< فهرست دروس

درس کتاب المکاسب سید مهدی میر معزی

بخش2

99/12/24

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: کتاب البیع/تعریف البیع /تعاریف الفقهاء للبیع و المناقشة فیها

 

متن کتاب: ثم الظاهر أن لفظ البیع لیس له حقیقة شرعیة (1) و لا متشرعیة، بل هو باق على معناه العرفی كما سنوضحه إن شاء الله إلا أن الفقهاء قد اختلفوا فی تعریفه، ففی المبسوط و التذكرة و غیرهما: «انتقال عین من شخص إلى غیره بعوض مقدر (2) على وجه التراضی» و حیث إن فی هذا التعریف مسامحة واضحة (3)، عدل آخرون إلى تعریفه (4): ب«الإیجاب و القبول الدالین على الانتقال (5)»،

    1. الفاظ چهار نوع موضوعٌ له دارند:

یکی موضوعٌ له در اصل لغت یا همان حقیقت لغویّه مثل وضع لفظ «دابّة» در لغت برای جنبنده؛

دوّم موضوعٌ له عرفی یا همان حقیقت عرفیّه مثل وضع لفظ «دابّة» در عرف برای چهارپا؛

سوّم موضوعٌ له شرعی یا همان حقیقت شرعیّه مثل لفظ «صلاة» که در عرف و لغت به معنای مطلق دعاء می باشد و بسیاری فقهاء معتقدند در عصر پیامبر اکرم (ص)، به وضع تعیینی و یا تعیّنی توسّط شارع مقدّس برای معنای خصوص افعال و ادعیه مخصوصه در نماز وضع شده اند؛

و چهارم موضوعٌ له در عرف متشرّعه یا همان حقیقت متشرّعیّه که به نقل الفاظ به معنای جدید، پس از عصر پیامبر اکرم (ص) گفته می شود مثل لفظ «صلاة» که در عرف و لغت به معنای مطلق دعاء می باشد و بسیاری فقهاء معتقدند اگرچه در عصر پیامبر اکرم (ص)، با قرینه در معنای خصوص افعال و ادعیه مخصوصه در نماز استعمال می شده است، ولی به حدّ وضع نرسیده و بلکه در عصر بعد از پیامبر اکرم (ص) در اثر استعمال بیشتر، به حدّ وضع تعیّنی رسیده است.

    2. ای معلومٍ.

    3. زیرا انتقال از قبیل انفعال بوده و اثر فعل بیع می باشد، نه نفس فعل بیع[1] .

    4. ای البیع.

    5. در مقابل ایجاب قبول نکاح که دلالت بر انتقال ملک ندارد.

متن کتاب: و حیث إن البیع من مقولة المعنى دون اللفظ مجردا (1) أو بشرط قصد المعنى (2)، و إلا (3) لم یعقل إنشاؤه (4) باللفظ (5)، عدل جامع المقاصد إلى تعریفه (4): ب «نقل العین بالصیغة المخصوصة».

و یرد علیه (6) مع أن النقل لیس مترادفا للبیع (7) و لذا (8) صرح فی التذكرة بأن إیجاب البیع لا یقع بلفظ نقلت و جعله من الكنایات (9) و أن المعاطاة (10) عنده (11) بیع مع خلوها عن الصیغة (12) (13)، أن النقل بالصیغة (14) أیضا (15) لا یعقل إنشاؤه بالصیغة (5)

    1. ای مجرّداً عن قصد المعنی.

    2. ای او اللفظ بشرط قصد المعنی.

    3. ای و ان لم یکن البیع من مقولة المعنی، بل کان من مقولة اللفظ مجرّداً عن قصد المعنی او اللفظ بشرط قصد المعنی.

    4. ای البیع.

    5. زیرا در صورتی که بیع از مقوله لفظ باشد، لفظ، امری خارجی و تکوینی بوده و با انشاء و اعتبار به وجود نمی آید، بلکه با تلفّظ و تکلّم به وجود می آید، بله، اگر بیع از مقوله معنی بوده و به معنای نقل اعتباری باشد، امری اعتباری بوده و با انشاء به وجود خواهد آمد[2] .

    6. ای علی تعریف جامع المقاصد، البیعَ ب «نقل العین بالصیغة المخصوصة».

    7. زیرا بیع به معنای تملیک بوده و بیع و تملیک با نقل، عام بو خاصّ من وجه هستند: برخی موارد نقل هستند اگرچه تملیک نیستند مثل صلح و هبه، برخی موارد تملیک هستند اگرچه نقل نیستند مثل تملیک عمل حرّ که خود حرّ مالک آن نیست تا نقل ملک صدق نماید، ولی تملیک به حساب می آید و بالاخره برخی موارد، هم تملیک هستند و هم نقل مثل تملیک اعیان مملوکه ای مثل خانه و خودرو[3] .

    8. ای و لعدم کون النقل مترادفاً للبیع.

    9. ای و جعل لفظ نقلت من الکنایات عن البیع و الکنایة هو ذکر اللازم و ارادة الملزوم مثل کثرت رماد که لازمه مهمان نوازی و کنایه از آن می باشد.

    10. عبارت «و أنّ المعاطاة الخ»، عطف بر «أنّ النقل الخ» بوده و بیان اشکال دوّم بر تعریف جامع المقاصد می باشد.

    11. ای عند صاحب جامع المقاصد.

    12. فلا یکون تعریفه جامعاً للافراد.

    13. به نظر می رسد این نقض، بر تعریف صاحب جامع المقاصد وارد نباشد، زیرا ای چه بسا مراد ایشان از صیغة در تعریف بیع، صیغه بالمعنی الاعمّ باشد که هم شامل صیغه قولی بشود و هم شامل صیغه فعلی[4] .

    14. عبارت «أنّ النقل بالصیغة الخ»، تأویل به مصدر می رود و فاعل برای «یرد علیه» بوده و در مقام بیان اشکال سوّم بر تعریف جامع المقاصد می باشد.

    15. ای کتعریف البیع ب «الایجاب و القبول الدّالین علی الانتقال».

 

متن کتاب: و لا یندفع هذا (1) بأن المراد أن البیع نفس النقل الذی هو مدلول الصیغة، فجعله (2) مدلول الصیغة (3) إشارة إلى تعیین ذلك الفرد من النقل (4) (5)، لا أنه (6) مأخوذ فی مفهومه (7) حتى یكون مدلول بعت، نقلت بالصیغة، لأنه إن أرید بالصیغة (8) خصوص «بِعتُ»، لزم الدور، لأن المقصود معرفة مادة «بِعتُ» (9) (10) و إن أرید بها (11) ما یشمل «ملّكت» (12)، وجب الاقتصار على مجرد التملیك و النقل (13) (14) (15).

    1. ای هذا الایراد الثالث.

    2. ای جعل النقل فی تعریف جامع المقاصد مدلول الصیغة.

    3. و هو نقل العین بالصیغة المخصوصة.

    4. ای فردٌ من النقل الذی هو مدلول الصیغة.

    5. زیرا نقل دو فرد دارد: یکی نقل خارجی مثل نقل چیزی از مکانی به مکان دیگر و دیگری نقل اعتباری که همان نقل به صیغه بیع می باشد و مراد مرحوم صاحب جامع المقاصد از تقیید نقل در تعریف بیع به صیغه آن است که بیان نماید بیع، نقل اعتباری است نه نقل خارجی، نه اینکه صیغه را در مفهوم بیع داخل نموده باشد تا اشکال دور یا لغویّت ذکر قید «بالصیغة المخصوصة» در تعریف بیع، لازم بیاید.

    6. ای کون النقل مدلولاً للصیغة.

    7. ای مفهوم البیع.

    8. عبارت «لأنّه ان ارید بالصیغة الخ»، تعلیل برای عبارت «لا یندفع هذا بانّ المراد الخ» می باشد.

    9. ای البیع.

    10. فلا یمکن ان تقع صیغة «بِعتُ» مُعَرِّفاً لمادّتها و هو البیع.

    11. ای بالصیغة.

    12. در نتیجه تعریف بنا بر این فرض عبارت خواهد بود از «نقل العین بصیغة «بِعتُ» و «ملّکتُ» و ما اشبه».

    13. به اینکه قید «بصیغةٍ مخصوصة» در تعریف بیع ذکر نشده و صرفاً گفته شود: «نقل العین» یا «تملیک العین».

    14. زیرا در این فرض به صیغه مخصوصی برای تحقّق بیع نیاز نبوده و بیع با هر صیغه ای محقّق می گردد.

    15. ممکن است در پاسخ گفته شود شقّ دوّم اشکال مرحوم مصنّف وارد نباشد، زیرا ممکن است همانطور که در عبارت «بأنّ المراد انّ البیع نفس النقل الذی هو مدلول الصیغة الخ» بیان گردید، مراد صاحب جامع المقاصد از تعریف بیع به «نقل العین بصیغةٍ مخصوصة» این باشد که بیع نقل اعتباری بوده و با صیغه حاصل می شود، نه نقل خارجی و فیزیکی عین از مکانی به مکان دیگر؛

در مقام ردّ این پاسخ گفته می شود این پاسخ تنها در صورتی صحیح می بود که صاحب جامع المقاصد در مقام تعریف بیع می فرمودند: «نقل العین بصیغةٍ»، در حالی که ایشان می فرمایند: «نقل العین بصیغةٍ مخصوصة» و ذکر قید «مخصوصه» موجب ورود اشکالی خواهد بود که مرحوم مصنّف آن را بیان نمودند یعنی دور و یا لغویّت ذکر قید «بصیغةٍ مخصوصة».


[2] حاشیة المظفر علی المکاسب، ج1، ص34.
[4] هدایة الطالب الی اسرار المکاسب، الشهیدی التبریزی، میرزا فتّاح، ج2، ص151.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo