درس خارج فقه استاد هادی نجفی

1402/08/30

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: کتاب الخيارات/النقد و النسية /ادامه فرع سوم


فرع سوم: بیع به شرط بیع

فرع سوم در آن است که اگر کسی جنسی را بفروشد و بعد شرط کند که مشتری دوباره همان جنس را به بایع بفروشد، جایز است؟ البته در چنین معامله ای تفاوتی ندارد که مبیع را به قیمتی مساوی یا کمتر یا بیشتر بفروشد یا اینکه معامله به صورت نقد یا نسیه باشد.
به عنوان نمونه اگر کتابی را به شرط آنکه دوباره آن را به فروشنده اول بفروشد آیا جایز است؟ چه آنکه شرط از جانب بایع باشد یا مشتری. اصلاً این شرط صحیح است یا فاسد می‌باشد.
جماعتی معتقدند که این معامله از آنجایی که دارای شرطِ فاسد است پس باطل و فاسد می‌باشد. علّامه حلّی قدّس سرّه در کتاب تذکره قائل به حکم مذکور می‌باشند و بطلان آن را به لزوم دور تعلیل می‌کنند.

توضیح اینکه وقتی در معامله چنین شرط شود که مشتری دوباره مبیع را به خریدار بفروشد ابتدا باید ملک بر مال پیدا نموده باشد و این ملک هم متوقف بر آن است که باید آن را به مشتری فروخته باشد و مالک آن باشد و وقتی مالک آن می‌شود که بایع آن را به او فروخته باشد. لذا دور پیش می‌آید.
برخی گفته‌اند که این مطلب از شأن علّامه دور است چرا که مصطلح شرط در فقه غیر از مصطلح شرط در فلسفه است و ایشان حتماً از آن آگاهی دارند.
مصطلح شرط در فلسفه آن است که وجود یک شیء متوقف بر آن باشد، یعنی تا وقتی که شرط به وجود نیاید مشروط به نیز محقق نمی‌شود؛ لکن اصطلاح شرط در فقه و معاملات آن است که معامله در خارج محقق می‌شود و تحقّقش ربطی به وجود یا عدمِ شرط ندارد. لذا اگر شرط در معامله‌ی مشروط اتیان شود فبها و در غیر این صورت مشروط له دارای خیار است. بنابراین نمی‌توان گفت که علّامه قدّس سرّه متوجّه این معنا نشده است. لذا شیخ اعظم قدّس سرّه تحریر دیگری از اشکالِ دور علّامه قدّس سرّه ارائه داده تا مقام علمی ایشان محفوظ بماند.
شیخ اعظم قدّس سرّه می‌فرماید: شرطِ صحیح در ضمن معاملات - فی حدّ نفسه و با قطع نظر از بیع و معامله - باید همواره امری صحیح و معقول باشد و بدیهی است که بیع مبیع از بایعش اگر از جانب مشتری نباشد امری غیر معقول خواهد بود. به عبارت دیگر اگر مشتری مبیعی را از دیگری بخرد در حالی که قید گردد و شرط شود که باید آن را دوباره به همان بایع بفروشد، امری غیر معقول می‌باشد.
توضیح اینکه هر معامله‌ای به جهت حصول مالکیت انجام می‌شود لکن در مانحن فیه این در حالی است که بایع همین الان - قبل از فروش - مالک آن است و دلیلی ندارد که بگوید باید دوباره به خودم بفروشی تا مالک آن گردم. لذا شیخ اعظم قدّس سرّه فرموده که این شرط غیر معقول است. لکن اگر غرضی عقلائی بر آن مترتّب شود هیچ اشکالی ندارد.
حال سخن در آن است که آیا می‌توان این شرط را نقض کرد به این نحو که بگوییم لازم نیست حتماً شرط از امور معقوله باشد بلکه ممکن است چنین نباشد ولی معامله و شرط صحیح باشد.
به عنوان نمونه فروشنده بگوید اگر بخواهی این مال را که می‌خری، بفروشی پس حتماً باید آنرا به خودم بفروشی و معنایش آن است که مبیع را به نحو بیع فضولی یا بواسطه به من نفروش، چرا که امکان دارد فضول یا وکیل در این کار درخواست دستمزدی داشته باشند و بایع حاضر به پرداخت این دستمزد نباشد.

شیخ اعظم قدّس سرّه معتقد است بر فرض که بخواهیم در مقام پاسخ به این اشکال برآییم لکن باز هم بر اساس تقریر ایشان دارای اشکال نقضی و حلّی است که به شرح زیر می‌باشد.


اشکالات نقضی

نقض نخست : بیع به شرط اجاره
شیخ اعظم قدّس سرّه می‌فرماید: اشکال نقضی نخست آن است که بیع به شرط اینکه دوباره به همان بایع قبلی بفروشد، باطل است. حال اگر چنین شرط کند که آن را به شرط اجاره بر خودم به تو می‌فروشم ، باید غیرمعقول باشد در حالی که ایشان قائل به بطلان آن نشده‌اند. به عبارت دیگر اگر شرطِ بیع غیر معقول باشد حتماً باید شرط اجاره هم غیر معقول باشد لکن این در حالی است که علّامه قدّس سرّه چنین شرطی را در اجاره باطل نمی‌داند.

نقض دوم: بیع به شرط رهن
اشکال نقضی دوم آن است که اگر مال را بفروشد و سپس بایع آن را به عنوان وثیقه بدهی نزد خود نگه دارد نیز غیر معقول است در حالی که علّامه قدّس سرّه بر آن اشکالی نمی‌گیرد.
به عنوان نمونه اگر کسی از دیگری تقاضای مبلغی به عنوان قرض نماید و قرض دهنده بگوید این ماشینم را به تو می‌فروشم لکن آن در نزد من به عنوان‌ رهن می‌ماند تا اینکه قرضت را ادا کنی. چنین کاری نیز غیر معقول به نظر می‌رسد لکن ایشان اشکالی بر آن نمی‌گیرند.

پاسخ
شیخ اعظم انصاری قدّس سرّه در مقام پاسخ از اشکال رهن می‌گوید: رهن از توابع ملک است ولی همیشه مالی را که از راهن باشد در نزد مرتهن می‌گذارند و این در حالی است که الان این مال از همان مرتهن می‌باشد. لذا اینکه رهن از توابع ملک باشد، استحاله را برطرف نمی‌کند.
نقض سوم: بیع به شرط وقف
اشکال نقضی سوم آن است که اگر فروشنده مبیع را به شرطی می‌فروشد که خریدار آن را بر همان فروشنده وقف کند - چرا که وقف بر نفس باطل است - باز هم اشکال علّامه قدّس سرّه در اینجا عود می‌کند.
بنابراین اگر این تقریر شیخ اعظم قدّس سرّه برای فرمایش علّامه قدّس سرّه درست باشد، دارای نقایض سه گانه فوق است لذا معلوم می‌شود که مراد علّامه از بیانشان چنین تقریری نیست.

اشکال حلّی
اشکال حلّی در مانحن فیه آن است که اگرچه در شروط معتبر است که آنها فی حدّ نفسه و قطع نظر از بیع - صحیح و جایز باشند لکن باید گفت شرط در معاملات به معنای التزام است. یعنی مشتری ملتزم و متعهد شود که جنس را به همان بایع بفروشد. لذا هیچ مرجوحیتی در اینجا وجود ندارد و از نظر عقلی نیز مانعی بر آن نیست. لذا اگر فروشنده بگوید که خریدار باید قسم بخورد که مبیع را نفروشد یا اگر بخواهد بفروشد حتماً به خودم بفروشد، باید گفت این غرض و قسم صحیح است. لذا چنین شرطی معقول خواهد بود و اینکه شیخ اعظم قدّس سرّه از جانب علّامه گفته این شرط نامعقول است، صحیح نخواهد بود.
ناگفته نماند که ادعای اینکه این معامله بر بیع بایع متوقّف بوده و موجب دور می‌شود نیز صحیح نیست چون قدرت بر اتیان شرط - چنانچه در بحث شروط گذشت - در ظرف خودش معتبر و کافی است. لذا پس از آنکه بایع جنس را به او فروخت مشتری قادر است آن را دوباره به بایع بفروشد. بنابراین موجب دور نمی‌گردد.
در نتیجه اشکال دور علّامه حلّی قدّس سرّه در اینجا وارد نیست و چه بسا ممکن است که بر آن شرط، غرضی عقلایی بار شود.
به عنوان نمونه کسی که برای فرار از مالیات یا بدهی یا مشکلات دیگر اقتصادی، همه اسناد مالی خود را به نام دیگران ثبت می‌کند - هر چند شرط کرده که باید پس از رفع مشکل به خودم بازگردانی - اشکالی ندارد و شرعاً دیگران مالک آن نمی‌شوند. لذا گاهی برای این نقل و انتقال و شرط یک هدف عقلایی مترتّب می‌شود، بنابراین نباید اشکالی در آن باشد.

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo