درس کتاب المکاسب استاد سیدمهدی میرمعزی

کفایه

1402/10/13

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: فصلٌ فی مقدّمة الواجب/مباحث مقدّماتی /تقسیمات واجب- واجب معلّق و واجب منجّز

 

متن کتاب: تنبیه‌

قد انقدح‌ من مطاوی ما ذكرناه‌ أن المناط فی فعلیة وجوب المقدمة الوجودیة و كونه (1)‌ فی الحال‌ بحیث یجب على المكلف تحصیلها (1)، هو فعلیة وجوب ذیها (2) و لو كان‌ (2) أمرا استقبالیا كالصوم‌ فی الغد و المناسك فی الموسم‌، كان وجوبه (3)‌ مشروطا بشرط موجود (4) أخذ فیه (5) و لو متأخرا (6) أو مطلقا (7)، منجزا كان (8)‌ أو معلقا (9)،

    1. ای المقدّمة الوجودیّة.

    2. ای ذی المقدّمة.

    3. ای الوجوب الفعلی لذی المقدّمة.

    4. ای بشرطٍ موجودٍ فی ظرفه متقدّماً او مقارناً او متأخّراً[1] و بعبارةٍ اخری مفروض الوجود.

    5. ای أُخِذَ تلک الشرط المفروض الوجود فی وجوب ذی المقدّمة.

    6. عبارت «و لو متأخّراً» اشاره به دو فرد دارد:

یکی شرط مقارنی که بالفعل موجود می باشد مثل مجیء زید در «ان جاءک زیدٌ فأکرمه» در صورتی که شرط، موجود شده و زید آمده باشد؛

و دیگری شرط متأخّری که مفروض الوجود است و اگرچه بالفعل وجود ندارد، ولی یقین داریم در آینده موجود می شود مثل «حَجِّ فی ذی القعدة و ذی الحجّة» در صورتی که دو ماه مانده به ذی القعده وارد شده باشد که دخول ذی القعده و ذی الحجّه اگرچه بالفعل هنوز تحقّق نیافته است، ولی مفروض الوجود بوده و یقین داریم در آینده محقّق می شود.

    7. ای او کان وجوب ذی المقدّمة مطلقاً بلا شرطٍ.

    8. ای الواجب و هو ذی المقدّمة.

 

    9. مرحوم مصنّف در عبارت خود دو راهکار برای وجوب مقدّمات مفوّته واجبات موقّته مضیّقه ارائه داده اند:

یکی اینکه مقدّمه، مقدّمه وجوب واجب بوده و واجب، واجب معلّق باشد که در این صورت، وجوب واجب حتّی قبل از رسیدن زمان آن، فعلی بوده و مقدّمات مفوّته آن نیز بالملازمه حتّی قبل از رسیدن زمان واجب، واجب می گردند؛

و دیگری اینکه مقدّمه، مقدّمه وجوب باشد، ولی از قبیل شرط متأخّر مفروض الحصول باشد که در این صورت نیز اگرچه هنوز زمان مقدّمه فرا نرسیده است، ولی از آنجا که علم به تحقّق آن وجود دارد، علم به وجوب ذی المقدّمه قبل از تحقّق شرط متأخّر آن نیز حاصل شده و وجوب ذی المقدّمه قبل از فرا رسیدن زمان واجب، فعلی می گردد و در نتیجه مقدّمات مفوّته آن نیز بالملازمه قبل از رسیدن زمان واجب، واجب می شوند؛

همانطور که واضح است، ضابط در هر دو راهکار، فعلیّت وجوب ذی المقدّمه قبل از فرا رسیدن زمان آن می باشد؛

امّا راهکار سوّمی نیز در این زمینه وجود دارد که بر فرض عدم فعلیّت وجوب ذی المقدّمه قبل از فرا رسیدن زمان آن نیز مقدّمه را قبل از فرا رسیدن زمان ذی المقدّمه، واجب می نماید که مرحوم مصنّف به آن اشاره ننموده اند و آن اینکه گفته شود مقدّمه، نه مقدّمه واجب است تا وجوب مطلق و فعلی باشد، و نه شرط متأخّر مفروض الحصول وجوب که اگرچه وجوب مشروط است، ولی به جهت علم به حصول شرط آن، فعلیّت داشته باشد، بلکه حتّی اگر مقدّمه، شرط متأخّر غیر مفروض الحصول وجوب دانسته شود نیز قبل از فرا رسیدن زمان واجب، اگرچه وجوب، فعلیّت ندارد، ولی به حکم عقل، مقدّمه واجب خواهد گردید، زیرا در واجب معلّق یا واجب مشروط به شرط متأخّر، چه شرط آن مفروض الحصول باشد و چه مشکوک الحصول، وقتی مکلّف بداند اگر در حال حاضر و قبل از حصول شرط واجب یا شرط وجوب، مشغول به مقدّمات مفوّته نشود، در صورت حصول شرط وجوب یا شرط واجب، قدرت بر اتیان واجب نخواهد داشت، از آنجا که عقل او مستقلّاً حکم به می نماید به اینکه حفظ قدرت بر انجام واجب در زمان آن، واجب می باشد، انجام مقدّمه واجب را قبل از فرا رسیدن زمان عمل به واجب برای حفظ قدرت بر انجام واجب در زمان خود، واجب می داند، مثلاً اگر مولی در پنجشنبه بگوید: «ان جائک الامیر یوم الجمعة فاکرمه» و ما بدانیم اگر از امروز مشغول مقدّمات پذیرایی از امیر نشویم، در صورتی که امیر در روز جمعه بیاید، واجب یعنی اکرام امیر فوت خواهد گردید، عقل بر ما لازم می داند که اگر چه شرط مجیء امیر، شرط وجوب دانسته شده و وجوب اکرام هنوز فعلی نشده است، ولی مقدّمات آن واجب می باشد؛

به عبارت دیگر وجوب غیر مقدّمات از دو ناحیه ناشی می شود: گاه بالملازمه از وجوب فعلی ذی المقدّمه و گاه از حکم عقل به لزوم حفظ قدرت بر انجام واجب ذی المقدّمی در زمان خود با انجام مقدّمات مفوّته قبل از آنکه ذی المقدّمه واجب گردد[2] .

 

متن کتاب: فیما (1) إذا لم تكن‌ (2) مقدمة للوجوب‌ أیضا أو مأخوذة فی الواجب (3)‌ على نحو یستحیل‌ أن تكون (2) موردا للتكلیف كما إذا أُخِذَ (2) عنوانا للمكلَّف‌ كالمسافر و الحاضر و المستطیع‌ إلى غیر ذلک أو جُعِلَ‌ الفعل المقید باتفاق حصوله‌ (2) و تقدیر وجوده (2) بلا اختیار أو باختیاره (2)، موردا للتكلیف‌، ضرورة (4) أنه‌ لو كان‌ (5) مقدمة الوجوب‌ أیضا، لا یكاد یكون هناك وجوب‌ إلا بعد حصوله (6) و بعد الحصول‌ (6)، یكون وجوبه‌ (7) طلب المحال (8)،

    1. جمله «کان وجوبه مشروطاً بشرطٍ ... منجّزاً کان او معلّقاً»، جمله معترضه بوده و در مقام بیان افراد متصوّر برای وجوب فعلی ذی المقدّمه می باشد و بین جمله «ان المناط فی وجوب مقدّمة الوجود ... هو فعلیّة وجوب ذیها» و جمله «فیما اذا لم تکن مقدّمةً للوجوب الخ» فاصله شده است ای: «ان المناط فی فعلیة وجوب المقدمة الوجودیة و كونه‌ فی الحال‌ بحیث یجب على المكلف تحصیلها هو فعلیة وجوب ذیها فیما اذا لم تکن مقدّمة الوجود، مقدّمةً للوجوب الخ».

حاصل فرمایش مرحوم مصنّف آن است که ملاک در فعلیّت وجوب مقدّمه قبل از رسیدن زمان انجام ذی المقدّمه، فعلیّت وجوب ذی المقدّمه قبل از رسیدن زمان انجام ذی المقدّمه می باشد و فعلیّت وجوب ذی المقدّمه قبل از رسیدن زمان انجام ذی المقدّمه در تمامی مقدّمات وجودی حاصل است مگر در سه مورد:

اوّل آنکه مقدّمه علاوه بر اینکه شرط وجود ذی المقدّمه بوده و وجود ذی المقدّمه، متوقّف بر آن می باشد، شرط وجوب ذی المقدّمه نیز باشد مثل اینکه مولی بگوید: «ان استطعت فحجِّ» و استطاعت را که شرط و مقدّمه وجود حجّ در خارج می باشد، شرط وجوب آن قرار دهد؛ در این صورت مقدّمه وجود، قبل از رسیدن زمان انجام ذی المقدّمه واجب نمی شود، زیرا فرض آن است که مقدّمه وجود، مقدّمه وجوب نیز می باشد و تا مقدّمه وجود حاصل نشود، اساساً ذی المقدّمه واجب نمی شود تا وجوب آن به مقدّمه وجود ترشّح نماید و بعد از حصول مقدّمه وجود نیز اگرچه شرط وجوب ذی المقدّمه حاصل گردیده و ذی المقدّمه واجب می گردد، ولی ترشّح وجوب ذی المقدّمه به مقدّمه وجودی که از قبل حاصل شده است، طلب حاصل، لغو و محال خواهد بود؛

دوّم آنکه مقدّمه وجود ذی المقدّمه واجب به گونه ای در لسان دلیل در ذی المقدّمه واجب اخذ شده باشد که امکان تکلیف به آن وجود نداشته باشد مثل اینکه مقدّمه وجود ذی المقدّمه واجب، به صورت وصف و عنوان عارض بر مکلّف در لسان دلیل اخذ شده باشد، مثلاً استطاعت که مقدّمه وجود حجّ می باشد در لسان دلیل به صورت وصف و عنوان عارض بر مکلّف اخذ شده و گفته شود: «المستطیع یحجّ»؛ در این صورت نیز مقدّمه وجود، قبل از رسیدن زمان انجام ذی المقدّمه واجب نمی شود، چون همانطور که واضح است، این مقدّمه به صورتی در لسان دلیل اخذ شده که امکان تعلّق تکلیف به آن وجود ندارد، زیرا اگر مقدّمه وجود ذی المقدّمه، عنوان برای مکلّف قرار داده شده و مثلاً مولی گفته باشد: «المستطیع یحجّ»، تا استطاعت حاصل نشود، اساساً موضوع حکم حاصل نشده و حکم، سالبه به انتفاء موضوع خواهد بود و بعد از آنکه استطاعت حاصل شود نیز اگرچه موضوع حکم تمام بوده و حکم بر آن بار می شود، ولی تعلّق وجوب به نفس استطاعت، طلب تحصیل حاصل بوده و محال می باشد؛

و سوّم آنکه مقدّمه وجود ذی المقدّمه، مقدّمه وجوب آن نباشد، ولی آنچه در لسان دلیل، مقدّمه وجود ذی المقدّمه قرار داده شده است، حصول اتّفاقی مقدّمه باشد مثل اینکه گفته شود: «یجب من الآن الحجّ عند حصول الاستطاعة» که واضح است اگرچه در اینجا در صورت عدم حصول استطاعت، وجوب حجّ نیز منتفی می گردد، ولی استطاعت شرط وجوب حجّ نیست، بلکه شرط واجب بوده و انتفاء وجوب حج عند انتفاء الاستطاعة، از قبیل سالبه به انتفاء موضوع می باشد، نه انتفاء وجوب حجّ به جهت انتفاء شرط آن مع بقاء الموضوع؛ در این صورت نیز مقدّمه وجوب، قبل از رسیدن زمان انجام ذی المقدّمه، واجب نمی شود، زیرا اوّلاً همانطورکه واضح است، آنچه در لسان دلیل، شرط وجود ذی المقدّمه قرار داده شده است، حصول اتّفاقی مقدّمه ای مثل استطاعت می باشد و اخذ حصول اتّفاقی مقدّمه در واجب با تکلیف به مقدّمه تناقض دارد و ثانیاً اگر حصول اتّفاقی مقدّمه در لسان دلیل، شرط و مقدّمه وجود ذی المقدّمه قرار داده شده و مثلاً مولی گفته باشد: «یجب من الآن الحجّ عند حصول الاستطاعة»، تا استطاعت حاصل نشود، شرط و قید موضوع حکم حاصل نشده و حکم، سالبه به انتفاء موضوع خواهد بود و بعد از آنکه استطاعت حاصل شود نیز اگرچه موضوع حکم تمام گردیده و حکم، بر آن بار می شود، ول تعلّق وجوب به نفس استطاعت، طلب تحصیل حاصل و محال می باشد. باید توجّه شود که مرحوم مصنّف در این قسم سوّم، استدلال اوّل را ذکر ننموده و صرفاً به استدلال دوّم که استدلال اشتراکی ایشان در سایر اقسام می باشد اشاره کرده اند.

    2. ای المقدّمة الوجودیّة.

    3. ای او کان المقدّمة الوجودیّة، مأخوذةً فی الواجب و هو ذی المقدّمة.

    4. عبارت «ضرورة انّه لو کان مقدّمة الوجوب الخ»، تعلیل برای «فیما اذا لم تکن مقدّمةً للوجوب ایضا» می باشد ای: «ان المناط فی فعلیة وجوب المقدمة الوجودیة و كونه فی الحال‌ بحیث یجب على المكلف تحصیلها، هو فعلیة وجوب ذیها فیما إذا لم تكن‌ مقدمة للوجوب‌ أیضا، ضرورة أنّه لو کان مقدّمة الوجوب ایضا الخ».

    5. ای مقدّمة وجود ذی المقدّمة.

    6. ای حصول المقدّمة.

    7. ای وجوب مقدّمة وجود ذی المقدّمة.

    8. زیرا در صورت وجود مقدّمه، وجوب آن طلب تحصیل حاصل بوده و تحصیل حاصل، محال می باشد.

 

متن کتاب: كما أنه‌ إذا أخذ على أحد النحوین (1)،‌ یكون كذلك (2)؛ فلو لم یحصل (3) لما كان الفعل موردا للتكلیف و مع حصوله (3)‌ لا یكاد یصح‌ تعلقه به (4) (5) فافهم‌.

    1. ای اذا أُخِذَ مقدّمة وجود ذی المقدّمة امّا عنوانا للمكلَّف كقول المولی: «المستطیع یحجّ» أو جُعِلَ‌ الفعل المقید باتفاق حصوله‌ و تقدیر وجوده بلا اختیار أو باختیاره، موردا للتكلیف.

    2. ای یکون وجوب مقدّمة وجود ذی المقدّمة من قبیل طلب المحال.

    3. ای مقدّمة وجود ذی المقدّمة.

    4. ای تعلّق التکلیف بالفعل.

    5. زیرا اگر مقدّمه وجود ذی المقدّمه، عنوان برای مکلّف قرار داده شده و مثلاً مولی گفته باشد: «المستطیع یحجّ»، تا استطاعت حاصل نشود، اساساً موضوع حکم حاصل نشده و حکم، سالبه به انتفاء موضوع خواهد بود و بعد از آنکه استطاعت حاصل شود نیز اگرچه موضوع حکم تمام بوده و حکم بر آن بار می شود، ولی تعلّق وجوب به نفس استطاعت، طلب تحصیل حاصل و محال می باشد؛

کما اینکه اگر حصول اتّفاقی مقدّمه در لسان دلیل، شرط و مقدّمه وجود ذی المقدّمه قرار داده شده و مثلاً مولی گفته باشد: «یجب من الآن الحجّ عند حصول الاستطاعة»، تا استطاعت حاصل نشود، شرط و قید موضوع حکم حاصل نشده و حکم، سالبه به انتفاء موضوع خواهد بود و بعد از آنکه استطاعت حاصل شود نیز اگرچه موضوع حکم تمام گردیده و حکم، بر آن بار می شود، ول تعلّق وجوب به نفس استطاعت، طلب تحصیل حاصل و محال می باشد.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo