درس خارج فقه استاد سید علی محققداماد
96/10/02
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: كتاب النكاح/عيوب الرجل /الخصاء
خلاصه
در این جلسه حضرت استاد به بررسی روایات و اقوال علما در باب معنای «خصی» میپردازند. ایشان همچنین با نقل کلام صاحب انوار الفقاهة در این موضوع به نقد استدلالات ایشان در این موضوع پرداخته و معیار در مسأله را تعیین معنای لغوی دقیق خصاء معرفی مینمایند.
زمینه
در بحث دیروز به این نتیجه رسیدیم که طبق روایات پنج گانه، خصاء یکی از اسباب خیار برای زنان است. واژه تدلیس هم که در این روایات مطرح شده است، در سؤال سائل است و تقییدی در مسأله ایجاد نمیکند و نیازی به بحث درباره آن نیست، چرا که خیار معلول عیب خاص است و نه خیار تدلیس و عموما تدلیس در باب نکاح موجب خیار نمیشود.
اشکال: تدلیس هم موجب خیار است و این نکته در مسأله 13 مورد اشاره قرار میگیرد.
پاسخ: در موارد سه گانه مذکور در این مسأله مفروض مسأله این است که این موارد تدلیس است اما خیار به واسطه تخلف شرط یا خیار عیب به وجود میآید و نه به واسطه خود تدلیس.
بررسی معنای خصاء
اما عمده در مسأله بررسی معنای خصاء است. البته خصاء اختصاص به انسان ندارد و در همه حیواناتی که خلقتشان به این شکل است معنا پیدا میکند. در باب حج هم که بحث قربانی در منا مطرح میشود، شرط شده است که قربانی خصاء نداشته باشد. در فارسی به خصی «اخته» میگویند ولی ما در فقه در بحث حج، با سه کلمه «خصی»، «مرضوض» و «مسلول» مواجه هستیم. در بحث حج میخوانیم: «فلا يكفي الناقص كالخصي، و هو الذي أخرجت خصيتاه، و لا مرضوض الخصية على الأحوط، و لا الخصي في أصل الخلقة.»[1]
مشکل در فهم معنای خصی در اینجاست که هم در عبارات فقها و هم در بیان برخی از روایاتی که گذشت، مطالبی مطرح شده است که با ذهنیت ما در این باره همخوانی ندارد. وقتی به روایات مراجعه میکنیم میبینیم در معتبره ابی نصر که درباره خصی سؤال شده است که ازدواج کرده است. متن روایت میفرماید:
« رَجُلًا يَسْأَلُ عَنْ خَصِيٍّ تَزَوَّجَ امْرَأَةً- ثُمَّ طَلَّقَهَا بَعْدَ مَا دَخَلَ بِهَا». در روایت علی بن جعفر هم مطرح شده بود که:
« وَ عَلَيْهِ الْمَهْرُ كَامِلًا إِنْ دَخَلَ بِهَا». آیا بر اساس این روایات میتوانیم بگوییم که خصی قدرت دخول را دارد؟
در تعابیر فقها هم، چنین مسألهای یافت میشود. مثلا در جامع المقاصد میفرماید:
«والقول بکونه عیبا هو المشهور بین الاصحاب؛ فقد دلّت علیه الاخبار. و قیل انّه لیس من العیوب لبقاء آلة الجماع و قدرته علی الجماع و یقال انّه أقدر علیه و لانّه لاینزل و لایعتریه فتور و هو مردود بالنص و بأن جهة كونه عيبا غير منحصر في ذلك، لأن فوات التناسل به جهة يقتضي كونه عيبا ».[2]
مرحوم شیخ طوسی در خلاف میفرماید:
مسألة 141:إذا تزوجت برجل، فبان أنه خصي، أو مسلول، أو موجوء كان لها الخيار. و للشافعي فيه قولان: أحدهما: مثل ما قلناه. و الثاني: لا خيار لها، لأنه متمكن من الإيلاج و إنما لا ينزل، و ذلك لا يوجب الفسخ.[3]
همچنین از مبسوط نقل شده است که خصاء مطلقا عیب نیست:
«محتجّا بأنّ الخصی یولج و یبالغ أکثر من الفحل و انّما لا ینزل و عدم الانزال لیس بعیب.»[4]
نقل کلام صاحب انوار الفقاهة
بعضی از بزرگان فرمودهاند:
«أقول: من العجیب تصریح غیر واحد من الأعلام ـ فیما عرفت من کلماتهم ـ بأنّ الخصاء لیس عیباً، بل قد یکون الخصیّ أقوى على الإیلاج; لعدم الإنزال فیه!! وقد سألنا بعض الخبراء فقالوا: «الأمر لیس کذلک قطعاً» واستشهدوا باُمور:
أوّلها: أنّ ذهاب القدرة على الإنزال یوجب ضعف القوّة الجنسیة حتّى تنعدم، ولذا فقد وضع قانون فی بعض البلاد یقضی بسلّ خصیتی المجنون الجنسی الذی یزاحم الشباب والولدان; کی تخمد نار الشهوة فیه تدریجاً.
ثانیها: أنّه قد عُرف منذ القدم عند الملوک وغیرهم، استخدام الخصیّ لخدمة الحریم، وکانوا یأمنوهم على نسائهم، فلولا فتور القوّة عندهم لم یکن هذا طریقاً لحفظ الحریم. بل رأینا استخدام الخصیّ فی الحرم النبوی(صلى الله علیه وآله وسلم) لمنع النساء عن الزیارة، أو الاشتراک فی صفوف جماعة الرجال.
ثالثها: أنّ الذی نراه بالمعاینة فی هؤلاء، أنّ سلّ الخصیتین یوجب زوال صفات الرجال، وظهور صفات النساء، کرقّة الصوت، وزوال شعر اللّحیة، وغیر ذلک، فلا یبقى فیهم من الرجولیة إلاّ شیء قلیل، فالقول بکونهم أقوى فی المباشرة ساقط قطعاً.
والحاصل: أنّ هذا عیب بلا إشکال من ناحیة ضعف قوّة المباشرة، أو عدمها، ومن ناحیة عدم التناسل، فالفسخ به فی محلّه»
بررسی این قول
ما عرض میکنیم که هیچکدام از این بیانات موجب کفایت در استدلال در مسأله نمیشود. بیان اول احاله به مجهول است و اصل مسأله ادعا است و باید اثبات شود که اگر قدرت بر انزال از بین برود، تدریجا اینگونه میشود یا نه؟ استشهاد خبراء هم در این مسأله کافی نیست و دلیلی بر اثباتش نداریم.
اما در مورد استدلال دوم ایشان که به عمل امرا و وضعیت حرم نبوی در استخدام این افراد برای مدیریت کارهای زنها استشهاد فرمودهاند باید این سؤال مطرح شود که معنای این سخن چیست؟ این افراد چه کاری میتوانند بکنند و چه کاری را نمیتوانند بکنند و مسأله اساسی محل بحث ما در همین است که باید به دقت مشخص شود.
اما در مورد تغییر صفات ظاهری هم باید دقت کرد که این مسأله چرا به وجود میآید؟ آیا به واسطه عدم انزال است یا به واسطه عدم قدرت بر ایلاج؟
معیار در مسأله
این شواهد نمیتواند مسأله را روشن کند و حلّ مسأله نیست. آنچه که برای ما مهم است و ارزش فقهی دارد این است که در روایات احکام فقهی خاص بر عنوان «خصاء» بار شده است. هر کجا کلمهای موضوع حکم قرار گرفت باید ابتدا به سراغ معنای آن برویم؛ چرا که شارع حکم را بر این کلمه مترتب کرده است. این کار با رجوع به لغت، تبادر، صحت حمل و عدم صحت سلب و بعد هم علم به عدم نقل یا اصالت عدم النقل یا اطمینان به اینکه این لغت در زمان ائمه به همین معنا بوده است صورت میپذیرد.
اساس مبنای فقهی که میتواند حجت شرعی برای ما باشد به دست آوردن معنای لغوی این کلمه است. در المنجد میگوید: «الخصی الذی یشتکی خصاه». کسیکه از ناحیه خصیتین مورد رنج قرار گرفته است. همچنین اضافه میکند «الخصی الذی سلّت خصیتاه و نُزعتا» و در معنای سلّ آمده است «سلّ الشّی عن شیء نزعه و أخرجه برفق و سلّ سلّا ذهب أسنانه» یعنی وقتی دندان بیافتد میگویند سّل أسنانه. بنابراین منظور جایی است که بیضه را از بدن بیرون آورده باشند. این مسأله نیاز به بررسی دقیقتری دارد که انشاالله در جلسه بعد بدان خواهیم پرداخت.