درس خارج اصول استاد هادی نجفی

1401/03/23

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: معنای لغوی و اصطلاحی اجتهاد

 

معنای لغوی و اصطلاحی اجتهاد
اجتهاد در لغت به دو معنای زیر آمده است.
الف) از ماده جَهد یعنی تلاش کردن و صرف طاقت
ب) از ماده جُهد یعنی تحمل مشقت و سختی
اجتهاد در اصطلاح به معنای زیر آمده است.
شریف مرتضی (قدس سره) در الذریعه الی اصول الشریعه معنای اجتهاد اصطلاحی را از ماده جَهد دانسته و می گوید: فأما الاجتهاد ، فموضوع في اللغة لبذل الوسع والطاقة في الفعل الذي يلحق في التوصل إليه بالمشقة ، كحمل الثقيل وما جرى مجراه ثم استعمل فيما يتوصل به إلى الاحكام من الادلة على وجه يشق.[1]
یعنی اجتهاد به معنای تلاش و کوشش برای رسیدن و دست یافتن به فعلی که نیاز به تحمل زحمت و رنج دارد می باشد، مثل حمل جسم سنگین و مانند آن. اجتهاد در اصطلاح به معنای چیزی است که بوسیله آن و از روی زحمت به احکام شرعی از روی ادله آن دست پیدا می شود.
لفظ اجتهاد در دو معنای زیر استعمال می شود؛
1) بذل الجُهد و الطاقه؛ به کار گیری تمام تلاش در عمل به احکام به گونه ای که از آن به اجتهاد عملی تعبیر می‌شود و البته این معنا در روایات نیز به کار رفته است که تعدادی از آنها به شرح زیر می باشند؛
الف) قال امیرالمومنین علی بن ابی طالب علیه السلام: ألا و إنَّ لِکُلِّ مَأمومٍ إماما یَقتَدی بِهِ و یَستَضیءُ بِنورِ عِلمِهِ، ألا و إنَّ إمامَکُم قَدِ اکتَفی مِن دُنیاهُ بِطِمرَیهِ، و مِن طُعمِهِ بِقُرصَیهِ، ألا و إنَّکُم لا تَقدِرونَ عَلی ذلکَ، و لکِنْ أعِینونی بِوَرَعٍ و اجتِهادٍ، و عِفَّةٍ و سَدادٍ.[2]
امام علی علیه السلام فرمودند: هان! هر پیروی را پیشوایی است که به او اقتدا می‌کند و از نور دانشش پرتو می‌گیرد. بدانید که پیشوای شما از دنیای خود به دو جامه کهنه و فرسوده و از خوراکش به دو گرده نان بسنده کرده است. البته شما از عهده چنین کاری بر نمی آیید، اما با پارسایی و سخت کوشی [در عبادت] و عفّت و درستکاری مرا یاری رسانید.
ب) قال الإمامُ الصّادقُ علیه السلام: کونوا دُعاةً لِلنّاسِ بِالخَیرِ بِغَیرِ ألسِنَتِکُم ؛ لِیَرَوا مِنکُمُ الاِجتِهادَ وَ الصِّدقَ وَ الوَرَعَ.[3]
امام صادق علیه السلام فرمودند: مردم را به غیر از زبانتان به خوبی فرا خوانید، باید در شما کوشش، راستی و پارسایی ببینند.
ج) وَ عَنْهُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَجَّالِ عَنِ الْعَلَاءِ عَنِ ابْنِ أَبِی یَعْفُورٍ قَالَ: قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع کُونُوا دُعَاةً لِلنَّاسِ بِغَیْرِ أَلْسِنَتِکُمْ لِیَرَوْا مِنْکُمُ الْوَرَعَ وَ الِاجْتِهَادَ وَ الصَّلَاةَ وَ الْخَیْرَ فَإِنَّ ذَلِکَ دَاعِیَةٌ.[4]

امام صادق علیه السلام فرمودند: مردم را به غیر از زبانتان به خوبی فرا خوانید، باید در شما پارسایی ، کوشش و نماز و خوبی ها را ببینند چرا که پایبندی به این موارد موجب جلب آنها به دین و مذهب می شود

د) مُحَمَّدُ بْنُ یَعْقُوبَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ أَبِی الْمَغْرَاءِ عَنْ زَیْدٍ الشَّحَّامِ عَنْ عَمْرِو بْنِ سَعِیدِ بْنِ هِلَالٍ الثَّقَفِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع فِی حَدِیثٍ أَنَّهُ قَالَ لَهُ أُوصِیکَ بِتَقْوَی اللَّهِ وَ الْوَرَعِ وَ الِاجْتِهَادِ. [5]

امام صادق علیه‌السلام در حدیثی طولانی به هلال ثقفی فرمودند: تو را به رعایت تقوای الهی و پرهیزکاری و دوری از شبهات و تلاش و کوشش در انجام فرمان الهی توصیه و سفارش می کنم.
علامه مجلسی (قدس سره) در بحارالانوار بابی را تحت عنوان "باب الاجتهاد و الحث علی العمل" در بحار گشوده اند که به معنای اجتهاد عملی است.[6]
نیز در سفینه البحار در ماده "جهد" روایاتی در این معنا مورد استناد قرار گرفته است.[7]
۲) تلاش فکری برای استخراج و استنباط احکام شرعی

معنای دیگر اجتهاد تلاش فکری برای استخراج و استنباط احکام شرعی از نظر اثبات یا نفی آن است به معنای اینکه آیا چنین حکمی در شریعت مقدسه وجود دارد یا نه.
باید گفت اجتهاد به معنای مذکور به حسب ازمان و اصطلاح اصولیان موارد دیگری را نیز در بر دارد که به شرح زیر می باشد.
الف) در قرون اولیه اجتهاد به معنای قیاس استعمال شده است که البته در مذهب حقه مورد نفی می‌باشد.
ب) گاهی نیز اجتهاد به معنای قیاس و مانند آن مثل استحسان و استصلاح و سدّ ذاريع (به معناى جلوگيرى از سوء استفاده از احكام الهى) به کار رفته است که مجموع آن به عنوان "القول بالرّای " شناخته می شود.
شافعی در رساله اصول فقه خود می گوید: ما القیاس؟ أهو الاجتهاد ام هما مفترقان؟ قلت: هما إسمان بمعنی واحد.[8] یعنی اجتهاد و قیاس دو نام برای یک معنا هستند.
قابل ذکر است که در روایات فریقین معنای مذکور استعمال شده است و مورد ذم و نهی قرار گرفته است که به عنوان نمونه به موارد زیر اشاره می شود.
از طریق شیعه روایات زیر نقل شده است.
الف) عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ الْمُرْتَضَی فِی رِسَالَةِ الْمُحْکَمِ وَ الْمُتَشَابِهِ نَقْلًا مِنْ تَفْسِیرِ النُّعْمَانِیِّ بِإِسْنَادِهِ الْآتِی عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ جَابِرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ آبَائِهِ عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع فِی حَدِیثٍ طَوِیلٍ قَالَ: ...وَ أَمَّا الرَّدُّ عَلَی مَنْ قَالَ بِالاجْتِهَادِ فَإِنَّهُمْ یَزْعُمُونَ أَنَّ کُلَّ مُجْتَهِدٍ مُصِیبٌ عَلَی أَنَّهُمْ لَا یَقُولُونَ إِنَّهُمْ مَعَ اجْتِهَادِهِمْ أَصَابُوا مَعْنَی حَقِیقَةِ الْحَقِّ عِنْدَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ لِأَنَّهُمْ فِی حَالِ اجْتِهَادِهِمْ یَنْتَقِلُونَ عَنِ اجْتِهَادٍ إِلَی اجْتِهَادٍ...[9]
امام صادق علیه‌السلام از پدرانشان از امیرمؤمنان علی علیه‌السلام در حدیثی طولانی فرمود: اما برای مردود شدن نظر کسی که معتقد به اجتهاد(یعنی قیاس) است آنکه گمان می کنند هر مجتهدی نظرشبه واقع اصابت می کند و درست است.
ب) بَعْضُ أَصْحَابِنَا عَمَّنْ ذَکَرَهُ عَنْ مُعَاوِیَةَ بْنِ مَیْسَرَةَ بْنِ شُرَیْحٍ قَالَ شَهِدْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام فِی مَسْجِدِ الْخَیْفِ وَ هُوَ فِی حَلْقَةٍ فِیهَا نَحْوٌ مِنْ مِائَتَیْ رَجُلٍ وَ فِیهِمْ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ شُبْرُمَةَ فَقَالَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ إِنَّا نَقْضِی بِالْعِرَاقِ فَنَقْضِی مِنَ الْکِتَابِ وَ السُّنَّةِ وَ تَرِدُ عَلَیْنَا الْمَسْأَلَةُ فَنَجْتَهِدُ فِیهَا بِالرَّأْیِ قَالَ فَأَنْصَتَ النَّاسُ جَمِیعُ مَنْ حَضَرَ لِلْجَوَابِ وَ أَقْبَلَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام عَلَی مَنْ عَلَی یَمِینِهِ یُحَدِّثُهُمْ فَلَمَّا رَأَی النَّاسُ ذَلِکَ أَقْبَلَ بَعْضُهُمْ إِلَی بَعْضٍ وَ تَرَکُوا الْإِنْصَاتَ ثُمَّ تَحَدَّثُوا مَا شَاءَ اللَّهُ ثُمَّ إِنَّ ابْنَ شُبْرُمَةَ قَالَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ إِنَّا قُضَاةُ الْعِرَاقِ وَ إِنَّا نَقْضِی بِالْکِتَابِ وَ السُّنَّةِ وَ إِنَّهُ تَرِدُ عَلَیْنَا أَشْیَاءُ وَ نَجْتَهِدُ فِیهَا الرَّأْیَ قَالَ فَأَنْصَتَ جَمِیعُ النَّاسِ لِلْجَوَابِ وَ أَقْبَلَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام عَلَی مَنْ عَلَی یَسَارِهِ یُحَدِّثُهُمْ فَلَمَّا رَأَی النَّاسُ ذَلِکَ أَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلَی بَعْضٍ وَ تَرَکُوا الْإِنْصَاتَ ثُمَّ إِنَّ ابْنَ شُبْرُمَةَ سَکَتَ مَا شَاءَ اللَّهُ ثُمَّ عَادَ لِمِثْلِ قَوْلِهِ فَأَقْبَلَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام فَقَالَ أَیَّ رَجُلٍ کَانَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ فَقَدْ کَانَ عِنْدَکُمْ بِالْعِرَاقِ وَ لَکُمْ بِهِ خَبَرٌ قَالَ فَأَطْرَاهُ ابْنُ شُبْرُمَةَ وَ قَالَ قَوْلًا عَظِیماً فَقَالَ لَهُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام فَإِنَّ عَلِیّاً علیه السلام أَبَی أَنْ یُدْخِلَ فِی دِینِ اللَّهِ الرَّأْیَ وَ أَنْ یَقُولَ فِی شَیْ ءٍ مِنْ دِینِ اللَّهِ بِالرَّأْیِ وَ الْمَقَایِیسِ فَقَالَ أَبُو سَاسَانَ فَلَمَّا کَانَ اللَّیْلُ دَخَلْتُ عَلَی أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام فَقَالَ لِی یَا أَبَا سَاسَانَ لَمْ یَدَعْنِی صَاحِبُکُمْ ابْنُ شُبْرُمَةَ حَتَّی أَجَبْتُهُ ثُمَّ قَالَ لَوْ عَلِمَ ابْنُ شُبْرُمَةَ مِنْ أَیْنَ هَلَکَ النَّاسُ مَا دَانَ بِالْمَقَایِیسِ وَ لَا عَمِلَ بِهَا.[10]
ابن شریح می‌گوید: امام صادق علیه السلام را در میان حدود دویست نفر در مسجد «خیف» دیدم که در میان آنان ابن شُبرمه نیز حضور داشت. او عرض کرد: یا اباعبداللَّه! ما در عراق قاضی هستیم و طبق کتاب و سنت قضاوت می‌کنیم و مسئله ای که بر ما وارد می‌شود را با رأی خود اجتهاد می‌کنیم. راوی گوید: مردم همه ساکت شدند تا جواب بشنوند. امام صادق علیه السلام با کسانی که در سمت راست ایشان بودند، مشغول صحبت شدند. مردم هم به طرف همدیگر آمده، سکوت را شکسته و خیلی حرف زدند. پس ابن شبرمه همان کلام قبلی خویش را تکرار کرد. مردم برای شنیدن جواب امام ساکت شدند، ولی حضرت این بار به کسانی رو آورد که سمت چپ ایشان بودند و با آنان صحبت فرمود. مردم هم سکوت را شکسته و ابن شبرمه ساکت شد. بار سوم از آن حضرت پرسید: حضرت فرمود: ای مرد! علی بن ابی طالب که در عراق بود و شما او را می‌شناختید، چگونه مردی بود؟ ابن شبرمه در مدح علی بسیار مبالغه کرده و از حد گذشت، حضرت فرمود: علی علیه السلام ابا داشت از این که در دین خدا قیاس را داخل کند و همچنین آن حضرت از این که مسئله ای از احکام دینی را به رأی و قیاس گوید و با آن حکم شود، امتناع می‌نمود. ابوساسان می‌گوید: شب بر امام صادق علیه السلام وارد شدم. حضرت علیه السلام فرمود: ابن شبرمه مرا رها نکرد تا این که پاسخش را دادم و اگر ابن شبرمه می‌دانست که مردم از چه راهی هلاک می‌شوند، قیاس را مشروع ندانسته و به آن عمل نمی کرد.
ج) أَبِی عَمَّنْ ذَکَرَهُ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام فِی رِسَالَتِهِ إِلَی أَصْحَابِ الرَّأْیِ وَ الْقِیَاسِ أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّهُ مَنْ دَعَا غَیْرَهُ إِلَی دِینِهِ بِالارْتِیَاءِ وَ الْمَقَایِیسِ لَمْ یُنْصِفْ وَ لَمْ یُصِبْ حَظَّهُ لِأَنَّ الْمَدْعُوَّ إِلَی ذَلِکَ لَا یَخْلُو أَیْضاً مِنَ الِارْتِیَاءِ وَ الْمَقَایِیسِ وَ مَتَی مَا لَمْ یَکُنْ بِالدَّاعِی قُوَّةٌ فِی دُعَائِهِ عَلَی الْمَدْعُوِّ لَمْ یُؤْمَنْ عَلَی الدَّاعِی أَنْ یَحْتَاجَ إِلَی الْمَدْعُوِّ بَعْدَ قَلِیلٍ لِأَنَّا قَدْ رَأَیْنَا الْمُتَعَلِّمَ الطَّالِبَ رُبَّمَا کَانَ فَائِقاً لِلْمُعَلِّمِ وَ لَوْ بَعْدَ حِینٍ وَ رَأَیْنَا الْمُعَلِّمَ الدَّاعِیَ رُبَّمَا احْتَاجَ فِی رَأْیِهِ إِلَی رَأْیِ مَنْ یَدْعُو وَ فِی ذَلِکَ تَحَیَّرَ الْجَاهِلُونَ وَ شَکَّ الْمُرْتَابُونَ وَ ظَنَّ الظَّانُّونَ وَ لَوْ کَانَ ذَلِکَ عِنْدَ اللَّهِ جَائِزاً لَمْ یَبْعَثِ اللَّهُ الرُّسُلَ بِمَا فِیهِ الْفَصْلُ وَ لَمْ یَنْهَ عَنِ الْهَزْلِ وَ لَمْ یَعِبِ الْجَهْلَ وَ لَکِنَّ النَّاسَ لَمَّا سَفِهُوا الْحَقَّ وَ غَمَطُوا النِّعْمَةَ وَ اسْتَغْنَوْا بِجَهْلِهِمْ وَ تَدَابِیرِهِمْ عَنْ عِلْمِ اللَّهِ وَ اکْتَفَوْا بِذَلِکَ دُونَ رُسُلِهِ وَ الْقُوَّامِ بِأَمْرِهِ وَ قَالُوا لَا شَیْ ءَ إِلَّا مَا أَدْرَکَتْهُ عُقُولُنَا وَ عَرَفَتْهُ أَلْبَابُنَا فَوَلَّاهُمُ اللَّهُ مَا تَوَلَّوْا وَ أَهْمَلَهُمْ وَ خَذَلَهُمْ حَتَّی صَارُوا عَبَدَةَ أَنْفُسِهِمْ مِنْ حَیْثُ لَا یَعْلَمُونَ وَ لَوْ کَانَ اللَّهُ رَضِیَ مِنْهُمُ اجْتِهَادَهُمْ وَ ارْتِیَاءَهُمْ فِیمَا ادَّعَوْا مِنْ ذَلِکَ لَمْ یَبْعَثِ اللَّهُ إِلَیْهِمْ فَاصِلًا لِمَا بَیْنَهُمْ وَ لَا زَاجِراً عَنْ وَصْفِهِمْ وَ إِنَّمَا اسْتَدْلَلْنَا أَنَّ رِضَی اللَّهِ غَیْرُ ذَلِکَ بِبِعْثَةِ الرُّسُلِ بِالْأُمُورِ الْقَیِّمَةِ الصَّحِیحَةِ وَ التَّحْذِیرِ عَنِ الْأُمُورِ الْمُشْکِلَةِ الْمُفْسِدَةِ ثُمَّ جَعَلَهُمْ أَبْوَابَهُ وَ صِرَاطَهُ وَ الْأَدِلَّاءَ عَلَیْهِ بِأُمُورٍ مَحْجُوبَةٍ عَنِ الرَّأْیِ وَ الْقِیَاسِ فَمَنْ طَلَبَ مَا عِنْدَ اللَّهِ بِقِیَاسٍ وَ رَأْیٍ لَمْ یَزْدَدْ مِنَ اللَّهِ إِلَّا بُعْداً وَ لَمْ یَبْعَثْ رَسُولًا قَطُّ وَ إِنْ طَالَ عُمُرُهُ قَابِلًا مِنَ النَّاسِ خِلَافَ مَا جَاءَ بِهِ حَتَّی یَکُونَ مَتْبُوعاً مَرَّةً وَ تَابِعاً أُخْرَی وَ لَمْ یُرَ أَیْضاً فِیمَا جَاءَ بِهِ اسْتَعْمَلَ رَأْیاً وَ لَا مِقْیَاساً حَتَّی یَکُونَ ذَلِکَ وَاضِحاً عِنْدَهُ کَالْوَحْیِ مِنَ اللَّهِ وَ فِی ذَلِکَ دَلِیلٌ لِکُلِّ ذِی لُبٍّ وَ حِجًی إِنَّ أَصْحَابَ الرَّأْیِ وَ الْقِیَاسِ مُخْطِئُونَ مُدْحِضُونَ وَ إِنَّمَا الِاخْتِلَافُ فِیمَا دُونَ الرُّسُلِ لَا فِی الرُّسُلِ فَإِیَّاکَ أَیُّهَا الْمُسْتَمِعُ أَنْ تَجْمَعَ عَلَیْکَ خَصْلَتَیْنِ إِحْدَاهُمَا الْقَذْفُ بِمَا جَاشَ بِصَدْرِکَ وَ اتِّبَاعُکَ لِنَفْسِکَ إِلَی غَیْرِ قَصْدٍ وَ لَا مَعْرِفَةِ حَدٍّ وَ الْأُخْرَی اسْتِغْنَاؤُکَ عَمَّا فِیهِ حَاجَتُکَ وَ تَکْذِیبُکَ لِمَنْ إِلَیْهِ مَرَدُّکَ وَ إِیَّاکَ وَ تَرْکَ الْحَقِّ سَأْمَةً وَ مَلَالَةً وَ انْتِجَاعَکَ الْبَاطِلَ جَهْلًا وَ ضَلَالَةً لِأَنَّا لَمْ نَجِدْ تَابِعاً لِهَوَاهُ جَائِزاً عَمَّا ذَکَرْنَا قَطُّ رَشِیداً فَانْظُرْ فِی ذَلِکَ [11]
راویانی از امام صادق علیه السلام روایت کرده اند: امام در رساله خویش به قیاس گرایان چنین گوشزد نمود: هر کس مردم را با رأی و قیاس به دین خود دعوت کند، بهره ای از انصاف نداشته، چون دعوت شده به قیاس نیز رأی دارد، بدیهی است که وقتی دعوت کننده نسبت به دعوت شده به قیاس امتیازی نداشته باشد، ایمن از این نیست که بعد از زمان اندکی خود به دعوت شده نیازمند شود، چه آن که ما بسیار دیده ایم که دانش آموز بر معلم خود - و لو بعد از مدتی - چیره می‌شود و چه بسا معلم دعوت کننده به رای و قیاس به رأی دعوت شده نیازمند شود و اینجاست که جاهلان حیران می‌شوند و اهل شک به سرگردانی می‌افتند و گمان ورزان گمانه زنی می‌کنند! اگر قیاس نزد خدا جائز بود، نیازی نبود که انبیاء را بفرستد و یا از شوخی نهی نموده، نادانی را عیب بداند؛ ولی مردم حق و نعمت را ناچیز و سفیهانه شمرده، جاهلانه خود را از علم خدا و فرمان رسول خدا صلی الله علیه و آله بی نیاز دانسته، گفتند: غیر از درک و شناخت مثل ما چیزی وجود ندارد. خداوند آنان را به خود واگذاشت و بی مقدار نمود تا این که ناآگاهانه بنده خودشان شدند. اگر اجتهاد و رأی آن‌ها مورد رضایت خدا بود، انبیاء را نمی فرستاد تا فصل الخطاب در میان آنان باشند و آن‌ها را از قیاس نهی کنند، ولی چون خداوند پیامبران را به امور ارزشمند و صحیح برانگیخت و از امور مشکل و مفسده برانگیز برحذر داشت، انبیاء را دروازه و راهنمایان به اموری قرار داد که از دسترس رأی و قیاس بیرون است. طلب حکم خداوند به وسیله قیاس و رای جز به دوری بیشتر از خداوند نمی انجامد. و خداوند هرگز پیامبری را - اگر چه عمری طولانی کرده - که بر خلاف آنچه از جانب خداوند آورده، چیزی را از رأی مردم بپذیرد تا این که گاه در مقام پیروی شده باشد و گاه در مقام پیروی کننده و هرگز دیده نشده است که در آنچه به عنوان احکام خداوند ارائه می‌کند، رای و قیاس را به کار برده باشد به گونه ای که حکم وحی را داشته باشد. همه مطالب فوق دلیل کافی برای هر خردمندی است تا دریابد اصحاب رأی و قیاس خطاکار و باطلند. در خود انبیاء اختلافی وجود ندارد، اختلاف در میان کسانی بروز می‌کند که از دایره رسولان بیرون باشند، ای شنونده! از دو خصلت بپرهیز: اول: مبادا از آنچه مقبولت می‌افتد، بدون قصد و شناخت، در دام پیروی از نفس بیفتی!
دوم: مبادا از کسی که به او نیاز داشته و مرجع تو است، احساس بی نیازی کنی یا او را تکذیب نمایی. بپرهیز از ترک حق از روی خستگی، و از روی نادانی از باطل چیزی خواستن؛ زیرا که پیروی کننده از هوای نفس و تجاوزکننده از آنچه ما گفته ایم، هرگز رشد یافته نخواهد بود. در این باره دقت نما.

از طریق اهل سنت نیز روایات زیر نقل شده است.
الف) ابو داوود در سنن خود نقل کرده ؛حدثنا ‌حفص بن عمر ، عن ‌شعبة ، عن ‌أبي عون ، عن ‌الحارث بن عمرو ابن أخي المغيرة بن شعبة ، عن ‌أناس من أهل حمص من أصحاب معاذ بن جبل: «أن رسول الله صلى الله عليه وسلم لما أراد أن يبعث معاذا إلى اليمن قال: كيف تقضي إذا عرض لك قضاء؟ قال: أقضي بكتاب الله. قال: فإن لم تجد في كتاب الله؟ قال: فبسنة رسول الله صلى الله عليه وسلم قال: فإن لم تجد في سنة رسول الله صلى الله عليه وسلم ولا في كتاب الله؟ قال: أجتهد برأيي. [12] ٥٣٩٧
ب) نسایی در سنن خود گفته؛ أخبرنا ‌محمد بن العلاء قال: حدثنا ‌أبو معاوية ، عن ‌الأعمش ، عن ‌عمارة - هو ابن عمير - عن ‌عبد الرحمن بن يزيد قال: «أكثروا على عبد الله ذات يوم، فقال ‌عبد الله : إنه قد أتى علينا زمان ولسنا نقضي، ولسنا هنالك، ثم إن الله عز وجل قدر علينا أن بلغنا ما ترون، فمن عرض له منكم قضاء بعد اليوم، فليقض بما في كتاب الله، فإن جاء أمر ليس في كتاب الله فليقض بما قضى به نبيه صلى الله عليه وسلم، فإن جاء أمر ليس في كتاب الله ولا قضى به نبيه صلى الله عليه وسلم فليقض بما قضى به الصالحون، فإن جاء أمر ليس في كتاب الله ولا قضى به نبيه صلى الله عليه وسلم ولا قضى به الصالحون فليجتهد رأيه، ولا يقول: إني أخاف، وإني أخاف. فإن الحلال بين والحرام بين، وبين ذلك أمور مشتبهات، فدع ما يريبك إلى ما لا يريبك».[13]
قابل ذکر آنکه اجتهاد به معنای مذکور که همان ابداع رأی و نظر شخصی بوسیله قیاس و امثال آن است در فقه شیعه باطل شمرده شده و اصحاب نیز از همان صدر نخستین کتابهایی را در مردود بودن آن تالیف یا تصنیف نموده اند که نمونه هایی از آن در زیر می آید.
نجاشی در ترجمه رجال زیر آورده است؛
الف) در مورد عبد الله بن عبد الرحمن الزبيري گوید: له كتاب في الإمامة، وكتاب سماه كتاب الاستفادة في الطعون على الأوائل والرد على أصحاب الاجتهاد والقياس.[14] یعنی قسمتی از این کتاب در موضوع مردود بودن اجتهاد و قیاس است.
ب ) در مورد هلال بن إبراهيم گوید: أبو الفتح، أآلهتنا الوراق. رجل لا بأس به. سمع الحديث وكان ثقة. له كتاب الرد على من رد آثار الرسول واعتمد نتائج العقول[15] .
ج) در مورد إسماعيل بن علي بن إسحاق بن أبي سهل گوید : بن نوبخت، كان شيخ المتكلمين من أصحابنا وغيرهم، له جلالة في الدنيا والدين يجري مجرى الوزراء في جلالة الكتاب. صنف كتبا كثيرة منها كتاب ... كتاب النقض على عيسى بن أبان في الاجتهاد.[16]
د) در مورد شیخ مفید گوید: محمد بن محمد بن النعمان بن عبد السلام بن جابر بن النعمان بن سعيد بن جبير بن وهيب بن هلال بن أوس بن سعيد بن سنان بن عبد الدار بن الريان بن قطر بن زياد بن الحارث بن مالك بن ربيعة بن كعب بن الحارث بن كعب بن علة بن خلد بن مالك بن ادد بن زيد بن يشجب بن عريب بن زيد بن كهلان بن سبأ بن يشجب بن يعرب بن قحطان شيخنا واستاذنا رضي الله عنه. فضله أشهر من أن يوصف في الفقه والكلام والرواية والثقة والعلم. له كتب:...النقض على ابن الجنيد في اجتهاد الرأي. [17] یعنی او کتابی در رد بر ابو جنید اسکافی دارد.
علاوه بر موارد مذکور نیز موارد دیگری وجود دارد و البته در ابواب مختلف فقه ادله ای بر بطلان این اجتهاد به معنای قیاس و مانند آن ذکر شده که در زیر می آید.
الف) شیخ الطائفه (قدس سره) در العُدّه خویش می گوید: و أما القیاس و الاجتهاد فعندنا أنهما لیسا بدلیلین، بل محظور استعمالهما.[18]
ب) نیز شیخ الطائفه (قدس سره) در الخلاف خویش می گوید:فقد ثبت عندنا أن الحق في واحد، و ان القول بالقياس و الاجتهاد باطل .[19]
ج) ابن ادریس در کتاب سرائر گوید: ولا ترجيح بغير ذلك عند أصحابنا ، والقياس والاستحسان والاجتهاد باطل عندنا.[20]
ترجیح یکی از دو بینه به روش های مذکور باطل است.

د) شیخ اسدالله تستری در کتاب کشف القناع عن وجه حجیة الاجماع گوید: و حکی غیره فی مواضع متفرقه عن جماعه من اساطینهم العمل بالرّای و القیاس احیاناً و فیهم من الاوائل مثل یونس بن عبد الرحمن و الفضل بن شاذان و غیرهم و لم یثبت غیر ذلک فقد تبعهم ابن جنید من قدماء فقهائنا الذین ادرکوا الغیبتین و قال الشیخ الصدوق هذا مما زلّ قدمه عن الطریق المستقیمه و هذا سبیل من یقیس.[21]

بنابراین در برهه زمانی در قرون دوم و سوم و چهارم بعضی از اصحاب ائمه علیهم السلام به اجتهاد در معنای قیاس مبتلا شده اند.
شیخ الطائفه (قدس سره) نیز بیانی را از یونس بن عبد الرحمن در بحث میراث نقل می کند و می گوید: بَلْ إِنَّمَا قَالُوهُ لِضَرْبٍ مِنَ اَلاِعْتِبَارِ وَ ذَلِكَ عِنْدَنَا مُطَّرَحٌ بِالْإِجْمَاعِ .[22] یونس و دیگران که معتقد به این مطلب می باشند در واقع برای اثبات آن از طرف خود چیزی تراشیده آمد که به در نزد ما اجماعاً مطروح و باطل است.


[7] سفینه البحار، ج1، ص711، ماده جهد.
[8] اصول الفقه، للامام الشافعی، ص477.
[12] سنن ابي داوود، ج٣، ص٣٠٣.
[18] العدّه فی اصول الفقه للشیخ الطوسی، ج۶، ص۲۱۵.
[21] کشف القناع عن وجه حجیة الإجماع، ج4، ص270.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo