درس کتاب المکاسب سید مهدی میر معزی

بخش3

1400/08/30

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: تنبیهات المعاطاة /الامر الثامن: هل المعاطاة تتحقّق بالقول الغیر الجامع للشرائط کما تتحقّق بالفعل؟/ما یعتبر فی الفاظ عقد البیع

 

متن کتاب: ثمّ الكلام فی الخصوصیات المعتبرة فی اللفظ:

تارةً یقع فی موادّ الألفاظ (1) من حیث إفادة المعنى بالصراحة (2) و الظهور(3) و الحقیقة و المجاز و الكنایة (4) و من حیث اللغة (5) المستعملة فی معنى المعاملة (6)؛

و أُخرى فی هیئة كلٍّ من الإیجاب و القبول من حیث اعتبار كونه (7) بالجملة الفعلیة (8) و كونه (7) بالماضی (9)؛

    1. کمادّة «ب ی ع» و «م ل ک».

    2. لفظ صریح یا همان نصّ، لفظی است که نسبت به دلالت بر معنای خود، قطع آور بوده و احتمال اراده خلاف آن معنا از آن لفظ داده نمی شود.

    3. لفظ ظاهر، لفظی است که نسبت به دلالت بر معنای خود، ظنّ آور بوده و احتمال اراده خلاف آن معنا از آن لفظ داده می شود.

    4. مرحوم سیّد یزدی می فرمایند برای اینکه تفاوت میان استعمال حقیقی، کنایی و مجازی در اصطلاح بلاغی دانسته شود گفته می شود:

استعمال حقیقی عبارت است از استعمال لفظ در موضوعٌ له خود بدون اینکه ذهن مخاطب به معنای دیگری منتقل گردد مثل استعمال لفظ اسد در شیر جنگل؛ امّا استعمال کنایی عبارت است از استعمال لفظ در موضوع له خود به گونه ای که ذهن مخاطب، به معنای دیگری منتقل گردد که معنای موضوعٌ له، لازمه آن معنا می باشد مثل اینکه متکلّم بگوید: «زیدٌ کثیر الرماد» و همین معنای زیاد بودن خاکستر خانه زید را اراده نماید، ولی ذهن مخاطب به جهت ملازمه ای که میان کثرت رماد و کثرت پخت و پز و بالتالی کثرت میهمان وجود دارد، از این معنای لازم به معنای ملزوم یعنی میهمان نوازی زید منتقل شود؛

ولی استعمال مجازی عبارت است از استعمال لفظ در غیر موضوعٌ له خود بدون اینکه موضوعٌ له اراده شده باشد مثل اینکه متکلّم بگوید: «زیدٌ کثیر الرماد» در حالی که اساساً زید، اجاق هیزمی ندارد تا خاکستر داشته باشد، بلکه اجاق گاز دارد، لذا متکلّم اساساً معنای موضوعٌ له این لفظ را اراده نکرده و مراد متکلّم مستقیماً معنای ملزوم یعنی میهمان نواز بودن زید بوده و لفظ لازم را مجازاً در معنای ملزوم استعمال نموده است.

حال با توجّه به این مقدّمه گفته می شود: مراد مرحوم مصنّف از کنایة، معنای مصطلح از کنایة در علم بلاغت یعنی ذکر لفظ ملزوم و اراده موضوعٌ له آن به گونه ای که ذهن مخاطب به معنای لازم منتقل گردد، نمی باشد، بلکه مراد ایشان، مجاز به علاقه لازم و ملزوم می باشد یعنی ذکر لفظ ملزوم و اراده غیر موضوعٌ له آن یعنی معنای لازم؛

این ادّعا با توجّه به فرمایش بعدی مرحوم مصنّف روشن می شود که در مقام بیان معنای کنایة در کلام فقهاء می فرمایند: «و المراد من الکنایة ما أفاد لازم ذلك العقد بحسب الوضع، فیفید إرادة نفسه بالقرائن» که به صراحت مقتضی آن است که در کنایة، معنای موضوعٌ له لفظ لازم اراده نشده و بلکه معنای غیر موضوعٌ له یعنی معنای ملزوم اراده می شود که مجاز می باشد؛

با توجّه به این مطلب روشن می شود مراد ایشان از مجاز در این عبارت به قرینه مقابله با کنایة، خصوص مجازی است که علاقه میان معنای موضوعٌ له و معنای مستعملٌ فیه، از قبیل علاقه لازم و ملزوم نباشد؛

گفته می شود چه مراد از کنایة در عبارات فقهائی که راجع به خصوصیّات معتبره در صیغه عقد بیع و سایر معاملات بحث می نمایند، کنایه مصطلح در علم بلاغت باشد و چه مجازی که علاقه میان موضوعٌ له و مستعملٌ فیه در آن، علاقه لازم و ملزوم می باشد، در هر صورت صیغه بیع و همچنین سایر عقود، با لفظ کنایی واقع شده و عقد، صحیح و لازم خواهد بود، زیرا عمومات «أوفوا بالعقود» و «تجارةً عن تراض» و امثال ذلک، به عموم خود شامل عقد و تجارت کنایی نیز شده و آن را صحیح و لازم قرار می دهند[1] .

    5. عبارت «و من حیث اللغة المستعملة الخ»، عطف بر عبارت «من حیث افادة المعنی الخ» می باشد ای «ثمّ الکلام فی الخصوصیّات المعتبرة فی اللفظ تارةً یقع فی موادّ الالفاظ من حیث کیفیّة المعتبرة فی افادة المعنی و من حیث اللغة المستعملة فی معنی المعاملة».

    6. که آیا لازم است لفظ عقد با لفظ عربی واقع شود یا آنکه عربیّت شرط نبوده و عقد با هر زبانی واقع می گردد؟

    7. ای کون کلٍّ من الایجاب و القبول.

    8. ای لا بالجملة الاسمیّة مثل «البیع صادرٌ منّی».

    9. ک «بِعتُ»، لا «أَبیعُ».

 

متن کتاب: و ثالثة فی هیئة تركیب الإیجاب و القبول من حیث الترتیب (1) و الموالاة (2).

أمّا الكلام من حیث المادّة، فالمشهور عدم وقوع العقد بالكنایات (3).

قال فی التذكرة: «الرابع من شروط الصیغة: التصریح، فلا یقع بالكنایة بیعٌ البتّة (4)، مثل قوله: «أدخلته فی ملكك» أو «جعلته لك» أو «خذه منّی بكذا» أو «سلّطتك علیه بكذا»، عملًا (5) بأصالة بقاء الملك (6)، و لأنّ المخاطب لا یدری بِمَ خوطب (7)» انتهى.

و زاد (8) فی غایة المراد على الأمثلة (9) مثل قوله: «أعطیتكه بكذا» أو «تسلّط علیه بكذا».

و ربما یبدّل هذا (10) باشتراط الحقیقة فی الصیغة (11)،

    1. که آیا لازم است ایجاب مقدّم بر قبول باشد یا آنکه بیع به استیجاب و ایجاب نیز محقّق می شود؟

    2. که آیا لازم است ایجاب و قبول پشت سر هم بیایند یا آنکه بیع در صورت فصل معتدٌّ به میان ایجاب و قبول نیز محقّق می شود؟

    3. سواءٌ کانت من الکنایات القریبة ام البعیدة.

    4. بیع کنایی از نظر مرحوم مصنّف که کنایه را مجاز می دانند مثل اینکه لازمه بیع یعنی دخول در بیع ذکر شده و گفته شود: «ادخلت مالی فی ملکک» و از این لفظ، معنای غیر موضوعٌ له یعنی معنای لازمه آن که همان انشاء تملیک و بیع می باشد، اراده گردد.

    5. عبارت «عملاً باصالة بقاء الملک»، تعلیل برای عبارت «فلا یقع بالکنایة بیعٌ البتّة» می باشد و وجه عدم وقوع بیع با کنایه را بیان می نماید.

    6. زیرا بعد از صدور این الفاظ کنایی شکّ می شود آیا بیع واقع شده و در نتیجه ملک مالک اوّل، زائل شده و عین به ملک غیر در آمده است یا خیر؟ استصحاب بقاء ملک مالک اوّل، مقتضی عدم وقوع بیع خواهد بود.

    7. زیرا ملکیّت هم از آثار بیع می باشد، هم از آثار هبه و هم از آثار صلح، کما اینکه سلطه از آثار بیع، هبه، صلح و عاریه می باشد، لذا مخاطب متوجّه نمی شود آیا به بیع خطاب شده است یا به هبه یا به صلح یا به عاریه تا دقیقاً همان را قبول نماید، در نتیجه قبول محقّق نشده و عقد باطل خواهد گردید.

    8. ای زاد العلّامة رحمه الله.

    9. ای علی الامثلة المذکورة فی التذکرة لوقوع العقد بالکنایة.

    10. ای اشتراط الصیغة بالتصریح.

    11. یعنی بعضی علماء، به جای اشتراط صراحت در صیغه، حقیقی بودن را در صیغه شرط نموده اند.

 

متن کتاب: فلا ینعقد (1) بالمجازات، حتى صرّح بعضهم (2) بعدم الفرق بین المجاز القریب و البعید (3).

و المراد بالصریح كما یظهر من جماعة من الخاصّة و العامّة فی باب الطلاق و غیره (4): ما كان موضوعاً لعنوان ذلك العقد لغةً (5) أو شرعاً (6)، و من الكنایة: ما أفاد لازم ذلك العقد بحسب الوضع، فیفید إرادة نفسه (7) بالقرائن، و هی (8) على قسمین عندهم: جلیة و خفیة (9).

    1. ای فلا ینعقد البیع.

    2. مثل صاحب الجواهر رحمه الله اصالةً و السیّد العاملی رحمه الله فی مفتاح الکرامة حکایةً عن استاذه السیّد البحر العلوم رحمه الله.

    3. مجاز قریب مثل اینکه بگوید: «هذا لک» این خبر را مجازاً در مقام اراده انشاء ملک و بیع استعمال نماید، چرا که لازمه بلا واسطه و قریب انشاء ملک آن است که این عین، ملک طرف مقابل گردد و مجاز بعید مثل اینکه بگوید: «لا یتصرّف احدٌ فی مالک» و این نهی را در مقام اراده انشاء ملک و بیع استعمال نماید، چرا که حرمت تصرّف غیر در این مال، لازمه بلا واسطه و قریب انشاء ملک نیست، بلکه حرمت تصرّف، لازمه آن است که این عین، ملک طرف مقابل گردد و حصول ملکیّت این عین برای طرف مقابل، لازمه انشاء ملک و بیع می باشد.

    4. ای غیر الطلاق.

    5. مثل لفظ «بعت» الذی وضع لغةً لعقد البیع.

    6. مثل لفظ «طلّقت» الذی وضع شرعاً لایقاع الطلاق.

    7. ای نفس العقد.

    8. ای الکنایة.

    9. کنایة جلیّه به کنایه ای گفته می شود که ملازمه میان معنای موضوعٌ له و معنای مستعملٌ فیه، ملازمه مستقیم، بلا واسطه و واضح باشد و کنایه خفیّه به کنایه ای گفته می شود که ملازمه میان معنای موضوع له و معنای مستعملٌ فیه، ملازمه با وسائطی است که خفیّ بوده و با تأمّل ظاهر می گردد.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo