درس خارج فقه استاد عباس مسلمیزاده
1402/08/07
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: كتاب الطهارة/ النجاسات/ ولد الکافر
بحث در ادلهی نجاست ولد الکافر بود. در دلیل اول بیان شد که ولد الکافر چون از کافر متولد شده، همچون والدینش نجس است. دلیل آن نیز این بود که چون کفر امری عدمی است، یعنی عدم الاسلام در جایی که قابلیت اسلام را دارد و فرض این است که ولد الکافر با اینکه قابلیت اسلام را دارد، مسلمان نیست، در نتیجه: مجرد عدم الإسلام فی محل قابل للإسلام مساوق للکفر. پس او کافر است. در جواب بیان شد که اگرچه کفر به معنای عدم الاسلام است، اما نیاز به یک قید دارد و آن قید ابراز و اظهار است. مادامی که کفر اظهار و ابراز نشود، تحقق نیافته، همانگونه که تحقق اسلام نیز نیازمند اظهار است.[1]
دلیل دوم نجاست ولد الکافر: استصحاب
دلیل دوم، دلیل استصحاب است. به این بیان که فرزند کافر وقتی در رحم مادر بود و به دنیا نیامده بود، علقه بود و علقه یعنی مقداری خون بسته شده. علقه خون بوده و نجس است. حال که به دنیا آمده و تبدیل به کودک شده، در طهارت او شک داریم. در نتیجه به یقین حالت سابقه عمل نموده و نجاست او را استصحاب میکنیم؛ زیرا ارکان استصحاب یعنی یقین سابق و شک لاحق تمام است.
پاسخ: در استصحاب باید در حالت سابق و لاحق موضوع باقی بماند و واحد باشد؛ در حالی که در ما نحن فیه، موضوع در حالت سابق علقه بوده، اما در حالت لاحق تغییر کرده و انسان است. بنابراین، وحدت موضوع در این استصحاب وجود ندارد و استصحاب صحیح نیست.
علاوه بر این، محقق خوئی در شبهات حکمیه و احکام فرعی کلی، استصحاب را جاری نمیداند و بر این اساس، استدلال مذکور را دچار اشکال میداند.[2]
ممکن است اینگونه تلقی شود که استصحاب در اینجا در حقیقت، اصل مثبت است. اصل مثبت بدین معناست که به وسیلهی استصحاب مطلبی را اثبات نموده و بر لازمهی عقلی یا عرفی آن حکم شرعی جاری کنیم. مثال: فردی در سن دوازده سالگی غائب و ناپدید شده است. پس از گذشت ده سال، در حیات او شک نموده و به وسیلهی استصحاب حیات او را ثابت میکنیم. لازمهی عادی حیات او آن است که در این سن محاسنش روییده است. حال اگر کسی نذر کرده باشد که اگر محاسن او روییده باشد، صدقه بدهد، اثبات وجوب صدقه اصل مثبت است، زیرا مبتنی بر لازمهی عرفی استصحاب است و مستقیماً بر خود استصحاب مبتنی نیست.
اشکال این بیان آن است که در ما نحن فیه حکم نجاست مبتنی بر خود استصحاب است، نه لازمهی عقلی یا عرفی آن؛ لذا از مصادیق اصل مثبت نیست.
دلیل سوم: تمسک به روایات
در برخی روایات آمده است که ولد تابع والد است؛ مثل صحیحهی عبدالله بن سنان:
رَوَى جَعْفَرُ بْنُ بَشِيرٍ[3] عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ عَنْ أَوْلَادِ الْمُشْرِكِينَ يَمُوتُونَ قَبْلَ أَنْ يَبْلُغُوا الْحِنْثَ قَالَ كُفَّارٌ وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا كَانُوا عَامِلِينَ يَدْخُلُونَ مَدَاخِلَ آبَائِهِمْ.[4]
عبدالله بن سنان میگوید: از امام صادق علیهالسلام دربارهی اولاد مشرکین سؤال کردم که قبل از رسیدن به بلوغ میمیرند. امام علیهالسلام فرمود: آنها کافر هستند و خدا به آنچه [در صورت حیات] عمل میکردند آگاهتر است و در جایی وارد میشوند که پدر و مادرشان وارد شدهاند.
در روایت دیگر آمده است:
رَوَى وَهْبُ بْنِ وَهْبٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ عَلَيْهِمَا السَّلَامُ قَالَ قَالَ عَلِيٌّ عَلَيْهِ السَّلَامُ أَوْلَادُ الْمُشْرِكِينَ مَعَ آبَائِهِمْ فِي النَّارِ وَ أَوْلَادُ الْمُسْلِمِينَ مَعَ آبَائِهِمْ فِي الْجَنَّةِ.[5]
امام صادق علیهالسلام از پدر بزرگوارش نقل میکند که امیرالمؤمنین علیهالسلام فرمود: اولاد مشرکین با پدرانشان در جهنم هستند و اولاد مسلمین با پدرانشان به بهشت میروند.
البته این روایت صحیحه نیست، زیرا وهب بن وهب توثیق نشده[6] و به همین دلیل روایت مذکور ضعیف السند است.
همچنین این نکته نیز قابل ذکر است که تعبیر «ولد» قاعدتاً به فرزند در سنین قبل از بلوغ اطلاق میشود که انتساب به پدر دارد.
علاوه بر این، روایت دیگری نیز در کتاب کافی ذکر شده است:
فِي حَدِيثٍ آخَرَ أَمَّا أَطْفَالُ الْمُؤْمِنِينَ فَيَلْحَقُونَ بِآبَائِهِمْ وَ أَوْلَادُ الْمُشْرِكِينَ يَلْحَقُونَ بِآبَائِهِمْ وَ هُوَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ بِإِيمَانٍ أَلْحَقْنَا بِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ.[7]
در ادامه خواهیم گفت که این روایات مخالف با قواعد مسلم در نزد عدلیه و امامیه است و قابل پذیرش نیست.