درس خارج فقه استاد سیدمهدی نقیبی
1401/12/14
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: مکاسب محرمه/غیبت/موضوع شناسی غیبت
مطلب مورد بحث ذکر معنای غیبت در نزد لغویین است. عبارات تعدادی از لغویین را در ارتباط با معنای غیبت مطرح میکنیم.
ابن اثیر در کتاب النهایه گفته است: « قَدْ تَكَرَّرَ فِيهِ ذِكْرُ «الغِيبَة» وَهُوَ أَنْ يُذكَرَ الْإِنْسَانُ فِي غَيْبَتِه بسُوء وَإِنْ كَانَ فِيهِ، فَإِذَا ذَكَرْتَه بِمَا لَيْسَ فِيهِ فَهُوَ البَهْت والبُهْتان. » النهایه فی غریب الحدیث و الاثر، ابن اثیر، جلد 3، صفحه 399
غیبت چیست؟ این که ذکر و یاد بشود از انسان منتها در غیبت او، یادی که از او میشود بسوء است. دوست شخص با او تماس میگیرد و میگویند ما همین الان به فکر شما بودیم اما اینکه به خیر یا به شر اعم است. «یذکر بسوء و ان کان فیه» این خصوصیت در او هم هست که درغیاب او می گویند «فاذا ذکرته بما لیس فیه» زمانی که تو ذکر کردی او را به آنچه که در او نیست «فهو البهت و البهتان» یعنی به او تهمت می زنی.
در کتاب مجمع البیان صفحه 130 همین معناست تلفظ غیبت بکاس اینکه تکلم پشت سر انسان باشد نسبت به یک امری که مستور است. امر مستوری که شخص را مغموم و ناراحت میکند اگر بشنود آن را. اگر سخن صدق باشد غیبت است. یعنی صفات درست و در آن شخص وجود دارد مثلا آن شخص خسیس است یا تمیز نیست یا پرخور است یا پرحرف است.
پرحرف و پرخور صفاتی هستند که مستور نیستند، بنابر تعریفی که مستور بودن شرط شد بر غیبت اینها مصداق غیبت نخواهند بود اما از جهتی که وقتی بشنود مغموم و ناراحت میشود جایز نیست که گفته شود. معنای لغوی را بحث کردیم.
حال می رسیم به کلمات فقها درباره غیبت. در تعریف غیبت مرحوم شیخ طوسی چنین گفتهاند: «وقوله (ولا يغتب بعضكم بعضا) فالغيبة ذكر العيب بظهر الغيب على وجه تمنع الحكمة منه. ويروى في الخبر إذا ذكرت المؤمن بما فيه مما يكرهه الله، فقد اغتبته وإذا ذكرته بما ليس فيه، فقد بهته». التبیان فی تفسیر القرآن، شیخ طوسی، جلد 9، صفحه 350
«الغيبة: ذكر العيب بظهر الغيب على وجه تمنع الحكمة منه. وفي الحديث: إذا ذكرت الرجل بما فيه مما يكرهه الله فقد اغتبته، وإذا ذكرته بما ليس فيه فقد بهته» مجمع البیان فی تفسیر القرآن، شیخ طبرسی، جلد 9، صفحه 228، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات
شیخ فرموده غیبت ذکر عیب است، ذکر خوبیهای فرد دیگر غیبت نیست با توجه به تعریفی که آمده است. بظهر الغیب یعنی پشت سر شخص غایب حرفی زده شود. لذا اگر جلوی خود شخص حرف را بزنی مصداق غیبت نیست. بله اگر جلوی روی شخص گفته شود اما آن فرد حواسش آنجا نیست و متوجه نشود، غیبت بر آن صدق نمیکند ولی در حکم غیبت است و هر حکمی که غیبت داشته باشد این مورد هم دارد. بر وجهی که حکمت منع کند از این کار. در راس ادلهای که در حرمت غیبت گفته شده است و قبح عقلی هم میتواند داشته باشد لازم نیست که حتما استناد به آیه و روایت شود تا قبح فعل و حرمت و عدم جوازش را ثابت کنیم. بعد اشاره دارد به خبر و روایت.
در معنای روایی با این روایت کار داریم و روایت شده است در خبر زمانی که ذکر کنیم مؤمن را، کلمه مؤمن دارد. مؤمن که آمده است غیر مؤمن خارج میشود. و ما بحث خواهیم کرد که حرمت غیبت آیا مختص به مؤمن است و غیبت غیر مؤمن جایز است یا خیر؟ زمانی که ذکر کنیم مؤمن را به آنچه که در اوست و خداوند از آن کراهت دارد و لطمه به دین او محسوب می شود. مثلا پشت سر او بگوییم او فردی دروغگو است، دروغ را خداوند اکراه دارد. پشت سر او بگوییم که آن فرد خیلی غیبت میکند اینها مواردی است که خداوند اکراه دارد. حرف هایی که پشت سر شخص گفته میشود یا به دین آن فرد برمیگردد یا به دنیای او. مواردی که به دین برمیگردد مثل مواردی که حرمت شرعی دارد را ذکر کند یا صفاتی که ذکر میکند به جهت شرعی منعی نداشته باشد اما آن شخص از ذکر آنها ناراحت میشود، مثلا فلانی قدکوتاه است و قد او واقعا کوتاه است ولی وقتی پشت سر شخص گفته میشود او ناراحت میشود، مانند صفاتی که در بدن فرد است.
اگر ذکر کنی مؤمن را به چیزهایی که در او نیست پس به او بهتان زدهای.
شیخ طبرسی در کتاب جوامع الجامع (در گذشته در مشهد کتاب جوامع الجامع کتاب درسی بود یعنی دو کتاب از شیخ طبرسی خوانده میشد و برای طلاب سطح یک کتاب جوامع الجامع تدریس میشد و برای طلاب سطح دو و سه مکاسب و کفایه تدریس میشود مجمع البیان تدریس میشد). در جوامع الجامع شیخ طبرسی غیبت را تفسیر کرده است: «وهي ذكر السوء في الغيبة» . ذکر شما ذکر سوء است، اگر ذکر شما غیر سوء باشد عنوان غیبت نمیگیرد.
کلمه ذکر به تلفظ ارتباط پیدا میکند، آیا اشاره را هم شامل میشود زیرا اشاره که ذکر نیست؟ بعضی وقتها اشاره را هم شامل میشود مثلا فردی اشارتا دارد غیبت میکند با حرکات و میدانیم که از چه کسی دارد میگوید و از چه چیز میگوید اما همه را با اشاره میگوید.
شهید اول در کتاب قواعدش تقسیم قشنگی برای غیبت دارند. ایشان غیبت را سه قسم تقسیم کردهاند. الی ظاهرۀ و خفیۀ و اخفی .
ظاهر، و هو معلوم، و خفي، و هو كثير، كما في التعريض مثل: أنا لا أحضر في مجالس الحكام. أنا لا آكل أموال الأيتام، أو فلان، و يشير بذلك إلى من يفعل ذلك، أو: الحمد للّه الّذي نزهنا عن كذا، يأتي به في معرض الشكر.
و من الخفي: الإيماء و الإشارة إلى نقص في الغير، و إن كان حاضرا.
و منه: لو فعل كذا كان خيرا أو [لو] لم يفعل كذا لكان حسنا.
و منه: التنقص بمستحق الغيبة، لينبه به على عيوب آخر غير مستحق للغيبة.
أما ما يخطر في النّفس من نقائص الغير فلا يعد غيبة، لأن اللّه تعالى عفا عن حديث النّفس.
من الأخفى: أن يذم نفسه بذكر طرائق غير محمودة فيه، أو ليس متصفا بها، لينبه على عورات غيره.
ظاهری که روشن است یعنی ظاهری و رسمی ذکر کند خصوصیتی را در فلان شخص و آن خصوصیت در او مستور است و عیب محسوب میشود. در مورد دوم اشاره و تعریض از مصداق غیبت خفیه است. اشارتا چیزی میگوید و این هم غیبت است ولی از نوع غیبت خفیه.
قسم سوم اینکه مذمت میکند نفس خویش راههایی را ترک کرد و با این کار میخواهد دیگری را متنبه کند به چیزهایی که پوشیده است. فرد از خودش دارد صحبت میکند، ولی با این حرفزدنی که فرد خودش را محل قرار داده است دارد چیزهایی که از دیگری پوشیده است را به رخ شما میکشد این مصداق غیبت اخفی است. مثلا ما این کار را نکردیم ولی منظور این است که فلان شخص این کار را انجام داده است. صاحب مفتاح الکرامه نیز این عبارت را از شهید در کتاب خود نقل کرده است. مفتاح الکرامه جلد 12 صفحه 213.
اللهم صل علی محمد و آل محمد