درس خارج فقه استاد عباس مسلمیزاده
1402/07/30
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: كتاب الطهارة/ النجاسات/ الکافر
بحث دربارهی طوایف سهگانهای از روایات بود که به آنها استناد شده برای اینکه انکار ضروری مستقلاً سبب کفر میشود؛ نه در صورتی که منجر به انکار رسالت شود.
بررسی دلالت طوایف سهگانهی روایات
طایفهی اول روایاتی همچون صحیحهی برید عجلی که دال بر این بودند که اگر کسی حکمی شرعی را تغییر دهد و حلالی را حرام یا حرامی را حلال بداند و به آن متدین و باورمند باشد، این پایینترین حد شرک است:
عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ يُونُسَ عَنْ بُرَيْدٍ الْعِجْلِيِّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ عَلَيْهِ السَّلَامُ قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ أَدْنَى مَا يَكُونُ الْعَبْدُ بِهِ مُشْرِكاً قَالَ فَقَالَ مَنْ قَالَ لِلنَّوَاةِ إِنَّهَا حَصَاةٌ وَ لِلْحَصَاةِ إِنَّهَا نَوَاةٌ ثُمَّ دَانَ بِهِ.[1]
پاسخ: در این روایت، سؤال راوی از پایینترین مراتب شرک است، یعنی این حدیث ناظر به مراتب شرک است. شرک دارای مراتب متعدد است و همهی مراتب آن مستلزم کفر نیستند. مثلاً در روایات از ریا تعبیر به شرک شده و اگر همهی مراتب شرک، سبب کفر باشد، شخص مرائی نیز باید کافر باشد و حال آن که اینگونه نیست. بنابراین، روایت مذکور درصدد بیان یکی از مراتب متعدد شرک است و لزوماً مستلزم کفر نخواهد بود.
طایفهی دوم از روایات نظیر صحیحهی کنانی که در آن حضرت فرمود: چرا کسی که جحد و انکار فرائض میکند، کافر است؛ یعنی هر کسی انکار فریضه کرد، کافر است:
مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ فُضَيْلٍ عَنْ أَبِي الصَّبَّاحِ الْكِنَانِيِّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ عَلَيْهِ السَّلَامُ قَالَ: قِيلَ لِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلَامُ مَنْ شَهِدَ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ كَانَ مُؤْمِناً قَالَ فَأَيْنَ فَرَائِضُ اللَّهِ قَالَ وَ سَمِعْتُهُ يَقُولُ كَانَ عَلِيٌّ عَلَيْهِ السَّلَامُ يَقُولُ لَوْ كَانَ الْإِيمَانُ كَلَاماً لَمْ يَنْزِلْ فِيهِ صَوْمٌ وَ لَا صَلَاةٌ وَ لَا حَلَالٌ وَ لَا حَرَامٌ قَالَ وَ قُلْتُ لِأَبِي جَعْفَرٍ عَلَيْهِ السَّلَامُ إِنَّ عِنْدَنَا قَوْماً يَقُولُونَ إِذَا شَهِدَ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فَهُوَ مُؤْمِنٌ قَالَ فَلِمَ يُضْرَبُونَ الْحُدُودَ وَ لِمَ تُقْطَعُ أَيْدِيهِمْ وَ مَا خَلَقَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ خَلْقاً أَكْرَمَ عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنَ الْمُؤْمِنِ لِأَنَّ الْمَلَائِكَةَ خُدَّامُ الْمُؤْمِنِينَ وَ أَنَّ جِوَارَ اللَّهِ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ أَنَّ الْجَنَّةَ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ أَنَّ الْحُورَ الْعِينَ لِلْمُؤْمِنِينَ ثُمَّ قَالَ فَمَا بَالُ مَنْ جَحَدَ الْفَرَائِضَ كَانَ كَافِراً.[2]
پاسخ: این روایت نیز دلالتی بر مدعا ندارد؛ زیرا مدعا آن است که انکار ضروری سبب مستقل کفر است، اما در واژهی «جحد» این معنا نهفته است که «انکار همراه با علم» است، نه هر انکاری. در قرآن نیز واژهی جحد به کار رفته و ظهور در انکار همراه با علم دارد: ﴿وَ جَحَدُوا بِهَا وَ اسْتَيْقَنَتْهَا أَنْفُسُهُمْ﴾[3] ، این آیهی شریفه دربارهی ماجرای حضرت موسی علیهالسلام است و بدین معناست که با وجود یقین به حقیقت معجزات آن را انکار کردند. به قرینهی ﴿وَ اسْتَيْقَنَتْهَا أَنْفُسُهُمْ﴾ معلوم میشود چنین معنایی در جحد نهفته است. حال این سؤال مطرح میشود که انکار از روی علم، مستلزم انکار رسالت نیست؟ قطعاً انکار مع العلم حکمی از احکام ثابت شده در شریعت مستلزم انکار رسالت است؛ در حالی که مدعا اثبات این مطلب است که انکار ضروری مستقلاً سبب کفر است، نه در صورتی که مستلزم انکار رسالت باشد.
طایفهی سوم که عمدهی استدلال با استناد به این دسته از روایات است؛ مثل روایت عبدالله بن سنان که از حضرت سؤال شد: اگر کسی مرتکب کبیره شود و بمیرد، آیا از اسلام خارج است؟ و در قیامت عذاب او به اندازهی عذاب کافر و مخلد است یا عذاب او دارای مدت است؟ امام فرمود: کسی که مرتکب کبیره شود و گمان کند که آن گناه کبیره حلال است، این کار او را از جرگهی اسلام خارج میکند و عذاب شدیدی خواهد داشت. اما اگر گناه کرده و معتقد به حلیت آن نبوده و معترف به گناه خویش باشد، او مؤمن نمرده اما مسلمان است و عذاب او نیز از عذاب نفر اول کمتر است:
عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ يُونُسَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ عَنِ الرَّجُلِ يَرْتَكِبُ الْكَبِيرَةَ مِنَ الْكَبَائِرِ فَيَمُوتُ هَلْ يُخْرِجُهُ ذَلِكَ مِنَ الْإِسْلَامِ وَ إِنْ عُذِّبَ كَانَ عَذَابُهُ كَعَذَابِ الْمُشْرِكِينَ أَمْ لَهُ مُدَّةٌ وَ انْقِطَاعٌ فَقَالَ مَنِ ارْتَكَبَ كَبِيرَةً مِنَ الْكَبَائِرِ فَزَعَمَ أَنَّهَا حَلَالٌ أَخْرَجَهُ ذَلِكَ مِنَ الْإِسْلَامِ وَ عُذِّبَ أَشَدَّ الْعَذَابِ وَ إِنْ كَانَ مُعْتَرِفاً أَنَّهُ أَذْنَبَ وَ مَاتَ عَلَيْهِ أَخْرَجَهُ مِنَ الْإِيمَانِ وَ لَمْ يُخْرِجْهُ مِنَ الْإِسْلَامِ وَ كَانَ عَذَابُهُ أَهْوَنَ مِنْ عَذَابِ الْأَوَّلِ.[4]
موضوع روایت کسی است که مرتکب کبیره شده و عمداً هم گناه را انجام داده است؛ چرا که انتساب افعال به اشخاص ظهور در اختیار و آگاهی دارد. «فَزَعَمَ» نیز در این روایت به معنای اعم آن است، یعنی باور و یقین دارد و به معنای صرف گمان نیست. بنابراین، شخصی که در روایت بیان شده دقیقاً با منکر ضروری مطابقت دارد، یعنی کسی که با علم به حکم، آن را انکار میکند.
البته چنانچه فردی از روی جهل مرکب یا به خاطر یک شبهه دست به انکار بزند، محل بحث نیست؛ مثلاً با استناد به این آیهی قرآن که ﴿يَسْأَلُونَكَ عَنِ الْخَمْرِ وَ الْمَيْسِرِ قُلْ فِيهِمَا إِثْمٌ كَبِيرٌ وَ مَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَ إِثْمُهُمَا أَكْبَرُ مِنْ نَفْعِهِمَا﴾[5] برداشت کرده که شراب منافعی دارد و باور به حلیت آن پیدا کرده است. اما محل روایت چنین کسی نیست، بلکه شخصی است که میداند در حقیقت شرب خمر حرام است، اما منکر آن شده و میگوید حلال است؛ فردی که خودش را به نادانی میزند یا رسماً در مقابل حکم ایستادگی کرده و لجاجت میکند.
در ادامه به بررسی طایفهی سوم روایت خواهیم پرداخت.