درس خارج فقه استاد عباس مسلمیزاده
1402/07/05
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: كتاب الطهارة/النجاسات /کافر کتابی
معنای فقه در روایات
فقه در لغت به معنای «فهم» بوده و در برخی از روایات، مراد از فقه همان معنای لغوی آن است؛ نظیر این روایت شریف از امام رضا علیهالسلام:
مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي نَصْرٍ قَالَ قَالَ أَبُو الْحَسَنِ الرِّضَا عَلَيْهِ السَّلَامُ مِنْ عَلَامَاتِ الْفِقْهِ الْحِلْمُ وَ الْعِلْمُ وَ الصَّمْتُ ....[1]
امام رضا علیهالسلام فرمودند: نشانهی فقه بردباری، علم و دانش، و سکوت و خاموشی است. فقیه بیشتر به دنبال این سه ویژگی است و انسان باید این سه ویژگی را داشته باشد تا فقیه، فهیم و صاحب درک به حساب آید.
مجموعهای از روایات نیز دربارهی فضیلت فقه وجود دارد که ناظر به معنای اصطلاحی فقه هستند؛ همچون این روایت شریف:
عَنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ عَلَيْهِ السَّلَامُ، أَنَّهُ قَالَ: فَقِيهٌ وَاحِدٌ أَشَدُّ عَلَى إِبْلِيسَ مِنْ أَلْفِ عَابِدٍ.[2]
وجود یک فقیه برای ابلیس لعنة الله علیه سختتر از هزار عابد است.
در روایت دیگری از پیامبر گرامی اسلام صلیاللهعلیهوآله، آمده است:
مَا مِنْ شَيْءٍ أَقْطَعَ لِظَهْرِ إِبْلِيسَ مِنْ عَالِمٍ يَخْرُجُ فِي قَبِيلَةٍ.[3]
حضور یک عالم در میان یک قبیله بیشتر از هر چیز دیگری کمر شیطان را میشکند.
***
بحث دربارهی نجاسات بود و یکی از نجاسات کافر است. حال این سؤال مطرح بوده که منظور، کدام کافر است؟ آیا کافر بأیّ اقسامه نجس است و همچنین این مسأله نیز مطرح شده که آیا مراد از نجس بودن کافر، نجاست ظاهری است یا قذارت باطنی؟
بیان شد که کافر بر دو نوع است: کافر کتابی و کافر غیرکتابی.
نجاست و طهارت کافر کتابی در روایات
دو دسته از روایات دربارهی کافر مطرح شد:
1. یک دسته از روایات دلالت بر نجاست کافر دارند: مثلاً روایاتی که دال بر لزوم اجتناب از سؤر یهودی و نصرانی هستند؛ نظیر صحیحهی سعید اعرج:
عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْمُغِيرَةِ عَنْ سَعِيدٍ الْأَعْرَجِ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ عَنْ سُؤْرِ الْيَهُودِيِّ وَ النَّصْرَانِيِّ فَقَالَ لَا.[4]
سعید اعرج میگوید: از امام صادق علیهالسلام دربارهی سؤر یهودی و نصرانی سؤال کردم، امام علیهالسلام فرمودند: نخور. نهی امام از خوردن سؤر یهودی و نصرانی، به دلیل نجاست آن است.
در روایت دیگر، ابو بصیر از احدهما علیهماالسلام نقل کرده که دربارهی مصافحه با یهودی و نصرانی، فرمود: مصافحه از روی لباس و پارچه اشکال ندارد (من وراء الثوب) ولی اگر من وراء الثوب نبود و مستقیما با دست بود، دستت را بشوی، که این روایت نیز دلالت بر نجاست کافر اهل کتاب دارد:
حُمَيْدُ بْنُ زِيَادٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ وُهَيْبِ بْنِ حَفْصٍ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَحَدِهِمَا عَلَيْهِمَا السَّلَامُ فِي مُصَافَحَةِ الْمُسْلِمِ الْيَهُودِيَّ وَ النَّصْرَانِيَّ قَالَ مِنْ وَرَاءِ الثَّوْبِ فَإِنْ صَافَحَكَ بِيَدِهِ فَاغْسِلْ يَدَكَ.[5]
2. در مقابل، روایاتی وجود دارد که دلالت بر طهارت دارد؛ مثل صحیحهی عیص بن قاسم:
عَنْهُ[6] عَنْ أَبِيهِ عَنْ صَفْوَانَ عَنِ الْعِيصِ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ عَنْ مُؤَاكَلَةِ الْيَهُودِ وَ النَّصَارَى وَ الْمَجُوسِ فَقَالَ إِذَا أَكَلُوا مِنْ طَعَامِكَ وَ تَوَضَّوْا فَلَا بَأْسَ.[7]
«مؤاکلة» از باب مفاعلة است و بیانگر معنای مشارکت است. در این روایت، از همغذا شدن و همسفره شدن با یهود و نصرانی و مجوس سؤال شده و امام علیهالسلام میفرماید: اگر یهودی و نصرانی و مجوسی از غذای شما میخورند و دستشان را شستهاند، اشکالی ندارد (توضأ به معنای شستن دست است، نه وضو گرفتن). این روایت دلالت دارد بر اینکه اهل کتاب پاک هستند؛ زیرا حضرت مؤاکله را در فرض توضأ اجازه دادهاند. طبیعی است که با توضأ، دستشان نیز مرطوب بوده و در ظرف غذا قرار میدهند.
روایت دیگر، سؤال پدر عبدالله بن سنان از امام صادق علیهالسلام است: لباسم را به یک کافر ذمی عاریه دادم و میدانم که او شرب خمر میکند و گوشت خنزیز میخورد؛ بعد از مدتی لباس را به من برمیگرداند، آیا بدون شستن لباس، میتوانم در این لباس نماز بخوانم؟ امام علیهالسلام در جواب فرمودند: به خاطر اینکه آن را به کافر ذمی دادی، لازم نیست آن را آب بکشی، زیرا لباست را در حالی که پاک بوده، عاریه دادی و یقین هم نداری که آن را تنجیس کرده است؛ بنابراین، تا زمانی که یقین نداری که آن را تنجیس کرده میتوانی از آن استفاده کنی:
رَوَى سَعْدٌ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ قَالَ: سَأَلَ أَبِي أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ وَ أَنَا حَاضِرٌ أَنِّي أُعِيرُ الذِّمِّيَّ ثَوْبِي وَ أَنَا أَعْلَمُ أَنَّهُ يَشْرَبُ الْخَمْرَ وَ يَأْكُلُ لَحْمَ الْخِنْزِيرِ فَيَرُدُّ عَلَيَّ فَأَغْسِلُهُ قَبْلَ أَنْ أُصَلِّيَ فِيهِ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ صَلِّ فِيهِ وَ لَا تَغْسِلْهُ مِنْ أَجْلِ ذَلِكَ فَإِنَّكَ أَعَرْتَهُ إِيَّاهُ وَ هُوَ طَاهِرٌ وَ لَمْ تَسْتَيْقِنْ أَنَّهُ نَجَّسَهُ فَلَا بَأْسَ أَنْ تُصَلِّيَ فِيهِ حَتَّى تَسْتَيْقِنَ أَنَّهُ نَجَّسَهُ.[8]
با توجه به اینکه امام تنجیس لباس با خمر یا خنزیز و امثال آن را بیان نموده، این روایت دلالت دارد که برخورد بدن کافر با لباس باعث نجاست آن نشده، خصوصاً با توجه به اینکه احتمالاً او در این لباس تعریق نموده یا بر اثر شستن دست و صورت، بدن مرطوب او با لباس تماس داشته است.
روایات دیگری نیز دربارهی خادمهی نصرانیه یا زوجهی کتابیه نیز وارد شده که بر طهارت کافر کتابی دلالت دارند:
عَنْهُ[9] عَنْ أَحْمَدَ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ أَبِي مَحْمُودٍ قَالَ: قُلْتُ لِلرِّضَا عَلَيْهِ السَّلَامُ الْجَارِيَةُ النَّصْرَانِيَّةُ تَخْدُمُكَ وَ أَنْتَ تَعْلَمُ أَنَّهَا نَصْرَانِيَّةٌ لَا تَتَوَضَّأُ وَ لَا تَغْتَسِلُ مِنْ جَنَابَةٍ قَالَ لَا بَأْسَ تَغْسِلُ يَدَيْهَا.[10]
الْحُسَيْنُ بْنُ سَعِيدٍ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ وَهْبٍ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ حَمْزَةَ عَنْ زَكَرِيَّا بْنِ إِبْرَاهِيمَ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ فَقُلْتُ إِنِّي رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ وَ إِنِّي أَسْلَمْتُ وَ بَقِيَ أَهْلِي كُلُّهُمْ عَلَى النَّصْرَانِيَّةِ وَ أَنَا مَعَهُمْ فِي بَيْتٍ وَاحِدٍ لَمْ أُفَارِقْهُمْ بَعْدُ فَآكُلُ مِنْ طَعَامِهِمْ فَقَالَ لِي يَأْكُلُونَ لَحْمَ الْخِنْزِيرِ قُلْتُ لَا وَ لَكِنَّهُمْ يَشْرَبُونَ الْخَمْرَ فَقَالَ لِي كُلْ مَعَهُمْ وَ اشْرَبْ.[11]
راه حل رفع تعارض بین روایات
این دو دسته روایات با هم تعارض دارند، راه حل برطرف کردن این تعارض چیست؟
نکته: هیچگاه بین روایات صحیح و ضعیف تعارض نیست، بلکه تعارض در صورتی است که هر دو روایت متکافئ و دارای اعتبار یکسان باشند.
ابتدا به سراغ مرجحات باب تعارض میرویم؛ برخی مرجحات که در باب تعارض ذکر شده عبارتند از: صفات راوی، موافقت با شهرت، موافقت با کتاب و مخالفت با عامه.
در ما نحن فیه، برخی با تمسک به بعضی از مرجحات، روایات دال بر نجاست را مقدم دانستهاند:
1. مرجح اول: موافقت با کتاب: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ فَلَا يَقْرَبُوا الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ بَعْدَ عَامِهِمْ هَذَا﴾.[12]
در اینجا این سؤال مطرح شده که آیا مشرکان غیر از اهل کتاب هستند؟ و در پاسخ بیان شده که در برخی از آیات به اهل کتاب نیز مشرک اطلاق شده است، مانند:
﴿وَ قَالَتِ الْيَهُودُ عُزَيْرٌ ابْنُ اللَّهِ وَ قَالَتِ النَّصَارَى الْمَسِيحُ ابْنُ اللَّهِ ذَلِكَ قَوْلُهُمْ بِأَفْوَاهِهِمْ يُضَاهِئُونَ قَوْلَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ قَبْلُ قَاتَلَهُمُ اللَّهُ أَنَّى يُؤْفَكُونَ* اتَّخَذُوا أَحْبَارَهُمْ وَ رُهْبَانَهُمْ أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ الْمَسِيحَ ابْنَ مَرْيَمَ وَ مَا أُمِرُوا إِلَّا لِيَعْبُدُوا إِلَهًا وَاحِدًا لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ سُبْحَانَهُ عَمَّا يُشْرِكُونَ﴾.[13]
2. مرجح دوم: عامه قائل به طهارت اهل کتاب هستند: المعروف عند غیرنا الحکم بطهارة مطلق الکافر (چه کتابی و چه غیرکتابی) و در نظر عامه، مراد از نجاست در قرآن، نجاست و پلیدی باطنی است. در نتیجه با توجه به مرجح «خذ بما خالف العامة» روایات دال بر نجاست ترجیح دارد، چرا که مخالف با نظر عامه است.
در پاسخ به استدلال فوقالذکر میتوان چنین گفت: زمانی به سراغ مرجحات باب تعارض میرویم که تعارض، مستقر و محقق باشد، در حالی که در ما نحن فیه ممکن است به وسیلهی جمع عرفی بتوانیم قبل از رجوع به مرجحات، تعارض را مرتفع کنیم. قاعدهی اولیه این است که تا میتوانیم روایات را کنار نگذاریم و بین آنها جمع کنیم (الجمع مهما امکن اولی من الطرح). البته توجه به این نکته لازم است که جمع بین روایات باید جمع عرفی باشد، نه جمع تبرعی. جمع عرفی قاعدهمند است؛ مثل اینکه یک روایت نص و دیگری ظاهر بوده و با تقدم نص بر ظاهر بین آنها جمع صورت میپذیرد. به عنوان مثال، عباراتی نظیر «لا یجوز» و «لا تأکل» ظاهر در حرمت هستند و فعل «یحرم» نص در حرمت است. نمونهی دیگر جمع عرفی، تقدم روایت مقید بر روایت مطلق است (حمل المطلق علی المقید)، مثل اینکه یک روایت وجوب زکات را در مطلق غنم ذکر نموده و در روایت دیگر آمده که غنم سائمة (غیرمعلوفة) زکات دارد که روایت مطلق، در واقع مقید به غیرمعلوفة است.