درس خارج اصول استاد هادی نجفی

1401/03/29

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: معنای لغوی و اصطلاحی فقه

معانی تفقه
1) معنای لغوی
براساس بعضی از معانی تفقه با اجتهاد مترادف و هم معنا است.
فقه در لغت به معنای علم و فهم نسبت به چیزی و نیز دانایی و زیرکی آمده است.
ابن منظور در لسان العرب در معنای لغوی آن گوید: فقه‌: الفِقْهُ‌: العلم بالشي‌ء و الفهمُ له، و غلبَ على عِلْم الدين لسِيادَتِه و شرفه و فَضْلِه على سائر أَنواع العلم‌ ... و قال عيسى بن عمر: قال لي أَعرابي شَهِدْتُ عليك‌ بالفِقهِ‌ أَي الفِطْنة [1]

راغب اصفهانی در مفردات خویش می گوید[2] : الفِقْهُ‌: هو التّوصل إلى علم غائب بعلم شاهد، فهو أخصّ من العلم. قال تعالى: ﴿فَما لِهؤُلاءِ الْقَوْمِ لا يَكادُونَ‌ يَفْقَهُونَ‌ حَدِيثاً﴾[3] ، ﴿وَ لكِنَّ الْمُنافِقِينَ لا يَفْقَهُونَ‌﴾[4] ، إلى غير ذلك من الآيات، و الفِقْهُ‌: العلم بأحكام الشريعة، يقال: فَقُهَ‌ الرّجل فَقَاهَةً: إذا صار فَقِيهاً ، و فَقِهَ‌ أي: فهم‌ فَقَهاً، و فَقِهَهُ‌ أي: فهمه، و تَفَقَّهَ‌: إذا طلبه فتخصّص به. قال تعالى﴿: لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ﴾[5] یعنی معنای الفِقْه از علمى شهودى و حسّى به علمى غائب و نامحسوس رسيدن است.واژه‌ فِقْه‌- اخصّ از علم است، در آيات. "پس چرا اين گروه حاضر نيستند سخنى را درك كنند؟!"

"ولى منافقان نمى‌فهمند! " و غير از اين آيات. (ف- ق- ه) اصلِ ريشه لغت است كه دلالت بر ادراك شى‌ء و علم به آن دارد علم به هر چيز فقه به آن چيز و فهم به آن است كه به خاطر شرافت و فضيلت علم دين بر ساير علوم. واژه فقه بر علم دين اطلاق شده است چنانكه واژه- نجم- به ثريا يعنى ستاره پروين، و نيز- فقه- فطانت و زيركى است، در مثل مى‌گويند: خير الفقه ما حاضرت به و شرّ الرأى الدّبرى- يعنى بهترين انديشه آن است كه حضور ذهن باشد و بدترين رأى است كه بعد از فوت وقت در ذهن بيايد: فِقْه‌- علم به احكام شريعت است.فَقُهَ‌ الرجلُ‌ فَقَاهَةً: وقتى است كه شخصى فقيه شود و همچنين‌ فَقِهَ‌: فقه را فهميد:فَقَّهَهُ‌: او را فهماند.تَفَقَّهَ‌: وقتى است كه كسى فقه را بخواهد و دنبال كند و در آن تخصص يابد، در آيه:﴿لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ﴾‌ «و مؤمنين همگيشان نمى‌توانند براى آموختن علم دين سفر كنند پس چرا از هر گروهى طايفه‌اى سفر نكنند تا در دين، دانش اندوزند و فقيه شوند و پس از بازگشت قوم خويش را انذار كنند بسا كه از بديها و گناهان بر حذر شوند».

نویسنده تفسیر المنار به نقل از ترمذی در معنای فقه می گوید: واستدل به على أن الفقه بالشيء هو معرفة باطنه، والوصول إلى أعماقه، فمن لا يعرف من الأمور إلا ظواهرها لا يسمى فقيها، وذكر أصحاب المعاجم أن اسم الفقه غلب على علم فروع الشريعة، أي من العبادات والمعاملات، وهو اصطلاح حادث لا يفسر به ما ورد في الكتاب والسنة من هذه المادة، والتحقيق أنهم لم يكونوا يسمون كل من يعرف هذه الفروع فقيهاً [6]
بنابراین فقیه به کسی گفته می شود که علم به کنه و ژرفا و باطن چیزی داشته باشد به گونه ای که ریشه و بنیان و حقیقت آنرا درک نماید.

2) معنای عرفی
فقه در عرف در سه معنای زیر استعمال شده است.
الف) بصیرت در امور دین
از آنجایی که دین مجموعه ای از معارف الهی و احکام و اخلاق اسلامی را در بر می گیرد لذا کسی که در این امور دارای بصیرت باشد ، فقیه نامیده می شود.
ملاصالح مازندرانی(ره) از شیخ بهایی(ره) در معنای فقه چنین می گوید: : ليس المراد بالفقه‌ الفهم و لا العلم بالأحكام الشرعيّة العمليّة عن أدلّتها التفصيليّة فإنّه معنى مستحدث بل المراد به البصيرة في أمر الدّين و الفقه أكثر ما يأتي في الحديث بهذا المعنى و الفقيه هو صاحب هذه البصيرة و إليها أشار النبيّ صلّى اللّه عليه و آله بقوله «لا يفقه العبد كل‌ الفقه حتّى يمقت الناس في ذات اللّه و يرى للقرآن وجوها كثيرة» ثمّ يقبل على نفسه فيكون لها أشدّ مقتاً [7]
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود : آدمی فقیهِ تمام عیار نباشد، مگر آن گاه که خشم و کینش با مردم برای خدا باشد و برای قرآن وجوه زیادی را معتقد باشد و مگر آن گاه که احدی نزد او منفورتر از نفْس خودش، نباشد.

فیض کاشانی (ره) در وافی در شرح حدیث علی بن حمزه بطائنی می گوید: تفقهوا في الدين حصلوا لأنفسكم البصيرة في علم الدين و الفقه أكثر ما يستعمل في القرآن و الحديث يكون بهذا المعنى و الفقيه هو صاحب هذه البصيرة [8]

نمونه هایی از روایاتی که در آنها فقه در معنای بصیرت دینی استعمال شده به شرح زیر است.
الف) صحیحه حلبی
عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ الْبَرْقِيِّ عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ مِهْرَانَ عَنْ أَبِي سَعِيدٍ الْقَمَّاطِ عَنِ الْحَلَبِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع‌ أَ لَا أُخْبِرُكُمْ بِالْفَقِيهِ حَقِّ الْفَقِيهِ مَنْ لَمْ يُقَنِّطِ النَّاسَ مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ وَ لَمْ يُؤْمِنْهُمْ مِنْ عَذَابِ اللَّهِ وَ لَمْ يُرَخِّصْ لَهُمْ فِي مَعَاصِي اللَّهِ وَ لَمْ يَتْرُكِ الْقُرْآنَ رَغْبَةً عَنْهُ إِلَى غَيْرِهِ أَلَا لَا خَيْرَ فِي عِلْمٍ لَيْسَ فِيهِ تَفَهُّمٌ أَلَا لَا خَيْرَ فِي قِرَاءَةٍ لَيْسَ فِيهَا تَدَبُّرٌ أَلَا لَا خَيْرَ فِي عِبَادَةٍ لَيْسَ فِيهَا تَفَكُّرٌ وَ فِي رِوَايَةٍ أُخْرَى أَلَا لَا خَيْرَ فِي عِلْمٍ لَيْسَ فِيهِ تَفَهُّمٌ أَلَا لَا خَيْرَ فِي قِرَاءَةٍ لَيْسَ فِيهَا تَدَبُّرٌ أَلَا لَا خَيْرَ فِي عِبَادَةٍ لَا فِقْهَ فِيهَا أَلَا لَا خَيْرَ فِي نُسُكٍ لَا وَرَعَ فِيه‌ [9]

امير المؤمنين عليه السلام فرمود: آيا از آنكه بحقيقت فقيه است بشما خبر ندهم؟ او كسى است كه مردم را از رحمت خدا نااميد نكند و از عذاب خدا ايمن نسازد و بآنها رخصت گناه ندهد و قرآن را ترك نكند از روى اعراض و به چيز ديگر متوجه شود. همانا در علمى كه فهم نباشد خيرى نباشد، همانا در خواندنى كه تدبر نباشد خيرى نباشد، همانا در عبادتى كه تفكر نباشد خيرى نباشد. و در روايت ديگر است: همانا در علمى كه فهم نباشد خيرى نيست. همانا در خواندنى كه تدبر نباشد خيرى نيست. همانا در خداپرستى كه فقه نباشد خيرى نيست. همانا در عبادتى كه در آن پرهيزكارى نباشد خيرى نيست.

ب) خبر ابوحمزه بطائنی

عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِيسَى‌ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي حَمْزَةَ قَالَ‌ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ‌ تَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ فَإِنَّهُ مَنْ لَمْ يَتَفَقَّهْ مِنْكُمْ فِي الدِّينِ فَهُوَ أَعْرَابِيٌّ إِنَّ اللَّهَ يَقُولُ فِي كِتَابِهِ- لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَ لِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُون [10]

على بن أبى حمزه گويد شنيدم كه حضرت صادق عليه السلام ميفرمود: دين را خوب بفهميد زيرا هر كه دين را خوب نفهمد مانند صحراگرد و چادرنشینان بادیه است. خداوند در كتابش مي فرمايد: تا در امر دين دانش اندوزند و در دین به بصیرت برسند و چون بازگشتند قوم خود را بيم دهند شايد آنها بترسند.

در مورد سند روایت باید گفت بواسطه وجود علی بن ابی حمزه بطائنی که رأس وقف است، ضعیف محسوب می‌شود.
ج) خبر مفضّل بن عمر

الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ الرَّبِيعِ‌ عَنْ مُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع‌ يَقُولُ‌ عَلَيْكُمْ بِالتَّفَقُّهِ فِي دِينِ اللَّهِ وَ لَا تَكُونُوا أَعْرَاباً فَإِنَّهُ مَنْ لَمْ يَتَفَقَّهْ فِي دِينِ اللَّهِ لَمْ يَنْظُرِ اللَّهُ إِلَيْهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ لَمْ يُزَكِّ لَهُ عَمَلاً [11]

مفضل گويد از امام صادق عليه السلام شنيدم كه مي فرمود: بر شما باد كه در دين خدا دانشمند و اهل بصیرت و فهم عمیق شويد و صحراگرد و جزء چادرنشینان بادیه نباشيد زيرا آنكه در دين خدا دانشمند نشود و فهم عمیق نداشته باشد خدا روز قيامت باو توجه و نظر رحمت به او نكند و كردارش را پاكيزه نشمارد و قبول نکند.
در مورد سند روایت باید گفت جعفر بن محمد بین عده ای ثقه و مهمل و ضعیف مشترک است و نیز قاسم بن ربیع صحاف نیز ضعیف می باشد هر چند آیت الله خوئی (ره( حکم به وثاقت ایشان دارد لکن نجاشی(ره) او را تضعیف نموده اند. در مورد مفضل بن عمر هر چند امر او مختلف است لکن به نظر ما معتبر است و در نتیجه سند روایت ضعیف محسوب می‌شود.
د) صحیحه صفوان بن یحیی

مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى وَ مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِيلَ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ النَّيْسَابُورِيِّ جَمِيعاً عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى‌ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ الرِّضَا ع قَالَ‌ إِنَّ مِنْ عَلَامَاتِ الْفِقْهِ (الفقیه) الْحِلْمَ وَ الصَّمْت‌[12]

امام رضا عليه السلام فرمود: از نشانه‌هاى فهميدن دين ( یا انسان فقیه که بصیرت دینی دارد) خويشتن دارى و خاموشى است.

معنای مذکور در مورد فقه از عامه هم نقل شده است چنانچه صاحب کتاب البحث النحوی عند الاصولیین از ابوحنیفه می گوید:کان یعد الفقه معرفه النفس و ما لها و ما علیها [13] [14] یعنی او معنای فقه را خودشناسی و معرفت و شناخت نفس و آنچه به سود یا زیان آن در آخرت است می داند. بنابراین چنین معنای مترادف با بصیرت در دین است.
نیز رجال کشی در شرح حال سلمان فارسی می گوید: حکی عن الفضل بن شاذان انه قال ما نشأ في الإسلام رجل من کافه( سائر ) الناس كان أفقه من سلمان الفارسي. [15] یعنی در اسلام مردی با بصیرت تر و فقیه تر از سلمان فارسی از میان دیگر مردمان مگر خاندان عصمت و طهارت رشد نکرده است. یعنی او در دین دارای بصیرت و فهم عمیق است.
از این روی وقتی سلمان فارسی از جانب عمر به امارت مداین منصوب شد، نزد امیرمؤمنان علی علیه‌السلام آمده و از ایشان استیذان کردند چرا که می دانست تصرف در این امور بدون اذن ایشان جایزو نافذ نیست و این نشانه فهم عمیق او در امور دین است.
نیز در مورد حبیب بن مظاهر اسدی آمده است که امام حسین علیه‌السلام او را فقیه نامیده است چنانچه حضرت در نامه به او می نویسد: «بِسمِ اللهِ الرَّحمَنِ الرَّحِیمّ، مِنَ الحُسَینِ بنِ عَلِیٍّ إلَی الرَّجُلِ الفَقِیهِ حَبِیبِ بنِ مَظَاهِرِ الأسَدِیّ؛ أمَّا بَعدُ فِإنَّا قَد نَزَلنَا کَربَلَا وَ أنتَ تَعلَمُ قرَابَتَنَا مِن رَسُولِ اللهِ فَإِن أرَدتَ نُصرَتَنَا فَاقدِم إلَینَا عَاجِلاً»
نامه از حسین(علیه السلام) است به حبیب بن مظاهر؛ خطاب به او می کند که حبیب ما وارد کربلا شدیم و تو هم که نزدیکی ما را به پیغمبر می دانی. پس اگر می خواهی ما را یاری کنی سریع خودت را برسان. لذا او خودش را از بیراهه ها برای یاری امام حسین علیه السلام به همراه مسلم بن عوسجه به کربلا رساند.

قابل ذکر است که این معنا در فقه تا زمان اوائل دوره امامین صادقین علیهماالسلام استعمال شده و در معنای بصیرت در امر دین کاربرد داشته است.
ب) معرفت به فروع دین (دانستن احکام شرعی)
معنای دیگر فقه معرفت به فروع دین و علم داشتن به حلال و حرام و مسایل عبادات و معاملات می باشد.

در کتب لغت
در لسان العرب از ابن اثیر گوید: و اشْتِقاقهُ من الشَّقِّ و الفَتْح، و قد جَعَله العُرْفُ خاصّاً بعلم الشريعة، شَرَّفَها الله تعالى، و تَخْصيصاً بعلم الفروع منه [16]
فقه را در معنای علم به شریعت و فروع تخصیص داده است لذا به معنای استنباط حکم شرعی نمی باشد.
در تفسیر مجمع البیان آمده است؛ و قد اختص في العرف بعلم الأحكام الشرعية فيقال لكل عالم بها فقيه و قيل الفقه فهم المعاني المستنبطة و لذلك لا يقال الله سبحانه فقيه[17] و فقه در اصطلاح، علم باحكام شرعيه را گويند و از اينرو بهر كس كه در احكام دين دانا گردد فقيه گويند و برخى گفته‌اند: فقه درك معانى استنباطى است و از اينرو بخداى سبحان «فقيه» نگويند.

در کلمات بزرگان
قابل ذکر است که فقه در معنای مذکور در کلمات شیخ اعظم انصاری (ره) نیز آمده است چنانچه در تعریف آن می گویند: المعروف بين الأصحاب تبعاً لظاهر تعبير الشيخ بلفظ «ينبغي» : استحباب التفقّه في مسائل الحلال و الحرام المتعلّقة بالتجارات، ليعرف صحيح العقد من فاسده و يسلم من الربا.[18] معروف بین اصحاب با پیروی از شیخ طوسی(ره) که تعبیر به ینبغی کرده است استحباب تفقه و یادگیری مسایل حلال و حرام برای کسی که به تجارات مشغول می شود ، وجود دارد تا معامله و تجارت صحیح از باطل را تشخیص بدهد و از گرفتاری به ربا مصون بماند و این به معنای استنباط نیست بلکه با تقلید نیز حاصل می شود.
لذا در این معنا اجتهاد راه ندارد بلکه کسی از روی تقلید و تعلیم به مسائل پست یافته است.

در روایات
الف) روایت اصبغ بن نباته

مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِيسَى عَنْ أَبِي الْجَارُودِ عَنْ الْأَصْبَغِ بْنِ نُبَاتَةَ قَالَ سَمِعْتُ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ع يَقُولُ عَلَى الْمِنْبَرِ يَا مَعْشَرَ التُّجَّارِ الْفِقْهَ ثُمَّ الْمَتْجَرَ الْفِقْهَ ثُمَّ الْمَتْجَرَ الْفِقْهَ ثُمَّ الْمَتْجَرَ وَ اللَّهِ لَلرِّبَا فِي هَذِهِ الْأُمَّةِ أَخْفَى مِنْ دَبِيبِ النَّمْلِ عَلَى الصَّفَا شُوبُوا أَيْمَانَكُمْ بِالصِّدْقِ التَّاجِرُ فَاجِرٌ وَ الْفَاجِرُ فِي النَّارِ- إِلَّا مَنْ أَخَذَ الْحَقَّ وَ أَعْطَى الْحَقَّ.[19]

اصبغ بن نباته مى‌گويد: از امير المؤمنين شنيدم كه بر بالاى منبر مى‌گفت: اى صنف تاجر و كاسب! اوّل فقه بعد تجارت! اوّل فقه بعد تجارت! اوّل فقه بعد تجارت! كه به خدا سوگند، «ربا» در اين امّت پوشيده‌تر از راه رفتن مورچه است بر روى سنگهاى صاف.پس ایمان خود را با راستی درآمیزید . تاجران فاجرند و فاجران در آتش مگر آنانکه حق بگیرند و حق بدهند.

ب) مرسله شیخ مفید(ره)

مُحَمَّدُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْمُفِيدُ فِي الْمُقْنِعَةِ قَالَ: قَالَ الصَّادِقُ ع‌ مَنْ أَرَادَ التِّجَارَةَ فَلْيَتَفَقَّهْ فِي دِينِهِ لِيَعْلَمَ بِذَلِكَ مَا يَحِلُّ لَهُ مِمَّا يَحْرُمُ عَلَيْهِ وَ مَنْ لَمْ يَتَفَقَّهْ فِي دِينِهِ ثُمَّ اتَّجَرَ تَوَرَّطَ الشُّبُهَاتِ.[20]

امام صادق علیه السلام فرمودند: هر كس قصد تجارت داشته باشد، نخست بايد احكام دين را (از روی تقلید)خوب ياد بگيرد، تا بداند كه چه چيز براى او حلال است و چه چيز حرام. و آن كس كه احكام دين را بخوبى نياموخته باشد و به تجارت و كسب بپردازد، در شبهه‌ها (معاملات شبهه‌ناك و اموال شبهه‌ناك)، گرفتار و سردرگم مى‌شود.

گویا یکی از معانی فقه علم به احکام شرعی از راه تقلید است و شاهد این معنا روایت مذکور می باشد چرا که آن برای تجار و کسبه استعمال شده است که اهل استنباط احکام شرعی نیستند.
ج) روایت حمزه بن حمران

مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْحَجَّالِ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ مُحَمَّدٍ الْأَشْعَرِيِّ عَنْ حَمْزَةَ بْنِ حُمْرَانَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: مَا أَعَادَ الصَّلَاةَ فَقِيهٌ قَطُّ يَحْتَالُ لَهَا وَ يُدَبِّرُهَا حَتَّى لَا يُعِيدَهَا.[21]

امام صادق(علیه السلام) فرمودند: هیچگاه انسان فقیه و کسی که مسایل نماز را می داند نماز خویش ر اعاده نمی کند چرا که احتمالات را در آن بررسی می کند و با مدیریت و بکارگیری آنها نماز را اعاده نمی کند.
بعضی نیز لفظ "فقیه" را به صورت تصغیر قرائت کرده اند یعنی کسی که اندکی به مسائل شرعی واقف باشد،نماز خویش را اعاده نمی کند چرا که او به عنوان نمونه با دانستن مسائل شکیات و عمل به آنها از اعاده نماز مصون می ماند.
د) معتبره ابوجعفر احول

عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى بْنِ عُبَيْدٍ عَنْ يُونُسَ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ الْأَحْوَلِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ‌ لَا يَسَعُ النَّاسَ حَتَّى يَسْأَلُوا وَ يَتَفَقَّهُوا وَ يَعْرِفُوا إِمَامَهُمْ وَ يَسَعُهُمْ أَنْ يَأْخُذُوا بِمَا يَقُولُ وَ إِنْ كَانَ تَقِيَّة[22]

امام صادق علیه السلام فرمود: مردم در فراخى و گشادگى نيستند و رها نمی باشند مگر اينكه بپرسند و بفهمند و امام خويش بشناسند و بر آنها رواست كه بآنچه امام گويد عمل كنند اگر چه از روى تقيه باشد.

شاهددر عبارت " حَتَّى يَسْأَلُوا وَ يَتَفَقَّهُوا " مگر اينكه بپرسند و بفهمند و علم به فروع شرعی پیدا کنند و ندانستن عذر محسوب نمی شود.


[14] البحث النحوی عند الاصولیین؛ مصطفی جمال الدین، ص33 6.
[15] رجال الکشی، ص484، ح914.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo