درس خارج فقه استاد سیدمهدی نقیبی

1401/12/15

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: مکاسب محرمه/غیبت/موضوع شناسی غیبت/کلمات فقها

 

تلفظ اصلی غیبت به کسر غین و سکون یاء و فتح باء است. این عبارت از محقق ثانی است در جامع المقاصد : « الغيبة بکسر الغین المعجمة و سکون الیاء و فتح الباء»[1] جامع المقاصد فی شرح القواعد، محقق ثانی (محقق کرکی)، جلد 4، صفحه 27 غین معجمه یعنی غینی که نقطه دارد.

مطلب مورد بحث، معنای غیبت عند الفقها می‌باشد. در اصطلاح فقها عبارات زیادی مرتبط با بحث غیبت داریم. عبارتی از کتاب شیخ ابوالحسین ورام ابن ابی فراس مالکی اشتری تنبیه الخواطر و نزهه النواظر می‌آوریم. ایشان عبارت مفصلی دارد که عبارت ایشان حاوی بحث فقهی غیبت است و در عین حال جنبه‌های تربیتی را با مثال‌هایی که می‌آورد نیز ذکر می‌کند. عبارت نسبتا طولانی است و مقداری از آن را می‌خوانیم. «و اعلم أن الغيبة أن تذكر أخاك بما يكرهه سواء ذكرت نقصانا في بدنه أو في نسبه أو في خلقه أو في فعله أو في دينه أو في دنياه و حتى في ثوبه فأما في بدنه فتذكر العمش و الحول و القصر و القرع و الطول و السواد و الصفرة و جميع ما يتصور أن يوصف به مما يكرهه و أما النسب بأن يقول أبوه نبطي أو هندي أو فاسق أو خسيس أو شي‌ء مما يكرهه كيف كان و أما الخلق بأن يقول له سيئ الخلق بخيل متكبر مراء شديد الغضب عاجز ضعيف القلب متهور و ما يجري مجراه و أما في أفعاله المتعلقة بالدين كقولك سارق و كذاب و شارب خمر و خائن و ظالم و متهاون بالصلاة و بالزكاة و لا يحسن الركوع و السجود و لا يحترز عن النجاسات و ليس بارا بوالديه و لا يضع الزكاة في مواضعها و أما فعله المتعلق بالدنيا كقولك إنه قليل الأدب يتهاون بالناس و لا يرى لأحد حقا على نفسه و يرى لنفسه حقا و إنه كثير الكلام كثير الأكل و إنه نئوم و ينام إلى غير وقته و يجلس في غير موضعه و أما في ثوبه فإنه واسع الكم طويل الذيل وسخ الثياب و قال قوم لا غيبة في الدين لأنه ذم ما ذمه الله فذكره بالمعاصي و ذمه يجوز بدليل‌»[2]

غیبت این است که چیزی از برادرت ذکر کنی که او کراهت دارد از اینکه به آن عنوان او را یاد کنند. ممکن است صفتی در فردی باشد که صفت حسنی نباشد و اگر دیگران آن فرد را با آن صفت یاد کنند او ناراحت نمی‌شود. قید بما یکرهه دخیل در مطلب است و مثال‌های متعددی می‌آورد و فرقی نمی‌کند که این نقصان در بدن باشد یا نسب یا در اخلاق یا در فعل یا در امر دینش یا در دنیایش و حتی ثوب لباسش باشد.

فاما فی بدنه، به عنوان مثال ذکر کنی در فردی که او اعمش است یعنی ایرادی در چشم اوست یا چشم او تاب دارد یا کوتاه قد است یا کچل است یا قدش بلند است یا پوستش تیره است و اینکه یاد کنی از فردی با رنگ پوستش و او بدش می‌آید از اینکه به او بگویی که سیاه است غیبت است و از این عبارت برداشت می‌شود که مسطور بودن خصوصیتی ندارد.

حرف نهایی که بخواهیم اختیار کنیم که ممکن است قسمتی از یک عبارت باشد و قسمت دیگر از عبارت دیگر این است که اگر مسطور بودن صفت را دخیل دانستیم در صدق غیبت از باب اینکه ایذا شخص است حرام است و الا مصداق غیبت نمی‌باشد اما ایشان همه اینها را در غیبت داخل کرده است. ذکر کنیم شخصی را با خصوصیتی که در بدن اوست و بعد یک ضابطی ذکر می‌کند تمام آنچه که متصور است که شخص وصف به آن شود از چیزهایی که آن فرد اکراه دارد از آنها، این در بحث بدن.

اما در مورد نسب، مثلا در مورد فردی گفته شود ابوه هندی یا ابوه فاسق یا ابوه خسیس، فردی پدرش واقعا هندی است اما آن شخص دوست ندارد که دیگران بگویند هندی است یا بعضی افراد اهل کشوری هستند اما دوست ندارند دیگران بگویند او اهل آنجاست یعنی آن شخص از اینکه به آن وصفی که هست توصیف شود اکراه دارد. در این قسم از غیبت بعضی از فقها می‌گویند قصد توهین و تحقیر هم شرط است در غیبت، هر چند که ما قصد را شرط نمی دانیم.

در مورد خلق، مثلا گفته می شود که فلانی بدخلق است.

افعالی که متعلق به دین شخص است و بیانگر این است آن فرد از جهت دینی ضعیف است. سارق، کذاب، شارب خمر، خائن، ظالم، متهاون بالصلاه و الزکاه (نسبت به صلاه و زکاه سست است) و لا یحسن بالرکوع و السجود و لا یحترز عن النجاساه (اجتناب از نجاست ندارد) و لیس بارا بوالدیه(نسبت به پدر و مادر اهل نیکی نیست) و لا یزع الزکاه فی مواضعها (زکات را در موضع خودش قرار نمی‌دهد و در جای دیگر خرج می‌کند)... این طور عیب ها پشت سر آن فرد گفته شود.

و اما فعل متعلق بالدنیا کقولک (اینها که داریم می‌گوییم ترجمه اش روان است اما از جهت تربیتی باید دقت کنیم که از مصادیق غیبت است) انه قلیل الادب (ادبش کم است) یتهاون بالناس(مردم را خوار می‌شمارد) ولا یری لاحد حقا علی نفسه و یری لنفسه حقا (برای هیچ کس حقی بر گردن خود نمی‌بیند و از طرفی خود را بر همه صاحب حق می‌بیند).

اما درمورد فعل آن شخص می گوید انه کثیر الکلام (پرحرف) کثیر الاکل (پرخور) و انه نئوم (زیاد می‌خوابد) و ینام الی غیر وقته (غیر وقت می‌خوابد) و یجلس فی غیر موضعه (در مجلسی که وارد می‌شود در جایگاه خود نمی‌نشیند و دوست دارد در جایگاه دیگری بنشیند) . این موارد که گفته می‌شود جنبه های تربیتی مدنظر است.

و اما در ثوبش گفته شود انه واسع الکم (آستینش بلند است گاهی کنایه از این است که کسی که آستین بلند می‌پوشد یک ابهت کاذب ظاهری در او دیده می‌شود).


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo