درس خارج فقه استاد هادی نجفی
1402/08/02
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: کتاب الخيارات/النقد و النسية /
استدلال علّامه حلّی و نقد آن
دلیل چهارم بر عدمِ سقوطِ حقّ مشتری - و عدمِ وجوبِ پرداخت ثمن- در مسأله آن چیزی است که علّامه حلّی در تذکره خود آوردهاند.
ایشان میفرمایند: لو كان عليه دين مؤجّل فأسقط المديون الأجل، لم يسقط، و ليس للمستحقّ مطالبته في الحال، لأنّ الأجل صفة تابعة و الصفة لا تفرد بالإسقاط، و لهذا لو أسقط مستحقّ الحنطة الجيّدة أو الدنانير الصحاح الجودة أو الصحّة، لم تسقط.[1]
اگر بر عهدهی شخص دين مؤجل و مدتدارى باشد، مديون نمی تواند مدت را ساقط كند و اسقاط او نافذ نيست و مستحق يا صاحب دين هم حق ندارد قبل از گذشت مدت مذكور و فی الحال مطالبه دين كند، زيرا اجل و مدّت صفتى است كه تابع دين بوده و از آن جدا نيست و صفت، استقلالًا و انفراداً قابل اسقاط نمیباشد و از موصوف جدا نمی شود. لذا اگر كسى از ديگرى مقدارى گندم جيّد و خوب يا دينار صحيح و سالم طلبكار باشد و بعداً صفت جودت و خوب بودن يا صحّت و سلامت دينارها را ساقط كند ، فايدهاى ندارد و ساقط نمی شود.
به عبارت دیگر علّامه گفته اند: تعجیل از اوصاف و توابع بیع عقد است لذا در این صورت استقلالی در ثبوت و سقوط ندارد بلکه به تبع عقد ثابت یا ساقط میشود و مثل وصف جودت در گندم یا لنجانی بودن در برنج است لذا اگر مبیع دارای وصف دیگری باشد، معامله صحیح نیست.
اشکال
باید گفت: استدلال و بیان علّامه ضعیف تر از بیان محقّق کرکی است چرا که علاوه بر وجود نقض دارای حل نیز میباشد.
به عبارت دیگر اگر فرمایش علّامه مبنی بر اینکه شرط از اوصاف عقد است و صرفاً با از بین رفتن عقد، ساقط میشود را تمام بدانیم آنگاه مبتلا به نقض است.
شرطِ تأجیل نه جزء ذاتیات ثمن است و نه جزء ذاتیات مثمن، لذا با وصف جودت متفاوت میباشد چرا که این شرط خارج از مبیع و مثمن است لکن وصف، داخل در مبیع و مثمن میباشد.
به عبارت دیگر تاخیر در پرداخت ثمن جزء ذاتیات عین مبیع یا ثمن و داخل در آندو نیست بلکه خارج از آنهاست لذا قابلیت اسقاط دارد، بنابراین هر کدام دارای حکمی متفاوت خواهند بود.
بنابراین باید گفت دلیل علاّمه حلّی در اینجا لایسمن و لا یغنی من جوع است.
استدلال شیخ اعظم و نقد آن
شیخ اعظم انصاری پس از نقل چهار استدلالِ محقق کرکی و علّامه و بیفایده بودنشان اقدام به ارائه استدلال خود میکنند. ایشان میفرمایند: بازگشت شرط تأجیل و تأخیر در ثمن به اسقاطِ حقّ بایع است. حقّ بایع آن است که ثمن به صورت نقد دریافت کند، لذا وقتی مشتری در بیع برای خود شرط تأجیل قرار بدهد، در واقع به معنای عدولِ بایع از حقّش است.
به عبارت دیگر شیخ اعظم معتقدند شرطِ تاخیر در پرداخت ثمن به اسقاطِ حقّ بایع باز میگردد، لذا دیگر پرداخت یا فعل مشتری نمیتواند حقّ بایع را زنده کرده و برگرداند.
شیخ اعظم در ادامه با ذکر مثالی میفرمایند: چنانچه بایع در هنگام عقد از عیوب تبرّی کند، به معنای اسقاطِ خیارِ عیب است. لذا در صورت پذیرش این شرط توسط مشتری ، خیارِ عیب ساقط بوده و قابلیت بازگشت ندارد. در مانحن فیه نیز چنین است که شرطِ تأخیر در اداء ثمن توسط مشتری - در بیع نسیئه - بازگشت به اسقاطِ حقّ مطالبه فوری بایع دارد، لذا این حق دیگر قابلیت بازگشت ندارد مگر اینکه زمان مقرّر پرداخت ثمن فرا رسد.[2]
دو اشکال
باید گفت: دو اشکال در بیان شیخ اعظم وجود دارد که به شرح زیر میباشد.
از طرفی دیگر نیز باید گفت دلیلی بر اینکه مطالبه از جمله حقوق شرعی باشد که قابلیت اسقاط کردن را داشته باشد وجود ندارد.
لذا اگر بایع در حین معامله حقّ مطالبه خویش را ساقط کند، پس از آن و در زمانهای دیگر میتواند آن را مطالبه نماید.
بنابراین استدلال شیخ اعظم مبنی بر اینکه بازگشت اشتراط تأخیرِ ثمن به آن است که بایع حقّ خویش را اسقاط کرده، محلّ مناقشه است چرا که او اصلاً چنین حقّی ندارد بلکه شرطِ تاخیر ثمن در بیع نسیئه نوعی ایجاد حق برای مشتری است به نحوی که اگر بخواهد میتواند اسقاطش کند.
لذا اگر مشتری با اقدام بر پرداخت ثمن قبل از موعدِ مقرّر حقّ خویش را اسقاط کند ولی بایع از دریافت امتناع نماید و البته بعداً درخواست ثمن کند، بر مشتری لازم است که آنرا بپردازد.