درس خارج اصول استاد هادی نجفی

1401/05/01

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: علوم و دانش هایی که تفقّه بر آنها وابسته و متوقف است

 

مبحث و بخش سوم: علوم و دانش هایی که تفقّه بر آنها وابسته و متوقف است.
بحث و جستار در آن است که اجتهاد و فقاهت بر دانستن چه دانش هایی مبتنی است.
باید گفت انواعی از دانش ها که در زیر می آید در فقاهت و اجتهاد دخیل می باشند.
نوع نخست : دانش هایی که در فهم مراد و معنای کلمات و الفاظ موثر و نقش پرداز است.
به عنوان نمونه دانش نحو و صرف و لغت و معانی و بیان از این سنخ دانش ها محسوب می شوند که اجمالا تردیدی در نیاز به آنها وجود ندارد.
در اینجا لازم است مراحل سه گانه زیر گذرانده شود تا این مطلب روشن گردد.


مرحله نخست
الف) شناخت مفردات لغوی از منظر مواد و ریشه آن که به رجوع بر دانش لغت وابسته است.
ب) شناخت مفاد هیأت و شکل افرادی لغت که به رجوع بر دانش صرف وابسته است.
ج) شناخت هیأت و شکل ترکیبی لغت در جمله که وابسته به دانش نحو و معانی و بیان می باشد.
هر چند بازگشت این موارد به جواز اعتماد بر قول لغوی نمی باشد چنانچه دلیلی بر آن وجود ندارد و برخی اصولیان قائل به عدم حجیت آن شده اند.
از طرفی نیز کتب لغت صرفاً به عنوان وسیله ای برای اطمینان بر فهم معنا هستند و نقایص و کاستی در آنها بسیار زیاد است که به تعدادی از آنها اشاره می شود.
الف ( غالباً کتب لغت در تفسیر معنا مبتلا به تفسیر اعم یا مشابه آن هستند و ظرایف و دقایق و ویژگی هایی که ریشه کلمه بر آن دلالت می کند را متذکر نشده اند.
به عنوان نمونه کلمه «سُعدانه» را به معنای یک روئیدنی و گیاه معرفی کرده اند یا آنکه کلمه «فقه» را به معنای مجرد فهم معرفی کرده اند در حالیکه چنین نیست بلکه معنایش فهم دقیق و عمیق است. لذا معنای دقیق کلماتی از این دست را مدققان و شارحان احادیث متذکر شده‌اند.
ب) غالباً کتب لغت در ارائه معنای کلمه تحت تأثیر مذهب مؤلفش قرار گرفته است.
به عنوان نمونه کلمه «غنیمت» را در معنای غنائم جنگی معرفی نموده اند چرا که خمس را در مذهب خویش (عامه) مختص به آنها می دانند در حالی که معنای آن «الظفر بالشیئ» و هر نوع منفعت غیر مترقبه است.
نمونه دیگر کلمه «کعب» است که در کتب لغت به معنای مچ پا آمده است در حالی که به معنای برآمدگی روی پا می باشد.
نمونه دیگر کلمه «عورت» است که در کتب لغت به معنای جایگاهی است که شامل ناف تا زانوان می شود در حالی که معنای دقیق آن چنین نمی‌باشد.
ج) خلط بین معانی جدید و معانی حقیقیه
غالباً در کتب لغت معانی جدید در کنار معانی حقیقی ذکر شده و با آنها آمیخته شده است.
به عنوان نمونه کلمه «علم» به معنای قطع و کلمه «ظن» به معنای اعتقاد راجح و کلمه «شک» به معنای اعتقاد مساوی در دو احتمال و کلمه «وهم» به معنای اعتقاد مرجوح در کنار دیگر معنای آنها آمده است ، در حالی که چنین نیست و این معانی در واقع از اصطلاحات جدید منطقیان است.
د) اخذ معنای مفردات از غیر مکه و مدینه یعنی محیطی که کتاب و سنّت در آن نازل شده است چرا که در استباط احکام کارایی و نقش مهمی دارند.
از طرفی نیز برخی کتب لغت در واقع شرح لغات در یک کتاب مخصوص و بر اساس مذهبی خاص است که در این صورت در معنای لغوی واقعی راهگشا نمی باشد.
به عنوان نمونه کتاب «مصباح المنیر» فیومی از این موارد محسوب می شود چرا که این کتاب شرح لغات و مصطلحات کتاب "الوجیز" غزالی شافعی در فقه است.
لذا آنچه شیخ اعظم انصاری( ره) در معانی کلمات از مصباح المنیر ذکر می کند،دقیق نمی باشد ، چنانچه در معنای بیع به آن ارجاع داده اند.
آنچه گذشت در باب ریشه و ماده کلمه بود لکن در مورد فهم هیأت و شکل افرادی کلمات باید گفت علم صرف متصدی آن است و معنای بسیاری از آن و نیز اختلاف علماء در این معانی را ذکر کرده است ، هر چند اصولیان نیز در مورد بسیاری از هیأت‌های افرادی به بحث پرداخته اند مانند بحث مشتق و بحث در اینکه آیا امر بر وجوب دلالت دارد یا نه یا اینکه آیا نهی بر حرمت دلالت می کند یا نه؟ و ...
اما در معنای هیئت ترکیبی کلمه باید گفت علم نحو در فهم آن مدخلیتی مقدماتی دارد چرا که هدف آن حفظ زبان است هر چند در آن از اینکه آیا یک ترکیب در جمله جزا ارکان محسوب می شود مثل مبتدا و خبر و ... یا نقش اضافی دارد و با حذف آن خللی به جمله وارد نمی شود.
قابل ذکر است که دانش معانی بیان نقش عمده و اصلی را در هیأت ترکیبی جملات ایفا می کند و البته دو نماند که دانش اصول نیز سهمی بسزا در این مورد دارد مانند بحث از مفهوم شرط و حصر و حقیقت و مجاز و غیر آنها. شناخت مجاز و استعاره در هیأت ترکیبی جملات نیاز به شناخت علم بیان دارد.
از آنچه گذشت چنین حاصل می شود که اگر کسی از علوم یاد شده بهره نداشته باشد نمی تواند تفقه داشته باشد، بلکه باید گفت از نخستین مرحله آن نیز دور است.
مرحله دوم:
این مرحله عبارت از آن چیزی است که در بحث حجیت ظواهر آمده است یا آنچه که در علل اختلاف حدیث ذکر شده که شامل تجمیع کلمات متکلم در یک موضوع و استمداد بعضی معانی برای شناخت معانی دیگر است تا به کمک آنها بتوان حکم شرعی را استخراج نمود چرا که کلمات ائمه علیهم السلام مانند قرآن است که در آنها محکم و متشابه و ناسخ و منسوخ و خاص و عام و مطلق و مقید و ... وجود دارد.
بنابراین لازم است که منظومه ای از احادیث برای فهم حکم شرعی ملاحظه گردد.
مرحله سوم: شناخت کیفیت اسلوب و سبک خاصی که کلام بر طبق آن منعقد شده است.
به عبارت دیگر شیوه بیان متکلم و سبک او در استعمال کلمات باید بدست آید که آیا در یک جلسه مقاصد خود را بیان می کند یا آنکه مقصود خود را در جملات متعدد می آورد؟
به عنوان نمونه در مورد آیه قرآن کریم که فرمود: ﴿قُل لَّا أَجِدُ فِي مَا أُوحِيَ إِلَيَّ مُحَرَّمًا عَلَى طَاعِمٍ يَطْعَمُهُ إِلَّا أَن يَكُونَ مَيْتَةً أَوْ دَمًا مَّسْفُوحًا أَوْ لَحْمَ خِنزِيرٍ...﴾[1] باید گفت مقصود در آیه حصر اضافی است و نه حقیقی. یعنی آنچه کسی بر خودش حرام کند، حرام نمی شود لکن آنچه خداوند حرام بداند، حرام است.
بنابراین سبک شناسی آیات قرآن و احادیث بسیار مهم است و در این صورت است که می‌توان احادیث جعلی را از غیر جعلی تمایز داد.
از طرفی نیز فقیه باید تشخیص بدهد که مخاطب به کلام یا حدیث کیست ؟ اینکه امام چه کسی را مخاطب قرار داده است؟ آیا مخاطب امام فردی فقیه است یا عامی محسوب می شود؟
نکته دیگر تشخیص لحن یا توریه و تقیه در مقام ذکر حدیث است به این معنا که آیا امام در مقام بیان حقیقت است یا در مقام بیان مطلب به اندازه درک مخاطب می باشد؟ لحن کلام اخلاقی است؟ فقهی است؟ امام در مقام بیان مطلبی اعتقادی یا اقناعی می باشد؟
مطلب دیگر اینکه باید دید امام بر چه مسندی در هنگام نقل حدیث قرار گرفته است؟ آیا در مسند بیان حکم شرعی است یا آموزش یک فرع فقهی را متصدی شده؟ آیا او در حال تقیه است یا علومی را بیان می‌کند که هنوز تدوین نشده؟ به عنوان نمونه فهم مذاق شارع از علومی است که تدوین نشده است و دست یافتن به آن صرفاً نیاز به ممارست در کلمات ایشان دارد.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo