درس خارج اصول استاد محسن ملکی

1402/12/12

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: اصول عملیه/اصل برائت /ادله برائت در سنت

مستدرکاتی نسبت به حدیث شریف رفع مطرح است که سومین مورد را بیان کردیم در خصوص مورد سوم به اینجا رسیدیم که اگر نسبت به احکام غیر استقلالی اضطرار و اکراه لازم آمد مثلا در نماز ، ترک سوره یا قیام یا هر کدام از اجزاء و شرایطش مورد اکراه قرار گرفت ،توسط حدیث رفع وجوب سوره یا قیام یا هر کدام از اجزا مورد اکراه و اضطرار برداشته میشود ،

سوال این بود که بعد از برداشتن آنها اتیان بقیه اجزاء واجب است یاخیر که گفتیم دو جواب است آری و خیر

دلیل در جواب آری اینست که جزئی منتفی شده و تکلیف در بقیه اجزا هست. در این نگاه بدوی سطحی و غیر علمی خصوصا که ادله "الضرورات تقدر بقدرها" و "ما لا یدرک کله لایدرک کله" را به میدان آوریم این میشود که یک جزء منحل شده و نباید تمام مرکب را کنار گذاشت همان دلیلی که نماز را واجب کرده میگوید بقیه را ادا کن.

لکن التحقیق که این جواب محکم نیست و جواب محکم آنست که مابقی اجزاء دیگر واجب نیستند به جهت اینکه اقم الصلاة در این مثال روی مرکبی رفته که دارای 10 جزء و شرط است و همین مرکب بما هو مرکب متشکل از 10 جزء و شرط را بر ما واجب کرده است با توجه به اینکه واجباتی که مرکبند ترکیبشان توقیفی است به تعبیر عرفی نه کلمه ای کمتر و نه کلمه ای بیشتر . این مرکب 10 جزئی به همین شکل از طرف شارع مقدس واجب شده است . مرکبات شریعت عرفی نیستند که بر حسب عرف قضاوت شوند .

بر اساس قاعده اگر یک جزء نماز مکره علیه یا مضطر الیه شد باقیمانده نیاز به دلیل دارد یعنی اقم الصلوة اول باقیمانده را نمیتواند واجب کند وجوب اجزاء باقیمانده نیاز به دلیل جدید دارد

بله در خصوص صلاة ادله فراوانی داریم که اگر هر جزء و شرط از بین رفت چگونه است تا میرسد به صلاة غریق که فقط میتواند سر از آب درآورد و تکبیر گوید و با هر تکبیر یک رکعت کامل است بر اساس ادله ای که داریم این در خصوص نمازی است که شارع مقدس راضی نمیشود در هیچ شرایطی ترک شود و الا طبق قاعده اولیه وقتی جزئی از مرکب منتفی شد موضوع از بین میرود المرکب ینتفی بانتفاء اجزائه این از نظر قاعده اولی نسبت به همه مرکبات که نهایتا صلاة دلیل خاص داشت .

ان قلت : در برابر این استدلال ممکن است گفته شود که اگر واجبی در وقت ترک شد به سبب اینکه مکلف نتوانست جزئی را انجام دهید مثلا سلطانی میگوید نماز بخوان اما حق نداری رکوع یا حمد را بجا آوری چنین شخصی قضا بر او واجب نیست .

وقتی نماز را در وقت انجام نداد بخاطر اینکه جزئی متعذر شده است و قضا بر او واجب نیست حکایت دارد از اینکه آن نماز 9 جزئی صحیح بوده و بجا آورده نشده بنابراین نتیجه میگیریم اگر جزئی از واجب مرکب منتفی شد بقیه اجزا واجب است و دلیل آن اینکه قضای آن واجب است . مرکب ناقص صحیح میشود

چرا قضای صلاة واجب است ؟ زیرا حدیث رفع شامل آن میشود و حدیث رفع گفت رُفع ماضطره الیه که در فرض اضطرار آن جزء را نخواندید و در وقت، باقیمانده ای که وجود داشته(9 جزء) را هم انجام ندادید حکایت دارد از اینکه در وقت، همان نماز 9 جزئی صحیح بوده پس معنای آن اینست که مرکب اگر یک جزء یا شرطش بخاطر اضطرار یا اکراه منتفی شد بقیه اجزائش صحیح است و تکلیف دارد

با این بیان ممکن است کسی بگوید کشف میکنیم که حدیث رفع آن را برداشته و شما نماز نخواندید حال قضا واجب است قضای نمازی که در وقت واجب بوده و الان باید قضای آن را کامل بیاورید .

پاسخ از ان قلت : در پاسخ عرض میشود که قضا متفرع بر فوت است وقتی میگوئیم قضای نماز را به جا بیاورید بر اساس دلیلی است که میگوید " اقض ما فات کما فات " در زمان و وقت نماز ،سوره را نتوانست بیاورد و حدیث گفت برداشته شد و مکلف نماز را به جا نیاورد که فوت الواجب اتفاق افتاد . حدیث وقتی جزئیت و شرطیت را در احکام استقلالی برمیدارد معنایش برداشتن کل نماز نیست بلکه بخاطر اینکه جزئی مضطر الیه یا مکره علیه شد شخص نماز نخواند، با نخواندن نماز ناقص ، نماز فوت شده و معنا این نیست که آنچه فوت شده صحیح بوده یعنی اگر نماز 9 جزئی میخواند ادا و صحیح بود بخاطر خود دلیل صلِّ

پس صرف اینکه به دلیل قضا تمسک کنیم که کسی که در وقت بخاطر اینکه جزء متعذر شد انجام نداد باید خارج از وقت قضا بخواند بخاطر اینکه نماز از او فوت شده نه بخاطر اینکه 9 جزء در زمان خودش تکلیف داشته است پس استدلال به بحث قضا نمیتواند صحت نماز 9 جزئی را اثبات کند ( با قطع نظر از ادله) زیرا قضاء نماز یعنی قضای صلاة فوت شده یعنی نماز 10 جزئی

ان قلت دوم : کسی ممکن است بگوید جواب شما که گفتید اگر یک جزء مضطر الیه یا مکره علیه شد بقیه اجزا واجب نیستند مگر به دلیل جدید در مالایعلمون نیز میآید. محل بحث ما در حدیث رفع، اضطرار و اکراه نیست بلکه محل بحث ما در مالایعلمون است و اینها مباحث استدراکی هستند که حدیث شریف را از ابعاد مختلف منقح کنیم و بگومگوهای در رابطه با حدیث را بیاوریم بهمین سبب رفتیم سراغ اضطرار و اکراه که از درون آن ان قلت پدید میآید .

شما گفتید اگر یک جزء متعذر شد بقیه اجزا وجوب ندارند پس در مالایعلمون هم باید همین را بگوئیم در آنجا که شک میکنید در جزئیت و شرطیت چیزی در نماز مثلا سوره یا قنوت جزء نماز هست یا نیست طمانینه شرط نماز هست یا نیست

وقتی شک کردید حدیث رفع مالایعلمون را برمیدارد که چیزی که شک دارید موجود نیست نتیجتا بقیه نماز را هم باید گفت واجب نیست اگر جزئی را که مشکوک است برداشتیم با حدیث رفع بقیه اجزاء نیاز به دلیل جدید دارند و واجب نیستند این ان قلت نوعی مغالطه است .

اگر در بحث اضطرار یا اکراه نسبت به یک جزء میگوئید بقیه اجزا نیاز به دلیل جدید دارد حدیث رفع اگر توسط فقره مضطر الیه یامکره علیه جزئی را برداشت مرکب از بین میرود و بقیه واجب نیستند در مالایعلمون نیز شما نسبت به سوره شک میکنید که جزء است یا نیست رفع مالایعلمون مرکب ناقص شد و بقیه اجزا هم واجب نیستند چون دلیل نداریم .

پاسخ به ان قلت: اینکه این قیاس مع الفارق است بخاطر اینکه در بحث مالایعلمون مکلف علم اجمالی دارد و میداند تکلیفی بر ذمه او هست باعنوان صلاة و 10 جزء و شرط بر او متیقن است و در موردی شک میکند که آن هم جزء و شرط است یا خیر ، دوران امر بین اقل و اکثر اقل قدر متیقن است (علم اجمالی به وجود تکلیف) نهایتا شک است که این نماز جزء یازدهم یا دوازدهم هم دارد یا ندارد که حدیث رفه میگوید رفع مالایعلمون در اینجا مشکوک تعبدا بیرون میرود و میگوید مشکوک جزء و شرط نیست و قدر متیقن میشود تکلیف شارع مقدس

بخلاف بحث اضطرار و اکراه بجهت اینکه در اضطرار و کراه ده جزء واجب بود یک جزء گرفته شد و الان در وجوب 9 جزء شک داریم که واجب است یا واجب نیست اما در مالایعلمون یقین داریم آن ده جزء واجب است و نسبت به زائد شک داریم در بحث اضطرار کاملا بالعکس است یعنی قیاس مع الفارق است به مراتب

به عبارتی دیگر در بحث مالایعلمون علم اجمالی ما به وجوب تکلیفی بنام نماز بر دوش ما هست قدر متیقن 10 جزء است و ما نسبت به جزء یازدهم شک داریم که حدیث رفع آن را برمیدارد و نماز را 10 جزئی معرفی میکند اما در اضطرار و اکراه حدیث رفع جزئیت و شرطیت را برمیدارد و شک میکنیم باقیمانده واجب است یانه شک در وجوب باقیمانده است در بحث مالا یعلمون شک در چیزی است که میخواهیم اضافه کنیم .

نتیجتا حدیث رفع مالایعلمون در ما نحن فیه میشود دلیل بر برائت یعنی در باب جزئیت و شرطیت اگر شک کردید که چیزی شرط نماز یا زکات یا خمس یا واجبات دیگر هست یا نه و با کاوش چیزی نیافتید حدیث رفع میگوید رفع مالایعلمون ( حدیث رفع هم احکام تکلیفی را میگیرد هم احکام وضعی را ) و در مثال مورد ذکر اینگونه میشود : نمازی که شریعت به ما دستور داده است اجزا و شرایط متیقن آن را میشناسیم و نسبت به یک مورد شک میکنیم حدیث رفع میگوید آن مورد نیست و نتیجتا مابقی مدون میشود و متیقن حقیقی و شرعی میشود بعنوان واجب الهی و انجام میدهیم.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo