درس خارج فقه استاد عباس مسلمیزاده
1402/07/25
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: كتاب الطهارة/ النجاسات/ الکافر
چنان که گذشت، صاحب عروه منکر ضروری دین را در زمرهی کفار معرفی کرده است:
و المراد بالكافر من كان منكرا للألوهية أو التوحيد، أو الرسالة، أو ضروريا من ضروريات الدين مع الالتفات إلى كونه ضروريا، بحيث يرجع إنكاره إلى إنكار الرسالة.[1]
در ادامه، بحث دربارهی این مطلب بود که آیا انکار ضروری مطلقاً سبب کفر میشود یا اگر مستلزم انکار رسالت و نبوت نبی باشد، سبب کفر است. کلام ظاهر اصحاب و مرحوم علامه حلی دال بر این است که انکار ضروری بإطلاقه سبب کفر میشود. برای اثبات این نظریه به سه طایفه از روایات استدلال کردهاند:
1. طایفهی اول مثل صحیحهی برید عجلی[2] که بیانگر آن بود که اگر بندهای به سنگریزه بگوید هستهی خرما و به هستهی خرما بگوید سنگریزه (یعنی حقیقتی را تغییر دهد) و به آن باور داشته باشد، او کافر و مشرک است.
2. طایفهی دوم مثل صحیحهی ابیالصباح کنانی[3] که در آن ذکر شده که اگر کسی فریضهای را انکار کند کافر خواهد بود.
3. طایفهی سوم هم دربارهی مرتکب کبیره بود که اگر معتقد باشد گناه کبیره حلال است، او از جرگهی اسلام خارج میشود.[4]
پاسخ به استناد به روایات
مرحوم محقق حکیم[5] و محقق خوئی[6] به این استناد جواب دادهاند. محقق خوئی در جواب استدلال فوق الذکر بیان کرده است که:
1. اگرچه مضمون طایفهی اول ـ مثل صحیحهی برید ـ این است که تغییر یک حقیقت و حکم دینی شرک است، اما شرک دارای مراتب است. در روایات نسبت به برخی موارد تعبیر به شرک شده، اما قطعاً ارتکاب این موارد انسان را از دایرهی اسلام خارج نمیکند، مثل روایات باب ریا؛ با وجود اینکه در این روایات تعبیر به شرک شده، اما ریا مستلزم کفر و خروج از دین نیست و الا باید قائل به کفر شخص مرائی شویم. بنابراین، نمیتوانیم به روایاتی که تعبیر شرک در آنها آمده تمسک کنیم، زیرا شرک دارای مراتبی است و یقیناً برخی از مراتب شرک، داخل در کفر نیست و معلوم نیست مقصود از مشرکی که در روایت آمده، داخل در جرگهی اسلام است یا خارج از آن.
2. طایفهی دوم روایات که جحد به فریضه و انکار واجبات را موجب کفر بیان کردهاند، نیز دلالتی بر مدعا ندارند. مدعا آن است که هر کس جحد به فریضه کند مطلقاً کافر است، یعنی حتی اگر مستلزم انکار رسالت نباشد؛ در حالی که روایات چنین دلالتی ندارند، زیرا جحد یعنی انکاری که همراه با علم است و بنابراین، معنای روایت این است که شخص منکر میداند فریضه جزء اسلام است و در عین حال، آن را انکار میکند. در قرآن نیز در ماجرای حضرت موسی علیهالسلام آمده است: ﴿وَ جَحَدُوا بِهَا وَ اسْتَيْقَنَتْهَا أَنْفُسُهُمْ﴾[7] یعنی با اینکه در نفس خود یقین داشتند، معجزات را انکار کردند. پس کاربرد واژهی «جحد» در جایی است که فرد با وجود علم، حقیقتی را انکار میکند. در نتیجه به این روایات نمیتوان استدلال کرد، زیرا در جایی که انسان چیزی را که یقین دارد جزء دین است، انکار میکند، در حقیقت چنین جحد و انکاری منجر به انکار رسالت میشود؛ اما مدعا درصدد اثبات آن است که انکار ضروری مطلقاً سبب کفر است نه فقط در صورتی که منجر به انکار رسالت شود.