< فهرست دروس

درس خارج فقه عباس مسلمی‌زاده

99/08/10

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: الاجتهاد و التقليد/فروعات و مسائل /مسأله چهل و سوم از العروة الوثقی

 

بحث ما در ذیل مسأله‌ی چهل و سوم از کتاب شریف العروة الوثقی مرحوم سید کاظم یزدی بود. مرحوم سید در این مسأله، حکم هفت فرع را بیان فرمودند که بنا شد ما هم این فروعات هفت‌گانه را ذیل هفت جهت، مورد بررسی قرار دهیم. جهت اول، که بیان حکم "من لیس اهلاً للفتوی" بود، بیان شد و به جهت دوم رسیدیم. در جهت دوم مرحوم سید، حکم "من لیس اهلاً للقضاء" را مطرح نموده و این گونه بیان می‌دارند، که اگر کسی اهلیّت قضاوت بین مترافعین را ندارد، حق حکم کردن و قضاوت بین آن ها را نیز ندارد. و قضاوت او حرام است. در این خصوص چند دلیل بیان شده است، که از جمله آن ها می توان به روایاتی که دلالت بر حرمت قضاوت "من لیس اهلاً للقضاء" می‌کند، اشاره نمود؛

 

ما یدلّ علی حرمة القضاء لمن لیس اهلاً له، من الروایات

    1. صحیحه سلیمان بن خالد از امام صادق علیه السلام

و عن عدة من أصحابنا، عن سهل بن زياد، عن محمد بن عيسى، عن أبي عبد الله المؤمن، عن ابن مسكان، عن سليمان بن خالد، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: «اتّقوا الحكومة فان الحكومة إنما هي للإمام العالم بالقضاء العادل في المسلمين لنبي أو وصي نبي.» [1]

بر اساس این روایت که امام علیه السلام می فرمایند: از حکومت، داوری کردن، حکم کردن و قضاوت کردن بپرهیزید. چرا که حکومت و داوری بین مردم از شؤونات مختصه نبی و وصی نبی است، قضاوت کردن هر شخصی غیر از معصوم علیه السلام باطل و حرام است. با توجه به این روایت قضاوت "من لیس اهلا للقضاء" نیز حرام است. زیرا قضاوت او، در عرض قضاوت نبی و وصی محسوب می شود. بله اگر کسی مأذون از نبی یا وصی باشد و به عبارتی دیگر قضاوتش در طول قضاوت نبی و وصی محسوب شود، قضاوت او موردی ندارد. پس اگر منصب قضاوت به مجتهدی که مأذون از وصی باشد ولو به نحو عام، واگذار شود، می‌توان گفت که قضاوت او جایز است. اما قدر متیقن از مجتهد و مأذون، مجتهد جامع الشرائط است. پس مجتهد و کسی که صلاحیت قضاوت را ندارد و یا جامع شرائط قضاوت نیست، از مورد روایت خارج است. و در نتیجه قضاوت او هم به دلیل این که در عرض قضاوت نبی، وصی و مجتهد جامع الشرائط است، حرام می‌باشد.

 

    2. صحیحه سالم بن مُکرَم جمّال معروف به ابوخدیجه

مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عَائِذٍ عَنْ أَبِي خَدِيجَةَ سَالِمِ بْنِ مُكْرَمٍ الْجَمَّالِ قَالَ: قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ الصَّادِقُ ع‌ «إِيَّاكُمْ أَنْ يُحَاكِمَ بعْضُكُمْ بعْضاً إِلَى أَهْلِ‌ الْجَوْرِ وَ لَكِنِ انْظُرُوا إِلَى رَجُلٍ مِنْكُمْ يعْلَمُ شَيْئاً مِنْ قَضَايَانَا فَاجْعَلُوهُ‌ بيْنَكُمْ‌ فَإِنِّي قَدْ جَعَلْتُهُ قَاضِياً فتَحَاكَمُوا إِلَيْهِ.»[2]

این روایت، از این که دعوای خود را نزد اهل جور ببرید، نهی می کند. و نیز به این که دعوا و مرافعه خود را نزد عالم به قضایا اهل بیت ببرید، امر می‌کند. بر اساس این روایت، داوری، حکَم و قاضی قرار دادن مجتهد جامع الشرائط جائز است. و تقریباً صریح به این است که اگر کسی صلاحیت قضاوت را ندارد و مأذون از جانب اهل بیت نباشد، حق داوری بین مردم را ندارد و قضاوت او حرام است.

 

نکتةجناب مرحوم شیخ طوسی -رحمة الله علیه- در رابطه با ابوخدیجه، سالم بن مکرم جمّال، در کتاب فهرست، او را تضعیف نموده‌اند. و در جایی دیگر توثیق کرده است. و از آن جایی که نمی‌دانیم کدام یک از این توثیق و تضعیف، متأخّر است –چون عبارت متأخّر عدول از عبارت متقدّم خواهد بود- هر دو قول شبهه مصداقیه محسوب شده و هر دو قول به دلیل این تعارضی که دارند، از اعتبار ساقط هستند. و باید به سراغ دیگر کتب رجالی برویم.

هم جناب نجاشی و هم ابن قولویه، جناب ابوخدیجه را توثیق کرده‌اند. و بنابراین، ما نیز جناب ابوخدیجه را موثّق می‌دانیم و لذا به صحیحه ابی خدیجه، تعبیر کردیم. هر چند که برخی او را ضعیف دانسته‌اند.

 

    3. روایت اسحاق بن عمّار

عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ يعْقُوبَ بْنِ يَزِيدَ عَنْ يَحْيَى بْنِ الْمُبَارَكِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَبَلَةَ عَنْ أَبِي جَمِيلَةَ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: «قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع لِشُرَيْحٍ‌ يَا شُرَيْحُ قَدْ جَلَسْتَ‌ مَجْلِساً لَا يَجْلِسُهُ‌ إِلَّا نَبِيٌّ أَوْ وَصِيُّ نَبِيٍّ أَوْ شَقِيٌّ.»

این روایت اسحاق بن عمّار نیز می‌تواند مؤیّد حکم مذکور -حرمت قضاوت من لیس اهلا للقضاء- باشد. چرا که این روایت نیز، بر اختصاص منصب قضا، برای نبی، وصی و مأذون آن ها دلالت دارد و همان طور که بیان شد، قدر متیقن از مأذون، مجتهد جامع الشرائط است. بنابراین، قضاوت "من لیس اهلا للقضاء" از مصادیق قضاوت شقی، خواهد بود، که قضاوتش حرام است. علت این که ما، این روایت را مؤیّد گرفتیم این است، که در سند این روایت یحیی بن مبارک وجود دارد و ایشان ضعیف می‌باشد.

با توجه به این روایات، بر مشروعیت قضاوت کسی که صلاحیت داوری کردن و قضاوت را ندارد، دلیلی وجود ندارد. و از طرفی دیگر، این روایات، بر لزوم صلاحیت داشتن قاضی برای حکم کردن، دلالت دارند.

 

ما یدلّ علی حرمة القضاء لمن لیس اهلاً له، من الأصل

اصل اولی در باب قضاوت، جواز و اباحه قضاوت است. ولی یک اصل ثانوی مستفاد از روایات داریم، که عدم نفوذ حکم یک شخص، در حق دیگری را می رساند؛ یعنی اصل این است، که حکم شخصی در حق شخص دیگری نافذ نیست، مگر این که صلاحیت و اهلیت حکم کردن را داشته باشد. لذا ما قائل به حرمت قضاوت "من لیس اهلاً للقضاء" شدیم.

 

هل الاجتهاد معتبر فی عنوان الاهلیّة؟

نکته دیگری که باید مورد بررسی قرار گیرد، این است که به چه کسی گفته می‌شود اهلیت قضاوت دارد؟ آیا اجتهاد در اهلیت قضاوت معتبر است و یا این که صرفاً عالم به قضاوت بودن کفایت می کند و لو این که علمش مستند به تقلید باشد، نه عن اجتهادٍ باشد؟ اتفاقاً این بحث از مسائل مهم و مبتلا به در دوران ما است. و به لحاظ این که امروزه اکثر قضات دوران ما، مجتهد نیستند و از طرفی دیگر کثرت جمعیت و به تبع آن کثرت محَاکم، سبب شده است که این مسأله از اهمیت بالایی برخوردار باشد. لذا لازم است که در این مورد بحث و حکم آن را تبیین کنیم.

مشهور بین اصحاب، این است که اجتهاد معتبر و شرط اهلیت است. بلکه مرحوم شهید ثانی –رحمة الله علیه- در مسالک ادعای اجماع کرده‌اند. اما در مقابل مشهور، مرحوم صاحب جواهر –اعلی الله مقامه- است که قائل به اعتبار و شرطیت اجتهاد، برای قاضی نیستند. مرحوم صاحب جواهر می فرمایند: ثبوت الاذن لمطلق العالم للقضاء، هر چند که علمش مستند به تقلید باشد. پس همین که فنّ و فوت قضاوت و فتاوای فقهاء را می داند، کفایت می‌کند و نیاز نیست که حتما مجتهد باشد. آن چه که از آیات و روایات مستفاد است، حکم به عدل و حق است، و هر مؤمنی می تواند این کار را بکند و ان لم یبلغ مرتبة الاجتهاد. مرحوم صاحب جواهر به تعدادی از آیات و روایات استدلال می کنند که از این قرار است؛

    4. آیه شریفه 58 سوره نساء

﴿إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ إِلَىٰ أَهْلِهَا وَإِذَا حَكَمْتُمْ بَيْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْكُمُوا بِالْعَدْلِ إِنَّ اللَّهَ نِعِمَّا يَعِظُكُمْ بِهِ إِنَّ اللَّهَ كَانَ سَمِيعًا بَصِيرًا﴾

بر اساس این آیه شریفه، داوری کردن به عدل موضوعیت دارد و نسبت به مؤمن مجتهد و غیر مجتهد، که لم یبلغ مرتبة الاجتهاد، اطلاق دارد.

    1. آیه شریفه 8 سوره مائده

﴿يَا أَيهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا قوَّامِينَ لِلَّهِ شُهَدَاءَ بِالْقِسْطِ وَلَا يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قوْمٍ عَلَىٰ أَلَّا تعْدِلُوا اعْدِلُوا هُوَ أَقرَبُ لِلتَّقْوَىٰ وَاتقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِمَا تعْمَلُونَ﴾

قوّامین، از اوزان صیغ مبالغه است یعنی بسیار و در تمام ابعاد قوام به قسط و شهادت به عدل دهید. و در این آیه نیز مؤمن اطلاق دارد نسبت به مجتهد و غیر مجتهد. شنآن که از همان ماده "إنّ شانئک" است به این معنی است که عداوت قومی شما را وادار نکند که عدالت نورزید بلکه باید عدالت پیشه کنید.

 

    1. آیات شریفه 44 و 45 و 47 سوره مائده

﴿وَمَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِمَا أَنزَلَ اللَّهُ فَأُولَٰئِكَ هُمُ الْكَافِرُونَ﴾﴿وَمَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِمَا أَنزَلَ اللَّهُ فَأُولَٰئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ﴾﴿وَمَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِمَا أَنزَلَ اللَّهُ فَأُولَٰئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ﴾این آیات شریفه نیز نسبت به مجتهد و غیر مجتهد اطلاق دارند. پس بنابراین نمی توان گفت در اهلیت قاضی اجتهاد معتبر است.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo