درس خارج فقه استاد سید علی محققداماد
96/08/08
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: كتاب النكاح/نكاح المتعة /ازدیاد مدة العقد
اشاره
حضرت استاد در این جلسه به ادامه بحث از مسأله یازدهم میپردازند. در این جلسه پس از بررسی روایت ابیبصیر، مقتضای قواعد مورد توجه قرار گرفته و نتیجه بحث در مسأله بیان میگردد.
روایت ابیبصیر
روایت دیگری که برای استدلال به موضوع بحث مورد استدلال قرار گرفته است، روایتی از ابوبصیر است. در این روایت میخوانیم:مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ وَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ جَمِيعاً عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِي نَجْرَانَ وَ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي نَصْرٍ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ: لَا بَأْسَ أَنْ تَزِيدَكَ وَ تَزِيدَهَا إِذَا انْقَطَعَ الْأَجَلُ فِيمَا بَيْنَكُمَا- تَقُولُ لَهَا اسْتَحْلَلْتُكِ بِأَجَلٍ آخَرَ بِرِضًا مِنْهَا- وَ لَا يَحِلُّ ذَلِكَ لِغَيْرِكَ حَتَّى تَنْقَضِيَ عِدَّتُهَا.وَ رَوَاهُ الشَّيْخُ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَعْقُوبَ مِثْلَهُ.[1]
بر اساس این روایت امام(ع) میفرماید اشکالی ندارد مدّت عقد را زیاد کنی، اما باید توجه داشته باشی که این کار زمانی صورت میگیرد که مدّت اول به پایان رسیده باشد. طبعا این مسأله مبتنی بر تجدید عقد است که در بیان امام(ع) به صورت مصداقی بیان میشود و امام(ع) میفرماید:
«تَقُولُ لَهَا اسْتَحْلَلْتُكِ بِأَجَلٍ آخَرَ بِرِضًا مِنْهَا».
عمده در استدلال به این روایت، ظهور این جمله است که میفرماید:
«إِذَا انْقَطَعَ الْأَجَلُ فِيمَا بَيْنَكُمَا» که این جمله جزء کلام امام(ع) است. «اذا»ی شرطیه در اینجا مفهوم دارد و لغو نیست. مفهوم اذا این است که تا زمانی که اجل باقی است نمیتوان این کار را انجام داد. باید توجه داشت که این جمله در کلام امام(ع) بیان شده است و فرض راوی نیست تا بگوییم مفهوم ندارد. امام(ع) حکم را مقیّد به این قید مینماید که تا وقتی مدّت تمام نشده است نمیتوان مدّت را تمدید کرد.
البته ذیل روایت این نکته مورد اشاره قرار گرفته است که این نوع عقد بدون عدّه برای شخص خودت بدون مشکل است و اگر شخص دیگر قصد این کار را داشت باید تا پایان زمان عدّه صبر کند. خود این مسأله هم قرینهای است بر این که فرض پاسخ امام(ع) در جایی است که عقد اول تمام شده است و زمان عده رسیده است که نسبت به عقد دوباره خود فرد، عده ندارد.
البته این نکته درباره سند روایت شایان ذکر است که این روایت مضمره است. ولی درباره راوی بزرگی مثل زراره باید در نظر داشت که زراره از غیر از امام(ع) نقل روایت نمیکند و بعید است که یک مسأله مهم و شرعی را برای روات دیگر از قول غیر امام(ع) به این صورت نقل کند. نمونه این بحث را در بحث استصحاب داشتیم که روایتی از زراره نقل شده بود و پس از نقل روایت شیخ میفرماید که «و لا یضرّها الاضمار».
بنابراین این روایت از نظر سند معتبر و از نظر دلالت تام است.
مطابقت حکم با قواعد
حتی اگر توجهی به روایات نداشته باشیم باید گفت که این حکم مطابق قواعد است. چرا که اضافه شدن مدّت ممکن است بر اساس همان عقد اول باشد که چنین چیزی ممکن نیست. چرا که عقد واقع شده است و «العقد لا ینقلب عمّا علیه». عقدی که موجود شد دیگر قابل تغییر ندارد.
شایان ذکر است که در فرض مسأله اگر بر اساس حکمی که در مسأله قبل بحث شد، عقد موقت جدیدی در همان دوره عقد اول، ولی برای دوره بعد بسته شود به شرط اینکه آغاز عقد از پایان عقد اول باشد، صحیح است. ولی اگر به این صورت باشد که زمان عقد عبارت باشد از زمان جدید به همراه باقی مانده زمان عقد اول؛ این اشکال به وجود میآید که زن در این مدت شوهر دارد و عقد زن شوهر دار حرام بوده و قابل تزویج نیست. ممکن است حتی مرد قصد داشته باشد عقد متعه را به عقد دائم تبدیل کند. در این صورت هم وضعیت تفاوتی ندارد و عقد زن شوهر دار صدق میکند.
تکیه بر ماهیت عقد
در اینجا این بحث به وجود میآید که ماهیت عقد چیست؟ برخی از فقها بر این باورند که عقد از امور اعتباری بوده و امور اعتباری از امور فرضی و توهمی است.[2]
این کلام از عجایب است. بحث مفصّل در این باره به اوایل اصول باز میگردد. باید توجه داشت که انشائیات اگر چه اموری اعتباری است ولی با انشاء در عالم اعتبار ایجاد میشود. بیشتر امور ما در دنیا هم بر پایه همین اعتباریات است و آثار فراوانی در زندگی حقیقی ما دارد. مسائلی همچون ملکیت، زوجیت، ولایت و... حقایقی اعتباری هستند که توسط شارع یا عقلا بنا گذاشته شده است.
این بحث، بحث مفصّل و سنگینی است که کم و بیش بین اصولیین مسلّم است. البته در بین متأخرین مرحوم آقای خوئی قول نهاوندی را اختیار نموده و اختلافی در این بحث به وجود آوردهاند و به این معتقد شدهاند که حقیقت انشاء همان ما فی القلب است و با انشاء، چیز جدیدی به وجود نمیآید.
مباحثه مرحوم آقای خوئی و مرحوم آقای داماد
مرحوم آقای مطهری نقل میکرد که ظاهرا سال 23 مرحوم آقای خوئی برای زیارت به مشهد مشرف شده بودند و بعد به قم آمدند. ایشان در بدو ورودشان به قم در منزل مرحوم آقای روحانی، پدر مرحوم آسید محمد روحانی و آسید صادق روحانی وارد شدند. علما در آنجا به دیدار ایشان رفتند و بعد ایشان برای بازدید به منزل تک تک آقایان رفتند. ایشان میگفتند که ما میدانستیم که ایشان قرار است چه زمانی برای بازدید آقای داماد تشریف بیاورند. البته برنامه ایشان این گونه بود که در منزل هر کدام از آقایان نیم ساعت مینشستند و بلند میشدند وبرای همین هم برنامه ریزی ساعتی شده بود و از پیش به آقایانی که قرار بود ایشان به منزلشان بروند اعلام میشد. ایشان میگفت ما چون با آقای داماد ارتباط داشتیم تصمیم گرفتیم به منزل ایشان برویم که وقتی آقای خوئی آمدند، بحثی را مطرح کنیم تا شاهد مباحثه علمی ایشان باشیم. همین وضعیت پیش آمد و اتفاقا بحث حقیقت انشا و خبر را مطرح کردیم. بحث بالا گرفت و طول کشید به گونهای که وعده دوم و سوم و چهارمشان منتفی شد.
این نقل آقای مطهری بود و ما دیگر درباره نتیجه بحث از آقایان نپرسیدیم.
حضرت آقای شبیری زنجانی این داستان را نقل کردهاند که در جرعهای از دریا هم منتشر شده است. ایشان البته سابقه این بحث را نمیدانستند که من بعد برای ایشان این سابقه را نقل کردم. ولی ایشان نقل میکرد که در مجموع این بحث در این جلسه خوب نشد و برداشت این بود که نعوذ بالله این جلسه برای کوبیدن آقای خوئی طرح ریزی شده بود.
آقای دکتر زریاب خوئی هم داستانی را نقل میکرد که مرتبط با همین جریان است. آقای زریاب خوئی ابتدا در قم طلبه بود و به آقای عباس خوئی معروف بود. وی سپس به نجف رفت و بعد به تهران و دانشگاه رفت. او نقل میکرد که در همان زمان، یکی دو سال بعد از این داستان، پدر آقای خوئی برای تابستان به خوی آمد. ما هم که طلبه بودیم به دیدار ایشان رفتیم. ایشان جویای احوال من شد و توضیح دادم که در قم طلبه هستم و درس آقای داماد میروم. ایشان میگفت که پدر آقای خوئی گفته بود: آسید ابوالقاسم خیلی از آقای داماد تعریف میکرد و میگفت من در قم هیچکجا کمرم نلرزید مگر در منزل ایشان.
ظاهرا این مسأله هم باید ناشی از همین جلسه باشد.