درس خارج فقه استاد سید علی محققداماد
96/10/03
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: كتاب النكاح/عيوب الرجل /الخصاء
خلاصه
در این جلسه حضرت استاد با تکیه بر معنای لغوی خصاء بر این موضوع تأکید دارند که معنای خصاء در صورتی تحقق پیدا میکند که در جنس نر، بیضتین به طور کامل از بدن خارج شود. این معنا غیر از معنای سلّ(مسلول) و یا رضّ(مرضوض) است و نمیتوان از حکم خصاء به این دو مورد تعدّی نمود مگر با تنقیح مناط. نکته دیگر آنکه نتایج و آثار خصاء اثری در مفهوم و معنای آن ندارد و بنابراین اشکالی در مفهوم بعضی از روایات این بحث که به دخول توسط خصی اشاره دارد پیش نمیآید. در این جلسه همچنین اشارهای به تصویر مفهوم «تدلیس» در بحث مذکور میشود.
زمینه
گفته شد که بر اساس روایات متعدد، خصاء موجب فسخ نکاح برای زن است. اما محور بحث ما درباره معنای خصاء است. به طور کلی ما باید در هر حکمی موضوع حکم را بر اساس عرف و لغت دقیقا مشخص نماییم تا متوجه شویم که حکم در چه موردی صادر شده است. در مراجعه به لغت دیدیم که المنجد به عنوان کتاب خلاصه لغت، خصاء را به معنای جدا کردن انثیین به گونهای که از بدن جنس نر خارج شود گرفت. در لغت فارسی بیان دقیقی نداریم، معین در لغتنامهاش میگوید: «الخصیّ: مردی که خصیتینش را کشیدهباشند؛ اخته». اما این معنا نیز دقیق به نظر نمیرسد. آیا معیار در اینجا صرف کشیده شدن بیضتین است و اگر در جای خود ماند ولی ارتباط قطع شد باز هم خصاء صدق میکند یا باید خصیتین از بدن بیرون بیاید تا خصاء صدق کند؟ در متن تحریر در باب حج بین این موارد تفاوت قائل میشوند و میگویند:
«فلا يكفي الناقص كالخصي، و هو الذي أخرجت خصيتاه، و لا مرضوض الخصية على الأحوط، و لا الخصي في أصل الخلقة»[1] در این عبارت میبینیم که ایشان در مورد مرضوض که به معنای کوبیده شدن خصیتین است، قید علی الاحوط را ذکر کرده است. دلیل ورود این قید هم این است که آیا کلمه خصی شامل مرضوض میشود یا نه؟ اگر خصا را به معنای لغوی گرفتیم شامل مرضوض نمیشود و نیاز به تنقیح مناط و امثاله دارد و قید الاحوط هم به همین دلیل مطرح شد. حتی خصی فی اصل الخلقة، که از ابتدا این دو عضو را نداشته است هم از خصی جدا شده است چون کلمه خصی به معنای لغویاش شامل این مورد نمیشود.
تأکید ما در اینجا بر این است که ما باید ما وضع له «خصی» را دقیقا بدانیم تا بتوانیم درک کنیم که حکم دقیقا بر چه چیزی بار شده است. بر این اساس، در عین حال که ممکن است موارد دیگر در بسیاری از نتایج با خصاء یکسان باشد، اما باید مشخص شود چه چیزی از این لفظ مراد است ؟ بعد از مشخص شدن این مسأله میتوان بحث کرد که آیا امکان تنقیح مناط هست تا موارد دیگر را نیز در این حکم شریک بدانیم یا نه؟ بنابراین آنچه پیش روی ما است، ترجمه لفظی این کلمه است. بر این اساس خصی کسی است که بیضتین او را از بدنش خارج کرده باشند.
نتایج خصاء
سؤال دیگری که پیش میآید این است که آیا به صرف خروج خصیتین، بلافاصله قدرت جنسی به طور کلی از بین میرود یا به تدریج این اتفاق میافتد؟ یا قدرت دخول را دارد ولی منی ندارد؟ ممکن هم است که بگوییم در افراد مختلف، وضعیت متفاوت خواهد بود. تمام اینها ممکن است اتفاق بیافتد و در صورتی که خصیتین خارج شده باشد، در هر صورت باز هم «خصی» صدق میکند و این توابع دخلی در ماهیت معنای خصاء ندارد. بنابراین آنچه در بعضی از روایات هست و شاید در ابتدا برایمان موجب استعجاب بود با واقعیت همخوانی دارد. مثلا در روایت ابوعبیده حذّاء میپرسید که آیا غسل برایش واجب میشود یا نه؟ امام فرمود اگر خود زن امناء داشت غسل برای او واجب است. از اینجا مشخص است که خود مرد دخول نکرده است. در حالی که در روایت ابی نصر دخول را مفروض دانسته و سؤال در فرض طلاق پس از دخول مطرح شده است. همچنین در روایت ابن مسکان میخوانیم که «دخل بها فوجدته خصیّا» یعنی وقتی مرد دخول کرد، زن متوجه شد که خصی است.
اشکال: منظور از دخل بها یعنی زن او را در خلوت خود راه داد و به معنای دخول نیست.
پاسخ: بنابراین باید بگوییم که دخل بها به معنای خلا بها است. ممکن است در برخی از موارد به همین معنا مراد باشد. مثلا در قسمت آخر روایت ابن مسکان میتوان چنین گفت؛ یعنی «و یکون علیه المهر لدخوله علیها». این معنا در آنجا قابل بیان است ولی در این روایات میخوانیم «فدخل بها». ظهور عرفی دخل بها با أدخلها متفاوت است و در روایات، متبادر به ذهن از «دخل بها» به معنای دخول بوده است.
اشکال: شما معنای لغوی خصی را فرمودید اما معنای اصطلاحی آن در زمان ائمه برای ما مشخص نیست و شاید به همه این موارد خصی اطلاق میشده است.
پاسخ: ما هستیم و همین روایات و همین معنای لغوی. لذا با توجه به معنای لغوی و با توجه به اینکه نتیجه پس از این عمل، حالات متعددی دارد میتوانیم معنای روایات را روشن نماییم. حتی خبرائی که به کلام ایشان استدلال شد، گفته بودند که تدریجا امکان ایلاج از بین میرود و ممکن است مدّت متفاوت باشد. بنابراین به نظر میرسد که نیازی به تصرّف در لغت نیست و همه این حالات هم امکان و تحقق دارد. وقتی بگوییم این مسأله ذو مراتب است و تدریجا اتفاق میافتد، بنابراین ممکن است که بگوییم امرا کسانی را انتخاب میکردند که قدرت جنسیشان به صفر رسیده است. بنابراین معنای خصی، شکل خاصی است که خصیتینش بیرون آورده شده باشد و این مسأله حتی با اینکه تا آخر عمرش هم قدرت بر دخول داشته باشد سازگار است ولو اینکه انزال نداشته باشد.
باید توجه داشت که ما هستیم و صدق لغت در طول زمان و حتی اگر هزار سال دیگر هم این بحث مطرح شود باید دقت کرد که معنای اصلی این کلمه چیست؟ البته ممکن است موارد دیگر را که همان اثر را دارند، با تنقیح به این مورد ملحق نمود ولی این دیگر معنای همان لغت نیست. اساسا در فقه باید الفاظ را به همان معنای زمان صدور روایات در زمان ائمه معنا نمود. بحث حقیقت و مجاز در اصول هم بر همین مبنا مطرح شده است. لغاتی که در روایات و در بیان احکام به کار رفته است با دقت معصومانه امام(ع) به کار گرفته شده است. البته ممکن است مصداق خیلی از لغات تغییر پیدا کند؛ مصداقی که در آن زمان نبود ولی حالا پیدا شد. در این صورت همان لغات به همان معنا بر آن صدق میکند. لذا ما در اینجا درباره این بحث کردیم که از خود این روایات بفهمیم که مراد امام(ع) در آن زمان از این کلمه چه بوده است؟
معنای تدلیس در این موارد
در روایات این بحث تعبیر «دلّس» آمده بود. البته اگر زن میدانست که مرد دچار خصاء است و اقدام به عقد نمود، خیار ندارد که این مسأله با تکیه بر روایت ابی عبیده است. ولی در پنج روایت بحث تدلیس مطرح شده است. تدلیس در جایی است که چیزی را به غیر واقعیتش نشان دهند. اما آیا در این مسأله چنین چیزی اتفاق میافتد؟ آیا تا به حال شنیدهاید پیش از ازدواج، زن درباره این موضوع تحقیقات کند یا از مرد سؤال کند؟ بنابراین باید دقت کرد که مراد امام(ع) از دلّس در اینجا چیست؟ صاحب جواهر معتقد است در اینجا ناچاریم که بر خلاف لفظ، تدلیس به معنای اخفای عیب است.
«أن الذي يظهر من نصوص المقام بل هو صريح جماعة من الأصحاب تحققه هنا بالسكوت عن العيب مع العلم به، فضلا عن الإخبار بضده: من السلامة»[2]
البته در خیارات این بحث مطرح است که برخی از عیوب هست که خریدار میتواند بدان توجه کند که در اینجا گفتن لازم نیست ولی بعضی از عیوب، عیوبی هستند که «لا یعلم الّا من قبله». در آنجا گفتهاند که فروشنده باید بگوید که جنس چنین عیبی دارد. بر اساس این مبنا باید گفت که اگر در این فرض هم عیب را بپوشاند و سخنی از آن به میان نیاورد تدلیس صورت گرفته است.