درس خارج فقه استاد عباس مسلمی‌زاده

1402/07/22

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: كتاب الطهارة/النجاسات /کافر

 

مرحوم سید هشتمین مورد از نجاسات را کافر و اقسامش بیان کرده است، یعنی یهود، نصاری و مجوس و حتی مرتد (ملی و فطری). و همچنین رطوبات کافر (مثل عرق و آب دهان او) و اجزاء او نجس هستند؛ چه اجزایی که روح در آن حلول کرده و چه اجزایی که روح در آن ندمیده است، مثل مو و ناخن:

الثامن: الكافر بأقسامه حتى المرتد بقسميه، و اليهود و النصارى و المجوس، و كذا رطوباته و أجزاؤه، سواء كانت مما تحله الحياة أو لا.[1]

حکم اجزاء بدون روح کافر

حال اگر قائل شدیم که کافر نجس است، آیا باید آن را ملحق به میته بدانیم؟ درباره‌ی میته علماء تفصیل داده‌اند و اجزائی از میته که روح در آن ندمیده است را پاک برشمرده‌اند. آیا کافر هم این‌گونه است یا اینکه کافر را باید ملحق به کلب و خنزیز کنیم که همه‌ی اجزائش نجس است؟

مرحوم محقق خوئی می‌فرماید کافر را ملحق به میته کنیم، نه ملحق به کلب و خنزیر. استدلال ایشان این است که اگر ما بر اساس روایات قائل به نجاست کافر و اهل کتاب شویم، در این روایات علت نهی از هم‌غذا شدن با کافر این‌گونه بیان شده که چون سؤر کافر نجس است، با او هم‌غذا نشوید. از این بیان روایت نجاست خصوص آن جزئی را که ملاقات با این آب پیدا کرده کشف می‌کنیم؛ یعنی لبش نجس است، پس آب یا غذای مایعی که با آن تماس پیدا کرده نیز نجس است و این نجاست به سایر قسمت‌های غذا نیز سرایت می‌کند. پس تنها دلالتی که از این روایات قابل استفاده است، نجاست جزء ملاقی است و طبیعتاً طعام یا شراب مورد استفاده‌ی کافر به واسطه‌ی این ملاقات نجس می‌شود. بنابراین، نمی‌توان از روایات، نجاست جمیع اجزاء کافر، حتی اجزاء بدون روح را استفاده نمود.[2]

در روایاتی که درباره‌ی اهل کتاب وارد شده بود، تصریحی نبود که مثلاً یهودی نجس است، بلکه در روایات سخن از مؤاکله یا مصافحه با او است و برای تمسک به اطلاق یا عموم، نیازمند دلیل لفظی مطلق یا عام هستیم؛ مثلاً در لفظ روایت آمده باشد که «الیهودی نجس».

توضیح: دلیل به دو شکل است: لفظی و لبی. دلیل لفظی آن است که مثلاً در دلیل صراحتاً بگوید: «الفقاع حرام» یا «الکافر نجس». اگر بخواهیم به اطلاق یا عموم یک دلیل استدلال کنیم، باید دلیل، لفظی باشد. اما گاهی دلیل لبی است؛ به عنوان مثال، اجماع یک دلیل لبی است و از اجماع وجود یک حکم شرعی را کشف و استنباط می‌کنیم. همچنین گاهی مطلبی از یک دلیل لفظی استنباط یا برداشت کرده‌ایم. این برداشت از دلیل یا روایت، لفظی نیست، بلکه لبی است. در دلیل لبی نمی‌توان استدلال به اطلاق یا عموم کرد، زیرا اطلاق و عموم مربوط به لفظ است و در دلیل لبی چنین چیزی وجود ندارد. حال چون در الفاظ ادله «نجاست کافر» نیامده است، نمی‌توانیم به اطلاق تمسک کرده و نجاست را شامل همه‌ی اجزای او حتی اجزاء ما لا تحله الحیاة کنیم.

به بیان دیگر، تنها چیزی که در ادله داریم نجاست کافر است فی الجمله، نه بالجمله. در روایت تنها نجاست سؤر آمده و ملازمه‌ای بین نجاست سؤر و نجاست همه‌ی اجزاء حتی اجزای ما لا تحله الحیاة نیست. در نتیجه با استفاده از روایات نمی‌توان حکم به نجاست همه‌ی اجزای کافر کرد.

تنها دلیلی که در اینجا وجود دارد، شهرت فتوائیه است. مشهور فقها به نجاست کافر به طور مطلق قائل شده‌اند. البته در باب تعارض یکی از مرجحات، شهرت بود که منظور از آن، شهرت روایی است. اما در اینجا بحث تعارض نیست، بلکه منظور شهرت فتوایی است.

منظور از کافر

مرحوم سید فرموده‌اند: مراد از کافر کسی است که منکر الوهیت یا توحید یا رسالت باشد یا منکر یک ضروری از ضروریات دین باشد، و اصناف دیگری نیز در ادامه به آن اضافه می‌کند:

و المراد بالكافر من كان منكرا للألوهية أو التوحيد، أو الرسالة، أو ضروريا من ضروريات الدين مع الالتفات إلى كونه ضروريا، بحيث يرجع إنكاره إلى إنكار الرسالة.[3]

تفاوت منکر الوهیت با منکر توحید چیست؟ منکر توحید اصل اله و وجود خداوند را قبول دارد، لکن ثنوی یا تثلیثی است یعنی بر این باور است که خدا یکی نیست. اما برخی منکر اصل الوهیت هستند، یعنی موجودی به نام خدا را قبول ندارند و می‌گویند اصلاً خدایی نیست.

مراد از منکر رسالت نیز انکار رسالت نبی خاتم صلی‌الله‌علیه‌وآله است، لذا یهودی و مسیحی نیز کافر هستند.

توضیح: در شریعت مقدسه اموری برای تحقق اسلام دخیل و شرط هستند، یعنی برخی امور در تحقق اسلام موضوعیت دارند و اگر کسی منکر این امور شد یا جاهل به آن‌ها بود، کافر است؛ هرچند چه بسا جاهل، به دلیل جهلش استحقاق عقاب نداشته باشد، ولی در هر صورت، کافر به حساب می‌آید.

یکی از این امور در تحقق اسلام، اعتراف به وجود خداوند متعال است. پس از آن، اعتقاد به وحدانیت خداوند هم موضوعیت دارد. اعتراف به نبوت نبی خاتم، حضرت رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله نیز موضوعیت دارد. همچنین باور به معاد نیز موضوعیت دارد. کسی که به این‌ها ـ که همان اصول دین هستند ـ معترف باشد، در اسلام داخل است و مسلمان محسوب می‌شود، هر چند در اخلاق و رفتارش انحرافاتی هم داشته باشد. البته «ضروری دین» دایره‌ی وسیع‌تری نسبت به اصول دین دارد و برخی از فروع نیز ضروری دین هستند؛ مثلاً نماز از ضروریات دین است و که اگر کسی بگوید در اسلام نماز واجب نیست، منکر ضروری و داخل در کفار است.

در قرآن کریم آیات متعددی دلالت دارند که اعتراف به نبوت رسول اکرم، در تحقق اسلام موضوعیت دارد. از جمله این آیه‌ی شریفه:

﴿وَ إِنْ كُنْتُمْ فِي رَيْبٍ مِمَّا نَزَّلْنَا عَلَى عَبْدِنَا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ وَ ادْعُوا شُهَدَاءَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ* فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَ لَنْ تَفْعَلُوا فَاتَّقُوا النَّارَ الَّتِي وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجَارَةُ أُعِدَّتْ لِلْكَافِرِينَ﴾.[4]

اگر در دینی که بر بنده‌ی خود نازل کردیم شک دارید، یک سوره مثل قرآن بیاورید و شاهدانتان را هم بخوانید، اگر راست می‌گویید. اگر نتوانستید یک سوره بیاورید و نمی‌توانید، پس خودتان را آماده کنید و بترسید از آن آتشی که سوخت و هیزم آن آتش، مردم و سنگ است.

﴿أُعِدَّتْ لِلْكَافِرِينَ﴾ یعنی کسی که ریب و شک و تردید در دین و نبوت نبی خاتم داشته باشد، همراه با کفاری است که خداوند او را وعده به آتش داده است. این آیه شریفه گویاست که اعتراف به نبوت رسول گرامی اسلام از اموری است که در تحقق اسلام و دین موضوعیت دارد.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo