درس خارج اصول استاد هادی نجفی

1401/05/29

بسم الله الرحمن الرحیم

 


موضوع: اثر اجتهاد

 

فصل چهارم: اثر اجتهاد
این فصل از جهات چهارگانه مورد بررسی است.
جهت نخست: إفتاء
معنای لغوی و اصطلاحی
این کلمه در لغت به معنای خبردادن از چیزی آمده است.
در لسان العرب گوید: و أَفْتَاه في الأَمر: أَبانَه له. و أَفْتَى الرجلُ في المسأَلة و اسْتَفْتَيْته فيها فأَفْتَانِي إفْتَاء. و فُتًى ... و أَفْتَيْتُه في مسأَلته إِذا أَجبته عنه ... و الفُتْيَا تبيين المشكل من الأَحكام[1]
بنابراین در لغت به معنای تبیین و توضیح احکام مشکل است. این کلمه در اصطلاح به معنای خبردادن به چیزی از روی حدس و گمان می باشد.
در مواردی این کلمه در معنای إخبار از روی حسّ استعمال شده است، چنانچه در زیر آمده است.
الف) خداوند می فرماید: ﴿قُلِ اللَّهُ يُفْتِيكُمْ فِيهِنَّ﴾[2] یعنی خداوند درباره زنان به شما پاسخ می‌دهد.
ب) خداوند می فرماید: ﴿فَاسْتَفْتِهِمْ أَهُمْ أَشَدُّ خَلْقًا﴾[3] یعنی از آنان بپرس: «آیا آفرینش (و معاد) آنان سخت تر است یا آفرینش فرشتگان (و آسمانها و زمین)؟!
ج) خداوند می فرماید: ﴿فَاسْتَفْتِهِمْ أَلِرَبِّكَ الْبَنَاتُ وَلَهُمُ الْبَنُونَ﴾[4] پس، از مشركان جويا شو: آيا پروردگارت را دختران و آنان را پسران است؟!

د) در حدیث زیر آمده است؛ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: کَانَ أَبِی یُفْتِی وَ کُنَّا نُفْتِی[5]
امام صادق علیه السّلام فرمود: پدرم در (مورد شکار باز و صقر ) فتوا می‌داد و ما هم فتوا [به حلیت] می‌دادیم.
چنانچه واضح است این کلمه در مورد امور حسّی استعمال شده است.
بنابراین کلمه إفتاء به معنای تبیین احکام شرعی از روی حدس است چرا که بر مجتهد لازم است نخست عملیه استنباط را انجام دهد تا بتواند به حکم شرعی دست پیدا نماید و البته چنین فرایندی از موارد نظری و حدسی محسوب می‌شود.
جهت دوم: اشکال اخباریین و پاسخ آن
تردیدی در اینکه بر مجتهد حق فتوا دادن ثابت است،وجود ندارد لکن اشکال آن است که - چنانچه اخباریان توهم کرده اند - از آنجایی که مجتهد نسبت به احکام واقعی علم ندارد ، از این کار منع شده است.
توضیح اینکه اخباریان معتقدند از آنجایی که مستند فتوای مجتهد بر اساس امارات یا اصول عملیه ظن آور است و در نصوص از چنین کاری منع صورت گرفته و از فتوای بغیر علم بر حذر شده ایم،بنابراین استنباط مجتهدان کاری نادرست و منهی عنه است.
برخی از نصوصی که بر مطلب مذکور دلالت دارد به شرح زیر است.
الف) آیات قرآن
1) در سوره بقره
﴿إِنَّمَا يَأْمُرُكُم بِالسُّوءِ وَالْفَحْشَاءِ وَأَن تَقُولُوا عَلَى اللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ﴾[6] شیطان شما را فقط به بدیها و کار زشت فرمان می‌دهد؛ (و نیز دستور می‌دهد) آنچه را که نمی دانید، به خدا نسبت دهید.
2) در سوره اعراف
﴿وَإِذَا فَعَلُوا فَاحِشَةً قَالُوا وَجَدْنَا عَلَيْهَا آبَاءَنَا وَاللَّهُ أَمَرَنَا بِهَا قُلْ إِنَّ اللَّهَ لَا يَأْمُرُ بِالْفَحْشَاءِ أَتَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ﴾[7]
و چون كار زشتى انجام دهند، گويند: پدرانمان را بر آن يافتيم و خدا ما را بدان فرمان داده. بگو: مسلّما خداوند به كار زشت فرمان نمى دهد. آيا چيزى را كه نمى دانيد به خدا نسبت مى دهيد؟
ب) روایات اهل‌بیت علیهم‌السلام
1) صحیحه زراره
عَنْ زُرَارَةَ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام مَا حَقُّ اللَّهِ عَلَی خَلْقِهِ قَالَ حَقُّ اللَّهِ عَلَی خَلْقِهِ أَنْ یَقُولُوا مَا یَعْلَمُونَ وَ یَکُفُّوا عَمَّا لَا یَعْلَمُونَ فَإِذَا فَعَلُوا ذَلِکَ فَقَدْ وَ اللَّهِ أَدَّوْا إِلَیْهِ حَقَّهُ.[8] زراره می‌گوید: از امام صادق علیه السلام پرسیدم: حق خداوند بر خلقش چیست؟ فرمود: این است که آنچه را می‌دانند بگویند و از آنچه نمی دانند خودشان را باز دارند؛ در این صورت، حق خدا را ادا کرده اند.
۲( خبر ابوعبیده حذّاء
مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَی عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ رِئَابٍ عَنْ أَبِی عُبَیْدَةَ الْحَذَّاءِ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ: مَنْ أَفْتَی النَّاسَ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَ لَا هُدًی لَعَنَتْهُ مَلَائِکَةُ الرَّحْمَةِ وَ مَلَائِکَةُ الْعَذَابِ وَ لَحِقَهُ وِزْرُ مَنْ عَمِلَ بِفُتْیَاهُ.[9]
امام باقر علیه السلام: کسی که بدون علم و بدون هدایتی از جانب خدا برای مردم فتوا دهد، فرشتگان رحمت و فرشتگان عذاب بر او لعنت فرستند و گناه کسی که به فتوایش عمل کند به گردن اوست.
3) روایت دیگر
وبهذا الإسناد عن علي بن أبي طالب ع قال قال رسول الله ص من أفتي الناس بغير علم لعنته ملائكة السماوات و الأرض[10]
امیرمؤمنان علی علیه‌السلام از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود: هر کس ندانسته فتوا دهد، فرشتگان آسمان و زمین او را لعنت کنند.
بنابراین اخباریین با تمسک به نصوص مذکور استنباط مجتهدان را منهی عنه دانسته اند و آنرا جایز و صحیح نمی دانند.
پاسخ
در پاسخ باید گفت اشکال مذکور قابل پذیرش نیست و شرح آن به بیان زیر می باشد.
فتوای مجتهد اصولی بر یکی از سه مبنای زیر استوار است.
1) اینکه مجتهد بر طبق امارات و بنابر انفتاح باب علم و علمی فتوا صادر نماید که در اصطلاح او را انفتاحی می نامند.
2) اینکه مجتهد بر طبق امارات و بنابر انسداد باب علم و علمی فتوای خویش را صادر نماید که در اصطلاح اورا انسدادی می نامند.
3) اینکه مجتهد بر طبق اصول عملیه شرعی یا عقلی فتوای خود را صادر نماید.
بررسی مبنای نخست : انفتاح باب علم و علمی
این مبنا -چنانچه نوع مجتهدان در زمان ما معتقد به آن می باشند - خارج از فتوای به غیر علم بوده به نحوی که ادله زیر بر آن دلالت دارد.
الف) مفاد ادله حجیت أمارات آن است که گاهی قائم مقام قطع بوده و البته شارع آنرا قطع طریقی دانسته و در ادامه نیز موجب معذّریت و منجزّیت می باشد‌. چنانچه محقق خراسانی (ره) معتقد به آن است.
نیز مفاد ادله حجیت أمارات آن است که گاهی قائم مقام قطع موضوعی گردد که اثر آن جواز إفتاء می باشد.
بنابراین فتوای مجتهد به عنوان فتوای از روی علم محسوب می‌شود چرا که شارع تعبّداً آنرا به عنوان علم اعتبار نموده است .
ب) اگر مستفاد از ادله حجیت أمارات ، جعل حکم مماثل باشد - چنانچه شیخ اعظم انصاری(ره) به آن معتقد است- به معنای آنکه حکم واقعی محفوظ است لکن شارع برای کسی که دارای اماره است ، حکمی دیگر که شبیه حکم واقعی باشد جعل می کند و البته همان حکم در حق او تعذیر و تنجیز دارد. در این صورت مجتهد نسبت به حکم مماثل، عالم است و می‌تواند طبق آن فتوا صادر نماید.
بنابراین طبق مبنای مذکور نیز فتوای مجتهد ، إفتاء بغیر علم نخواهد بود.
ج) در روایات ناهیه از قول بغیر علم، کلمه علم و الفاظ مشابه با آن دارای معانی مختلفی است که برای فهم آن باید قرائن موجود را در نظر گرفت.
گاهی کلمه علم به معنای قطع و یقین است و احتمال هیچ خلافی در آن وجود ندارد که در این معنا لازم نیست مطابق با واقع باشد، مانند قطعی که قطاع به دست می آورد.
گاهی کلمه علم به معنای انکشاف از واقع و ازاله خفا می باشد که در این معنا نیز در برخی موارد برای مطابقت با واقع استعمال می‌شود.
گاهی نیز علم به معنای بصیرت و هدایت استعمال می شود و البته چنین معنایی بیشترین استعمال در روایات را به خود اختصاص داده است. به عنوان نمونه وقتی گفته می شود فلان یمشی علی علم به این معناست که او گرفتار خبط و انحراف نمی شود و البته نقیضِ آن جهل می باشد که به معنای انحراف در سیر است، یعنی حرکتی که بدون دلیل و راهنما باشد. طبق این معنا کشف از واقع لازم نیست، چنانچه جزم و یقین نیز در آن لازم نخواهد بود، بلکه به این معناست که کسی از روی بصیرت و هدایت آن معنا را اتخاذ کرده است و به همراه راهنما به مقصد می رسد.
باید گفت: احتمالاً معنای علم در عبارت "إفتاء بغیر علم" شامل علم به معنای سوم است و به عبارت دیگر مجتهدی که از روی بصیرت حکم می کند، فتوای بغیر علم نداده است. شاهد بر این معنا مقبوله عمر بن حنظله است که در آن آمده است؛ قَالَ انْظُرُوا إِلَی مَنْ کَانَ مِنْکُمْ قَدْ رَوَی حَدِیثَنَا وَ نَظَرَ فِی حَلَالِنَا وَ حَرَامِنَا وَ عَرَفَ أَحْکَامَنَا فَارْضَوْا بِهِ حَکَماً [11] شاهد در تعبیر عَرَفَ می باشد که در لغت به معنای علمی است که همراه با دقت به خصوصیات باشد. که منطبق بر معرفت حاصل از روایات می‌گردد. معرفت نسبت به روایات موجب قطع یا انکشاف از واقع نمی‌شود لکن امام علیه السلام می‌فرماید حکم چنین عارفی نافذ است هر چند ظنّی محسوب می شود چون استظهار از روایات متوقف بر مبادی ظنی می باشد که البته خروجی آن هم ظنّی و گمان آور خواهد بود.
شاهد دیگر بر معنای مذکور روایتی است که در آن آمده؛ قَالَ یُعْرَفُ هَذَا وَ أَشْبَاهُهُ مِنْ کِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- ﴿ما جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ﴾[12] امْسَحْ عَلَیْهِ.[13] به نقل از عبد الاعلی، از بستگان آل سام آمده که گفت :به امام صادق علیه السلام عرض کردم: پایم لغزیده و ناخنم کنده شده و روی انگشتم ضماد گذاشته ام؛ حالا چگونه وضو بگیرم؟ حضرت فرمود: [حکم ]این موضوع و امثال آن از کتاب خداوند عزّ و جلّ دانسته می‌شود. خداوند فرموده است: «و برای شما در دین، هیچ تنگنایی قرار نداده است». روی همان [ضماد ]مسح کن.
شاهد در آن است که امام علیه علیه السلام در این حکم به ظاهر آیه استدلال کرده‌اند در حالی که چنین چیزی موجب قطع و یقین یا کشف از واقع نمی شود.
شاهد دیگر بر این معنا روایتی است که در آن آمده؛ مَن لَم یَتَفَقَّهْ فی دِینِهِ ثُمّ اتَّجَرَ ارتَطَمَ فی الرِّبا ثُمّ ارتَطَمَ.[14] امام علی علیه السلام فرمود: کسی که احکام دین خود را نداند و دست به سوداگری و تجارت زند، بارها و بارها گرفتار ربا شود. شاهد در آن است که قطعاً علم در اینجا به معنای قطع و یقین یا انکشاف از واقع نیست.
از طرف دیگر روایاتی بر جواز فتوا برای بعضی از روات مثل أبان بن تغلب دلالت دارد. به عنوان نمونه در روایتی آمده که امام باقر علیه‌السلام فرمود: إجلس في مسجد المدينة وافت الناس، فإني أحب أن يرى في شيعتي مثلك "[15]
شاهد آن است که فتوا دادن أبان بن تغلب بن رباح به معنای فتوای از روی بصیرت و هدایت است و به معنای قطع یا انکشاف از واقع نمی باشد.
نیز روایاتی در مذمت فقهای عامه و در باب قضا و فتوا وارد شده به معنای آنکه در آنها فقهایی که فتوایی بدون بصیرت و هدایت صادر کرده اند مورد مذمت قرار گرفته اند.
به عنوان نمونه است در روایتی امام صادق علیه‌السلام به ابوحنیفه فرمود: أَنْتَ فَقِیهُ الْعِرَاقِ قَالَ نَعَمْ قَالَ فَبِمَ تُفْتِیهِمْ قَالَ بِکِتَابِ اللَّهِ وَ سُنَّةِ نَبِیِّهِ ص- قَالَ یَا أَبَا حَنِیفَةَ تَعْرِفُ کِتَابَ اللَّهِ حَقَّ مَعْرِفَتِهِ وَ تَعْرِفُ النَّاسِخَ وَ الْمَنْسُوخَ [16] یعنی تو فقیه اهل عراق هستی؟ عرض کرد: بلی. حضرت فرمودند: برای ایشان با چه مدرکی فتوی می‌دهی؟ عرض کرد: با کتاب خدا و سنّت پیامبرش صلی الله علیه وآله. حضرت فرمودند: ای ابو حنیفه، به کتاب خدا آگاه و عالم هستی، آن طور که باید آگاه باشی؟ آیا آگاه و واقف می‌باشی، یا ناسخ و منسوخش را می‌دانی؟ عرض کرد: بلی. حضرت فرمودند: ای ابوحنیفه، ادّعای علم نمودی، وای بر تو! خداوند متعال این علم را فقط در بین اهل قرآن که آن را بر ایشان نازل کرده قرار داده. وای بر تو! این علم صرفاً نزد افراد خاص از ذریّه پیامبرصلی الله علیه وآله بوده و از آن یک حرف هم خدا به تو تعلیم نکرده است.
شاهد در آن است که مراد ابوحنیفه از فتوای از روی کتاب و سنّت ، ظاهر کتاب و سنّتی است که نزد او ثابت و قطعی می باشد ، چرا که همه سنن متواتر نیستند و ممکن است فقیه عامی برخی را پذیرفته باشد.
در روایت دیگری امام علیه‌السلام می فرماید اگر حکمی در کتاب و سنت نبود، چگونه فتوا می دهی؟[17]
شاهد در آن است که امام علیه السلام به او می فرمایند فتوای تو بر اساس هدایت و بصیرت نیست چرا که علم خویش را از کسانی که کتاب در بیت آنها نازل شده و علمشان را از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله گرفته‌اند، اخذ نکرده ای .
بنابراین فتوای فقیه شیعه که با استفاده از روایات اهل بیت علیهم السلام است بر اساس بصیرت و هدایت بوده و از مصادیق فتوای بغیر علم محسوب نمی شود، هرچند قطع و یقین به حکم واقعی بودنش را ندارد و کشف از آن نیز نمی کند.
از آنچه گذشت چنین حاصل می شود که پاسخ اشکال آن است که فتوای بغیر علم به معنای فتوای به غیر بصیرت و هدایت است که مجتهدان شیعه از آن مبرّا می باشند.


[14] بحار الأنوار ؛ ج۱۷، ص۱۱۸، ح۱۰۳.
[17] سنن ابی داود ؛ ج3، ص33.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo