمان شدیم در اینجا ندامت هست و آیه میگوید مقصر هستی.

در مانحن فیه اگر به خبر فاسق عمل کنیم بعد پشیمان میشویم وعذری هم در میان نیست اما اگر به خبر عادل عمل کردیم که فرض بر اینست که حجت است و مفهوم میگوید علم است در اینجا ندامت نیست

زیرا عمل به وظیفه بوده و عذر داریم وانگهی بالاتر از اینها اگر قرار باشد هر موقع مخالف با واقع عمل کردیم آیه بگوید مقصر هستی در علم هم همینگونه است در قطع جهل مرکب میشود یا خبر مستفیض و متواتر که خیلی اوقات شاید موافق با واقع درنیاید باید تصبحوا علی ما فعلتم نادمین باشد؟

اما اگر مفهوم را پذیرفتیم یعنی خبر واحد عادل وظیفه شما است و حجت است و اگر مخالف با واقع درآمد تصبحوا علی مافعلتم نادمین مال آن نیست زیرا آن ندامت منفور است و در جایی است که طبق وظیفه عمل نشده باشد اما زمانیکه طبق وظیفه عمل شود ندامت منفور صدق نمیکند.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo