درس کتاب المکاسب استاد سیدمهدی میرمعزی

کفایه

1402/10/11

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: فصلٌ فی مقدّمة الواجب/مباحث مقدّماتی /تقسیمات واجب- واجب معلّق و واجب منجّز

 

متن کتاب: ثم إنه‌ ربما حكی‌ عن بعض أهل النظر من أهل العصر (1) إشكال فی الواجب المعلق‌ (2)

    1. مراد، مرحوم محقّق نهاوندی در کتاب تشریح الاصول می باشد.

    2. مرحوم مصنّف در این بخش به بیان یک اشکال عقلی در تحقّق واجب معلّق و پاسخ از آن می پردازند؛

حاصل اشکال آن است که طلب و ایجاب در تشریعیّات به ازاء و در مقابل اراده محرِّک عضلات در تکوینیّات می باشد و همانطور که در تکوینیّات، اراده نمی تواند از مراد، منفکّ گردیده و مراد نمی تواند زماناً متأخّر از اراده باشد، در تشریعیّات نیز طلب نمی تواند از مطلوب و مکلّفٌ به منفکّ گردیده و مطلوب و مکلّفٌ به نمی تواند زماناً متأخّر از طلب باشد، بنا بر این واجب معلّق معقول و قابل تصویر نبوده و عقلاً امکان ندارد وجوب، طلب و بعث، حالی بوده و واجب، مطلوب و مکلّفٌ به، استقبالی باشد.

مرحوم مصنّف از این اشکال در دو محور پاسخ می دهند: محور اوّل در رابطه به مقیس علیه و محور دوّم در رابطه با مقیس می باشد؛

ایشان با عبارت «قلت‌: فیه‌ أن الإرادة تتعلق‌ بأمر متأخر استقبالی‌ كما تتعلق بأمر حالی»، در مقام بیان پاسخ اوّل خود بر آمده و در رابطه با مقیسٌ علیه یعنی ادّعای استحاله عقلی تفکیک اراده محرّک عضلات در تکوینیّات از مراد می فرمایند: ادّعای استحاله عقلی انفکاک اراده از مراد در تکوینیّات، صحیح نیست، زیرا ادلّ دلیلٍ علی امکان الشیء وقوعه و از آنجا که انفکاک اراده از مراد در تکوینیّات در موارد متعّدد واقع شده است، لذا انفکاک اراده از مراد هیچ استحاله ای ندارد.

توضیح مطلب آن است که اراده محرِّک عضلات نحو المراد در تکوینیّات، همانطور که در مواردی به امر حالی تعلّق گرفته و زماناً منفکّ از مراد نمی باشد، در مواردی نیز به امر استقبالی تعلّق گرفته و زماناً منفکّ از مراد می باشد مثل اینکه شخص در فصل تابستان اراده نماید که در فصل زمستان به مسافرت دور دستی برود که واضح است این شخص در فصل تابستان اراده مسافرت دارد، در حالی که مراد یعنی این مسافرت، استقبالی بوده و در فصل زمستان واقع می شود، شاهد بر اینکه این شخص در فصل تابستان و وقتی که هنوز زمان مسافرت فرا نرسیده است، اراده این مسافرت استقبالی را دارد آن است که در همین فصل تابستان مشغول انجام مقدّمات این سفر می شود، در حالی که اگر در فصل تابستان اراده سفر زمستانی را نداشت، مشغول به مقدّمات آن نمی گردید.

ایشان با عبارت «هذا مع‌ أنه‌ لا یكاد یتعلق البعث‌ إلا بأمر متأخر عن‌ زمان البعث»، در مقام بیان پاسخ دوّم خود بر آمده و در رابطه با مقیس یعنی ادّعای استحاله عقلی تفکیک طلب و بعث از مطلوب و مکلّفٌ به می فرمایند: ادّعای استحاله عقلی انفکاک طلب و بعث از مطلوب و مکلّفٌ به در تشریعیّات، صحیح نیست، زیرا ادلّ دلیلٍ علی امکان الشیء وقوعه و از آنجا که انفکاک طلب و بعث از مطلوب و مکلّفٌ به در تشریعیّات در موارد متعّددی واقع شده است، لذا انفکاک طلب از مطلوب هیچ استحاله ای ندارد، زیرا طلب و بعث در تشریعیّات، حتّی در مواردی که واجب، معلّق نبوده و بلکه منجّز باشد نیز از مطلوب و مکلّفٌ به انفکاک دارد، تا چه رسد به مواردی که واجب، معلّق باشد، بنا بر این اگر اشکال استحاله عقلی انفکاک طلب و بعث از مطلوب و مکلّفٌ به در تشریعیّات صحیح باشد، صرفاً بر واجبات معلّق وارد نبوده و بلکه بر واجبات منجّز نیز وارد می باشد و لازم می آید هیچ طلب و بعثی در تشریعیّات معقول نبوده باشد و هذا کما تری؛

توضیح مطلب آن است که در واجبات منجّز نیز همچون واجبات معلّق، طلب و بعث به امری استقبالی تعلّق گرفته و مطلوب و مکلّفٌ به، حالی نمی باشد، زیرا غرض مولی از طلب تکلیف از مکلَّف آن است که مکلَّف، طلب مولی و همچنین متعلَّق طلب و مطلوب مولی و ثواب مترتّب بر اطاعت این طلب و عقاب مترتّب بر معصیت آن را تصوّر نموده و این تصوّر داعی او بر حرکت به سمت تحصیل مطلوب مولی شود و واضح است که حتّی در واجبات منجّز نیز تصوّر طلب، مطلوب و ترتّب ثواب و عقاب بر اطاعت و عصیان این طلب، مقداری طول کشیده و به محض طلب محقّق نمی شود، بلکه استقبالی می باشد، بنا بر این حتّی در صورتی که واجب معلّق نبوده و بلکه منجّز باشد نیز اشکال استقبالیّت مطلوب و مکلّفٌ به و انفکاک آن از طلب باقی بوده و لازم می آید هیچ واجبی نه به صورت معلّق و نه به صورت منجّز، معقول نباشد و هو کما تری و لا یلتزم به احد، بنا بر این معلوم می شود این اشکال از اساس وارد نبوده و انفکاک طلب و بعث از مطلوب و مکلّفٌ به عقلاً ممکن و بلکه واقع می باشد.

به نظر می رسد پاسخ سوّمی هم نسبت به این اشکال وجود داشته باشد که مرحوم مصنّف به آن اشاره ای نمی نمایند و آن مربوط به نادرستی اصل قیاس می باشد. حاصل این پاسخ آن است که اساساً قیاس طلب در تشریعیّات به اراده محرِّک عضلات در تکوینیّات، صحیح نیست، زیرا آنچه در ازاء طلب در تشریعیّات قرار می گیرد، نفس حرکت به سمت مراد می باشد، نه اراده و آنچه در مقابل اراده تکوینی متعلّق به فعل نفس قرار می گیرد، اراده تشریعی متعلّق به فعل غیر می باشد به این بیان که اگر انسان، اراده تکوینی به انجام فعلی توسّط خود داشته باشد، به سمت آن فعل حرکت می نماید و اگر اراده تشریعی نسبت به انجام فعل توسّط غیر داشته باشد، آن فعل را طلب می نماید؛ بنا بر این طلب در تشریعیّات در قبال اراده در تکوینیّات نیست تا گفته شود همانطور که اراده تکوینیّه نمی تواند زماناً از مراد منفکّ گردد، طلب تشریعی نیز زماناً نمی تواند از مطلوب منفکّ گردیده و لذا واجب معلّق، معقول نمی باشد، بلکه طلب در تشریعیّات در قبال حرکت نحو الفعل می باشد و اگر بنا بر قیاس باشد، باید به حرکت نحو الفعل قیاس شود و گفته شود همانطور که حرکت نحو الفعل، زماناً متقدّم بر تحقّق فعل در خارج بوده و انفکاک زمانی آن از تحقّق فعل در خارج، عقلاً ممکن بوده و بلکه واقع شده است، طلب نیز زماناً متقدّم بر تحقّق مطلوب در خارج بوده و انفکاک زمانی آن از تحقّق مطلوب و مکلّفٌ به در خارج، عقلاً ممکن بوده استحاله ای نخواهد داشت[1] .

 

متن کتاب: و هو أن الطلب و الإیجاب (1) إنما یكون بإزاء الإرادة المحركة للعضلات نحو المراد (2)، فكما لا تكاد تكون الإرادة منفكة عن المراد، فلیكن الإیجاب‌ غیر منفك عما یتعلق (3) به، فكیف‌ یتعلق (3) بأمر استقبالی‌؟ (4) فلا یكاد یصح الطلب و البعث‌ فعلا نحو أمر متأخر.

قلت‌ فیه‌ أن الإرادة تتعلق‌ بأمر متأخر استقبالی‌ كما تتعلق بأمر حالی‌ و هو أوضح من أن یخفى على عاقل فضلا عن فاضل، ضرورة أن‌ تحمل المشاق‌ فی تحصیل المقدمات‌ فیما إذا كان المقصود بعید المسافة و كثیر المئونة (5) لیس‌ إلا لأجل تعلق إرادته (6) به (7) و كونه (6)‌ مریدا له (7) قاصدا إیاه (7) لا یكاد یحمله‌ (6) على التحمل‌ (8) إلا ذلك (9) و لعل‌ الذی أوقعه (10)‌ فی الغلط، ما قرع سمعه (10) من تعریف الإرادة بالشوق المؤكد المحرك للعضلات نحو المراد و توهم‌ أن تحریكها (11) نحو المتأخر مما لا یكاد و قد غفل (10)‌ عن أن كونها (12) محركا نحوه (13)‌ یختلف‌ حسب اختلافه‌ (13) فی كونه‌ مما لا مئونة له كحركة نفس‌ العضلات أو مما له مئونة و مقدمات‌ قلیلة أو كثیرة،

    1. ای فی التشریعیّات.

    2. ای فی التکوینیّات.

    3. ای الایجاب.

    4. وجه عدم امکان تعلق ایجاب حالی به امر استقبالی در نظر این مستشکل آن است که لازمه تعلّق ایجاب حالی به امر استقبالی آن است که ایجاب، بدون اینکه متعلّقی در حال حاضر داشته باشد به فعلیّت رسیده و در زمان حال، منفکّ از متعلّق خود گردد.

    5. ای فیما اذا کان المقصود امراً استقبالیّاً یتحصّل بعد طیّ مسافةٍ بعیدة و فعل مقدّماتَ کثیرة.

    6. ای المرید.

    7. ای تلک المقصود الاستقبالی البعید المسافة الکثیر المئونة.

    8. ای تحمّل المشاقّ فی طیّ المسافة البعیدة و فعل المقدّمات الکثیرة.

    9. ای ارادته تلک المقصود الاستقبالی البعید المسافة الکثیر المئونة.

    10. ای المستشکل و هو المحقّق النهاوندی رحمه الله.

    11. ای تحریک الارادة للعضلات.

    12. ای الارادة.

    13. ای المراد.

 

متن کتاب: فحركة العضلات‌ تكون أعم من أن تكون‌ بنفسها مقصودة أو مقدمة له (1)‌ (2) و الجامع‌ أن تكون (3) نحو المقصود (4)، بل‌ مرادهم (5)‌ من هذا الوصف (6) فی تعریف الإرادة، بیان مرتبة الشوق‌ التی تكون هی (7) الإرادة و إن لم یكن هناك فعلا تحریك (8)، لكون المراد و ما اشتاق إلیه كمال الاشتیاق، أمرا استقبالیا غیر محتاج‌ إلى تهیئة مئونة أو تمهید مقدمة، ضرورة أن‌ شوقه‌ (9) إلیه (10)‌ ربما یكون أشد من‌ الشوق المحرك فعلا نحو أمر حالی‌ أو استقبالی‌ محتاج إلى ذلك‌ (11).

    1. ای للمقصود.

    2. این عبارت مشتمل بر مسامحه است، ظاهر این عبارت آن است که حرکت عضلات گاهی بنفسه مراد می باشد و گاه مقدّمه وصول به مراد می باشد، در حالی که مراد مرحوم مصنّف در واقع آن است که گاهی حرکت عضلات بدون هیچ واسطه ای به سمت نفس مراد می باشد و این در جایی است که مقصود و مراد، هیچ مئونه و مقدّمه ای نداشته باشد و گاهی حرکت عضلات مستقیماً به سمت مراد نبوده و از طریق مقدّمات به سمت مراد می باشد و این در جایی است که مقصود و مراد، مقدّماتی داشته باشد؛ به عبارت دیگر، حرکت عضلات به سمت مراد، گاه بلا واسطه و بدون مقدّمه می باشد و گاه با واسطه مقدّمات[2] .

    3. ای حرکة العضلات.

    4. ای بلاواسطةٍ او مع وساطة مقدّمات المقصود.

    5. ای مراد اهل المعقول.

    6. ای وصف «المحرّک للعضلات» فی تعریف الارادة ب «الشوق الاکید المحرّک للعضلات نحو المطلوب».

    7. ای تلک المرتبة من الشوق.

    8. ای و ان لم یکن هناک فعلاً تحریکٌ نحو المراد.

    9. ای المرید.

    10. ای شوق المرید الی المراد الاستقبالی غیر المحتاج الی تهیئة مئونة او تمهید مقدّمة و ان لم یکن محرِّکاً نحو المراد، لعدم وصول زمان المراد فی الحال، و لکن قد یکون اشدّ من الشوق المرید الی المراد الحالی او المراد الاستقبالی المحتاج الی تهیئة مئونة او تمهید مقدّمة بحیث لو کان المراد الاستقبالی غیر المحتاج الی تهیئة مئونة او تمهید مقدّمة، حالیّاً او محتاجاً الی تهیئة المئونة و تمهید المقدّمة، لکان الشوق الیه محرِّکاً قطعاً.

فالمراد من وصف «المحرّک للعضلات» فی تعریف الارادة لیس خصوص «المحرّک للعضلات نحو المراد فعلاً»، بل «المحرِّک للعضلات نحو المراد فی وقتها، سواء کان المراد حالیّاً أو استقبالیّاً»، فیکون الارادة نحو المراد الحالی هو الشوق المحرِّک للعضلات نحو المراد فی الحال و یکون الارادة نحو المراد الاستقبالی هو الشوق الحالی المحرِّک للعضلات نحو المراد فی الاستقبال.

    11. ای تهیئة مئونةٍ او تمهید مقدّمة.

 

متن کتاب: هذا مع‌ أنه‌ لا یكاد یتعلق البعث‌ إلا بأمر متأخر عن‌ زمان البعث (1)، ضرورة أن البعث إنما یكون لإحداث الداعی للمكلف إلى المكلف به‌ بأن یتصوره (2) بما یترتب علیه (2) من المثوبة و على تركه (2) من العقوبة و لا یكاد یكون هذا (3) إلا بعد البعث بزمان، فلا محالة یكون البعث نحو أمر متأخر عنه‌ (4) بالزمان‌ و لا یتفاوت طوله‌ و قصره‌ (5) فیما هو ملاك الاستحالة و الإمكان (6) فی نظر العقل الحاكم فی هذا الباب، و لعمری‌ ما ذكرناه واضح لا سترة علیه و الإطناب‌ إنما هو لأجل رفع المغالطة الواقعة فی أذهان بعض الطلاب‌.

    1. ای و لو کان المراد، امراً حالیّاً.

    2. ای المکلّف به.

    3. ای تصوّر المکلَّف للمکلّف به بما یترتّب علیه من المثوبة و علی ترکه من العقوبة.

    4. ای عن البعث.

    5. ای طول زمان تأخیر متعلّق البعث عن زمان البعث و قصره.

    6. ای استحالة انفکاک الارادة و البعث عن المراد و المبعوث الیه.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo