< فهرست دروس

درس کتاب المکاسب سید مهدی میر معزی

بخش2

14/00/01

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

موضوع: کتاب البیع/تعریف البیع /المناقشة فی المعانی الثالثة التی أُدُّعِیَ استعمالُ البیع فیها

 

متن کتاب: [المناقشة فی هذه الاستعمالات]

أقول أما البیع بمعنى الإیجاب المتعقب للقبول، فالظاهر أنه لیس مقابلا للأول (1) و إنما هو (2) فردٌ انصرف إلیه اللفظ (3) فی مقام قیام القرینة على إرادة الإیجاب المثمر، إذ لا ثمرة فی الإیجاب المجرد (4)؛ فقول المخبر: «بعت» إنما أراد الإیجاب المقید (5)، فالقید (6) مستفادٌ من الخارج (7)، لا أن البیع مستعملٌ فی الإیجاب المتعقب للقبول و كذلك لفظ النقل و الإبدال و التملیك و شبهها (8) مع أنه لم یقل أحد بأن تعقب القبول له دخل فی معناها (9) (10)،

    1. ای المعنی الاوّل للبیع و هو اولی التعاریف للبیع ای انشاء تملیک عینٍ بمالٍ.

    2. ای الایجاب المتعقّب للقبول.

    3. ای لفظ اولی التعاریف للبیع و هو انشاء تملیک عینٍ بمالٍ.

    4. ای المجرّد عن القبول.

    5. ای المقیَّد بالتعقّب للقبول.

    6. ای التعقّب للقبول.

    7. فیکون استفادة تقیید الایجاب بتعقّب القبول من باب تعدّد الدالّ و المدلول، لفظ البیع دالٌّ علی الایجاب و القرینة المقامیّة علی ارادة الایجاب المثمر دالٌّ علی تقیید الایجاب بتعقّب القبول.

    8. مثل «التبدیل».

    9. ای معنی هذه المذکورات من «النقل» و «الابدال» و «التملیک» و شبهها.

    10. به نظر می رسد استشهاد مرحوم مصنّف به عدم اعتبار قید تعقّب قبول در معنای الفاظی همچون نقل، ابدال، تملیک و امثال آنها برای اثبات عدم اعتبار این قید در لفظ بیع، صحیح نباشد، زیرا این استشهاد تنها در صورتی صحیح خواهد بود که این الفاظ، مترادف با بیع باشند، در حالی که این الفاظ، اعمّ از بیع هستند، زیرا بیع خصوص نقل و ابدال و تملیکی است که از طریق عقد یعنی ایجاب و قبول صورت گرفته باشد، در حالی که نقل و ابدال و تملیک، اعمّ از عقد و ایقاع می باشد و لذا عدم اعتبار قید تعقّب قبول در معنای اعمّ یعنی نقل، ابدال و تملیک دلالت بر عدم اعتبار این قید در معنای اخصّ یعنی بیعی که عقد می باشد، نخواهد داشت[1] .

 

متن کتاب: نعم تحقق القبول شرط للانتقال فی الخارج فی نظر الشارع، لا فی نظر الناقل، إذ التأثیر لا ینفك عن الأثر (1)، فالبیع و ما یساویه (2) معنى من قبیل الإیجاب و الوجوب (3)، لا الكسر و الانكسار (4) كما تخیله (5) بعض فتأمل (6).

و منه (7) یظهر ضعف أخذ القید المذكور (8) فی معنى البیع المصطلح (9)، فضلا عن أن یجعل أحد معانیه (10).

    1. عبارت «اذ التأثیر لا ینفکّ عن الاثر»، تعلیل برای عبارت «لا فی نظر الناقل» یعنی عدم اشتراط تحقّق قبول در انتقال در نظر ناقل می باشد، حاصل تعلیل آن است که قبول در نظر ناقل، شرط انتقال نیست، زیرا نقل ملک توسّط ناقل، تأثیر و اثر گذاری او بر این ملک می باشد و انتقال ملک در خارج، اثر و معلول فعل ناقل می باشد و از آنجا که تخلّف اثر از مؤثّر و به عبارتی تخلّف معلول از علّت تامّه خود، معقول نبوده و محال می باشد، لذا در نظر ناقل، هیچ چیز به جز نقل که فعل ناقل است، شرط در تحقّق انتقال نخواهد بود، و الّا تخلّف اثر از مؤثّر و به عبارتی تخلّف معلول از علّت لازم خواهد آمد.

    2. ای یساوی البیع.

    3. ای الایجاب و الوجوب الذی علّیّة احدهما للآخر، من الامور الاعتباریّة التی یمکن اختلاف انظار المعتبرین فیها.

    4. ای لا من الکسر و الانکسار الذی علّیّة احدهما للآخر، من الامور التکوینیّة الخارجیّة التی لا یمکن اختلاف الانظار فیها.

    5. ای کون البیع کالکسر و الانکسار من الامور التکوینیّة الخارجیّة التی لا یمکن اختلاف الانظار فیها.

    6. به نظر می رسد این فتأمّل اشاره به اشکال در ادّعای عدم اشتراط تحقّق قبول در انتقال ملک در نظر ناقل باشد؛

حاصل اشکال آن است که حتّی در نظر ناقل نیز تحقّق قبول، شرط در انتقال ملک می باشد، زیرا ناقل مال را مجّاناً هبه نکرده که در نظر او، اثر انتقال ملک، مطلقاً به صرف ایجاب او بار شود، چه طرف مقابل، قبول نماید و چه قبول نماید، بلکه مال را معاوضه کرده و تنها در صورتی تملیک مال به دیگری را انشاء و ایجاب می نماید که او نیز قبول نموده و با پرداخت عوض، موافقت نماید، و الّا در صورتی که طرف مقابل، قبول ننماید، ناقل نیز ایجاب خود را موجب انتقال ملک به طرف مقابل نمی داند.

    7. ای ممّا ذکرنا من انّ القبول لیس له مدخلیّة فی معنی البیع.

    8. ای التعقّب للقبول.

    9. ای المصطلح عند العرف.

    10. ای معانی البیع اللُّغَوِیَّة.

 

متن کتاب: و أما البیع بمعنى الأثر و هو الانتقال، فلم یوجد فی اللغة و لا فی العرف و إنما وقع فی تعریف جماعة تبعا للمبسوط و قد یوجّه بأن المراد من البیع المحدود (1)، المصدر من المبنی للمفعول (2)، أعنی المبیعیة (3) و هو تكلف (4) حسن (5).

و أما البیع بمعنى العقد، فقد صرح الشهید الثانی رحمه الله بأن إطلاقه علیه (6) مجازٌ، لعلاقة السببیة (7) و الظاهر أن المسبب هو الأثر الحاصل فی نظر الشارع (8) (9)، لأنه (8) المسبب عن العقد، لا النقل الحاصل من فعل الموجب، لما عرفت من أنه حاصل بنفس إنشاء الموجب من دون توقفه على شی‌ء (10) كحصول وجوب الضرب فی نظر الآمر بمجرد الأمر و إن لم یصر (11) واجبا فی الخارج فی نظر غیره (12) (13)؛

    1. ای البیع الذی عُرِّفَ بأنّه الانتقال.

    2. یعنی مصدر مجهول.

    3. زیرا متبادر از بیع، معنای مبعیّت نبوده و اراده این معنا، نیازمند قرینه می باشد.

    4. زیرا تنها توجیهی که برای این تعریف وجود دارد، همین توجیه می باشد.

    5. یعنی فروخته شدن.

    6. ای اطلاق البیع علی العقد.

    7. ای سببیّة العقد و هو الایجاب و القبول للبیع و هو الانتقال.

    8. و هو نقل الملک شرعاً.

    9. به نظر می رسد فرمایش مرحوم شهید ثانی در توجیه این معنای سوّم برای بیع یعنی عقد مرکّب از ایجاب و قبول، صحیح نباشد، زیرا توجیه ایشان مبتنی بر آن است که لفظ در اصل لغت به معنای انتقال شرعی ملک می باشد و سپس از معنای اصلی آن نقل داده شده و برای سبب آن یعنی عقد استعمال شده باشد، در حالی که اگر چنین باشد، لازم می آید در مواردی که شرایط شرعی صحّت و اثر گذاری بیع مثل معلومیّت عوضین وجود نداشته باشد، بیع عرفاً صدق ننماید در حالی که چنین نیست[2] .

علاوه بر آنکه مرحوم مصنّف اساساً قبول نداشتند که بیع در اصل لغت به معنای مسبَّب یعنی انتقال ملک بوده باشد، بلکه بیع را به معنای سبب یعنی انشاء تملیک عینٍ بمال دانستند.

    10. ای من دون توقّف النقل الحاصل من فعل الموجٍب و ایجابه علی القبول.

    11. ای الضرب.

    12. ای غیر الآمر.

    13. مثل امر دانی به عالی که اگرچه دانی مجرّد این امر را موجب حصول وجوب می داند، ولی سایر عقلاء امر دانی به عالی را موجب حصول وجوب نمی دانند.

 

متن کتاب: و إلى هذا (1) نظر جمیع ما ورد فی النصوص و الفتاوى من قولهم: «لزم البیع» أو «وجب» (2) أو «لا بیع بینهما» أو «إقالة فی البیع» و نحو ذلك.

و الحاصل (3) أن البیع الذی یجعلونه من العقود، یراد به (4) النقل بمعنى اسم المصدر (5) مع اعتبار تحققه (6) فی نظر الشارع المتوقف على تحقق الإیجاب و القبول (7)، فإضافة العقد (8) إلى البیع بهذا المعنى (9) لیست بیانیة (10) و لذا (11) یقال انعقد البیع و لا ینعقد البیع (12).

    1. ای کون المراد من البیع، معنی العقد الذی هو سببٌ للاثر و الانتقال فی نظر الشارع.

    2. ای وجب البیع.

    3. ای حاصل کلام الشهید بملاحظة التوجیه الذی ذکره من انّ استعمال البیع فی العقد المؤثّر للانتقال الشرعی، مجازٌ من باب علاقة السببیّة.

    4. ای البیع الذی یجعلونها مجازاً من العقود، یراد به بحسب معنای الحقیقی و الموضوع له.

    5. مصدر دلالت بر حدث و فعل و اسم مصدر دلالت بر نتیجه حدث و فعل می نمایند مثل غَسل به فتح فاء به معنای شستن که مصدر بوده و غُسل به ضمّ فاء به معنای شستشو که اسم مصدر و نتیجه شستن می باشد.

    6. ای تحقّق النقل.

    7. ای لا النقل بمعنی اسم المصدر مع اعتبار تحقّقه فی نظر الموجب المتوقّف علی الایجاب فقط.

    8. ای «العقد» بمعنی العقد المؤثّر شرعاً فی نظر الشارع.

    9. ای بمعنی الانتقال فی نظر الشارع المتوقّف علی تحقّق الایجاب و القبول.

    10. ای بل اضافةً لامیّةً بمعنی عقدٌ للبیع.

    11. ای لکون المراد و المعنی الحقیقی من البیع الذی یجعلونه مجازاً من العقود، النقل بمعنی اسم المصدر مع اعتبار تحقّقه فی نظر الشارع المتوقّف علی تحقّق الایجاب و القبول.

    12. زیرا اگر مراد از بیعی که از عقود قرار داده شده است، نقل به معنای اسم مصدر نبوده و بلکه نفس عقد بوده باشد، انعقد البیع و لا ینعقد البیع به معنای انعقد العقد و لا ینعقد العقد می باشد و از آنجا که حمل الشیء علی نفسه، تحصیل حاصل بوده و سلب الشیء عن نفسه، اجتماع متناقضین می باشد، معقول نبوده و معنای معقولی نخواهد داشت.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo