درس کتاب المکاسب استاد سیدمهدی میرمعزی

کفایه

1402/07/09

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: المقصد الاوّل: الاوامر/الفصل الثانی: فیما یتعلّق بصیغة الأمر /المبحث الاوّل المراد من صیغة الأمر

متن کتاب: إيقاظ

لا يخفى أن ما ذكرناه في صيغة الأمر (1) جار في سائر الصيغ الإنشائية (2)، فكما يكون الداعي إلى إنشاء التمني أو الترجي أو الاستفهام بصيغها (3) تارة هو ثبوت هذه الصفات (4) حقيقة، يكون الداعي غيرها (5) أخرى، فلا وجه للالتزام بانسلاخ صيغها (3) عنها (4) و استعمالها (4) في غيرها (5) إذا وقعت في كلامه تعالى، لاستحالة (6) مثل هذه المعاني في حقه تبارك و تعالى مما لازمه العجز أو الجهل (7) و أنه لا وجه له، فإن (8) المستحيل إنما هو الحقيقي منها (9)، لا الإنشائي الإيقاعي الذي يكون بمجرد قصد حصوله (10) بالصيغة كما عرفت، ففي كلامه تعالى قد استعملت (11) في معانيها الإيقاعية الإنشائية أيضا، لا لإظهار ثبوتها (12) حقيقة، بل لأمر آخر حسب ما يقتضيه الحال من إظهار المحبة (13) أو الإنكار أو التقرير إلى غير ذلك (14) (15)؛

    1. ای من کون استعمالها فی غیر الطلب لیس بمجازٍ، بل یکون استعمالاً فی الطلب بداعی غیر الطلب.

    2. کصیغة التمنّی بلفظة «لیت» و صیغة الترجّی بلفظة «لعلّ» و صیغة الاستفهام بمثل لفظة «هل».

    3. ای صیغ التمنّی و الترجّی و الاستفهام.

    4. التمنّی و الترجّی و الاستفهام.

    5. ای غیر هذه الصفات.

    6. عبارت «لإستحالة مثل هذه المعانی الخ»، تعلیل برای منفی یعنی «الالتزام بانسلاخ صیغها عنها و استعمالها فی غیرها اذا وقعت فی کلامه تعالی» می باشد، یعنی وجه التزام به اینکه صیغه تمنّی، ترجّی و استفهام اگر در کلام الهی واقع شوند، از این معانی منسلخ شده و مجازاً در معنایی غیر از معنای موضوعٌ له خود استعمال می شوند آن است که این معانی مستلزم عجز و جهل هستند که در حقّ خداوند متعال محال می باشند، بنا بر این خداوند متعال نمی تواند از این صیغ، معنای حقیقی آنها را اراده نموده باشد.

    7. زیرا تمنّی به معنای طلب آرزویی که تحقّق آن غیر ممکن است، مستلزم عجز از ایجاد آن آرزو بوده و ترجّی به معنای طلب آرزویی که تحقّق آن ممکن می باشد و همچنین استفهام، هر دو مستلزم جهل می باشند، ترجّی مستلزم جهل به تحقّق آن آرزو است و استفهام مستلزم جهل به پاسخ آن سؤال.

 

    8. عبارت «فإنّ المستحیل الخ»، تعلیل برای نفی یعنی «لا وجه للالتزام بانسلاخ صیغها عنها و استعمالاها فی غیرها اذا وقعت فی کلامه تعالی» می باشد، یعنی دلیل اینکه می گوییم در صورتی که صیغ تمنّی، ترجّی و استفهام در کلام خداوند متعال واقع شوند، صرف ملازمه این صفات با عجز یا جهل، ادّعای انسلاخ این صیغ از معانی خود و استعمال آنها به صورت مجازی در غیر معانی خود را تصحیح نمی نماید آن است که در صورت استعمال صیغ تمنّی، ترجّی و استفهام در کلام خداوند متعال، ملازمه معنای تمنّی، ترجّی و استفهام با عجز یا جهل تنها در صورتی مستلزم محال یعنی انتساب عجز و جهل به خداوند متعال می شود که داعی متکلّم از استعمال این صیغ، انشاء معانی آنها بوده باشد، ولی اگر این صیغ را از معنای خود منسلخ ننموده و در همان معانی خود استعمال نماید، اما انگیزه او از این استعمال، انشاء تمنّی، ترجّی و استفهام نباشد، بلکه خداوند متعال صیغه تمنّی و ترجّی را به انگیزه اظهار محبّت خود به تحقّق آرزوی مذکور و صیغه استفهام را به انگیزه و داعی انکار یا تقریر مُستَفهَمٌ عنه استعمال نماید، این نه موجب انسلاخ این صیغ از معانی موضوعٌ له خود و ادّعای مجاز در اینگونه استعمالات می شود و نه مستلزم محال یعنی انتساب جهل یا عجز به خداوند متعال.

البتّه در خصوص ادّعای استلزام انستاب عجز به خداوند متعال در صیغ تمنّی می توان جواب دیگری به غیر از آنچه مرحوم مصنّف مطرح فرموده اند، ذکر نمود و آن اینکه قدرت مطلقه الهی در کنار حکمت الهی کمال به حساب می آید و لذا به امور مستحیله تعلّق نمی گیرد و از عدم تعلّق قدرت الهی به امور مستحیله، عجز لازم نیامده و نقصی به ذات الهی وارد نمی شود، زیرا برخی امور از قبیل لا یمکن هستند نه از قبیل لا یقدر و معنا ندارد که خداوند متعال، در عین حالی که امری را محال قرار داده است، قدرت بر تحقّق آن داشته باشد، زیرا در این صورت اگرچه قدرت الهی محقّق می گردد، ولی حکمت الهی نقض شده و انجام چنین فعلی موجب انتساب عدم حکمت به ذات مقدّس الهی خواهد گردید.

    9. التمنّی و الترجّی و الاستفهام.

    10. ای حصول الانشاء.

    11. ای صیغ التمنّی و الترجّی و الاستفهام.

    12. ای ثبوت معانیها الإیقاعیّة الإنشائیّة.

    13. فی صیغ التمنّی و الترجّی.

    14. ای فی صیغة الإستفهام.

    15. به غیر از استدلال مرحوم مصنّف، استدلال دیگری را نیز می توان برای اثبات ادّعای عدم استعمال صیغ تمنّی، ترجّی و استفهام در غیر از معانی موضوعٌ له خود یعنی معانی مثل اظهار محبّت، تقریر، انکار و امثال آن مطرح نمود و آن اینکه استعمال این صیغ در معانی مثل اظهار محبّت، تقریر، انکار و امثال آن، استعمال در غیر معنای موضوعٌ له و مجاز بوده و علاوه بر قرینه، نیازمند وجود علاقه میان این معانی با معنای موضوعٌ له آنهاست، در حالی که هیچ علاقه ای مثلاً میان تمنّی یا ترجّی با اظهار محبّت وجود ندارد، کما اینکه هیچ علاقه ای میان استفهام با معنای تقریر، انکار و امثال آنها وجود ندارد[1] .

 

متن کتاب: و منه (1) ظهر أن ما ذكر من المعاني الكثيرة لصيغة الاستفهام (2) ليس كما ينبغي أيضا (3).

    1. ای ممّا ذکرنا من أنّ هذه الصیغ الواقعة فی کلام الله تعالی مستعملةٌ فی معانیها الحقیقیّة و یکون مثل «إظهار المحبّة» و «إظهار التقریر أو الإنکار» من قبیل الداعی، لا المعنی الموضوع له أو المستعمل فیه.

    2. مثل الإنکار کقوله تعالی: «أفأصفاکم ربّکم بالبنین»[2] و التوبیخ کقوله تعالی: «أ إفکاً آلهةً دون الله تریدون»[3] و التقریر کقوله تعالی: «أ أنت قلت للناس اتّخذونی و أمّی الهین»[4] و التهکّم و الإستهزاء کقوله تعالی: «أصلوتک تأمرک ان نترک ما یعبد آباؤنا»[5] و الأمر کقوله تعالی: «قل للذین اوتوا الکتاب و الامّیّین أ أسلمتم»[6] ای أَسلِموا.

    3. بلکه استفهام، در یک معنا بیشتر استعمال نشده است و آن، انشاء طلب فهم و علم می باشد، اگرچه انشاء طلب علم در این موارد، به داعی طلب علم نبوده و بلکه به داعی انکار، توبیخ، تقریر، استهزاء، أمر و غیر آن می باشد.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo