درس خارج اصول استاد هادی نجفی

1401/11/02

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: الاجتهاد و التقليد/التقليد /ادامه فرع دهم

 

ادله مشهور
نظر مشهور بین فقهاء - که محقق یزدی (قدّس سرّه) نماینده ایشان محسوب می شود - در تعریف عدالت آن است که ملکه ای نفسانی و حالتی درونی می باشد که مانع از ارتکاب کبائر می گردد.
ایشان ادله ای را برای اثبات نظر خویش اقامه کرده اند که به شرح زیر می باشد.
1) عدم خروج از تعریف با ارتکاب یک صغیره
نخستین دلیل این گروه آن است که در صورت پذیرش این دیدگاه عادل می تواند مرتکب یک مرتبه صغیره گردد و مضرّ به عدالتش نباشد، لذا چون می دانیم که انسانها معصوم نیستند - مگر تعدادی خاص - و از طرفی هم اصرار بر صغیره در فرض وجود ندارد، لذا ضرری به عدالت نمیزند لکن کسانی که قائلند عدالت به معنای استواری و استقامت در طریق شریعت و جاده دین است، افراد در صورت ارتکاب یک مرتبه صغیره از عدالت زائل می شوند که برای احراز مجدد آن نیاز به احراز توبه از جانب آنهاست که البته - توبه - امری مخفی می باشد و قابل کشف نخواهد بود، لذا با جریان اصل عدم و استصحابِ عدمِ بازگشت به طریق و جاده شریعت ، عدالت هیچکس احراز نخواهد شد. بنابراین باید از تعریف عدالت به معنای استواری در جاده دین رفع ید کنیم.
اشکال
1) هر چند با ارتکاب یک مرتبه صغیره خروج از عدالت حاصل می شود و نمی توان آن را دوباره احراز کرد لکن شارع برای احراز آن طریقی قرار داده که همان حُسن ظاهر است لذا با وجود آن دیگر نوبت به اصل عملی نمی رسد و بنابراین حُسن ظاهر در وجود عدالت کفایت می کند.
2) اینکه عدالت به معنای ملکه و حالتی درونی و صفتی نفسانی است که موجب دوری از کبائر می‌شود اول کلام بوده و البته برای ما نامفهوم می باشد و اینکه گناه در چشم برخی اشمئزاز داشته باشد صرفاً برای تعدادی خاص از افراد امکان دارد لکن اینکه کسی گناه را برای خوف از عذاب الهی ترک کند در تحقق عدالت کافی خواهد بود لذا همین اندازه که شخص مرتکب حرام نشود در تعریف عدالت کافی است. بنابراین دلیل نخست قائلان به معنای ملکه نفسانی در تعریف عدالت تمام نیست و قابل پذیرش نخواهد بود.
2) آیه شریفه ﴿إِن تَجْتَنِبُوا كَبَائِرَ مَا تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُكَفِّرْ عَنكُمْ سَيِّئَاتِكُمْ﴾[1]
دومین دلیل این گروه تمسّک به آیه مذکور است چرا که معنایش آن است که فرموده اگر از گناهان بزرگى كه از آنها نهى مى شويد دورى گزينيد ما گناهان كوچك شما را از شما (مى زداييم ) می پوشانیم. بنابراین آیه عدالت به معنای ملکه اجتناب از کبائر است چرا که با اجتناب از آنها صغائر مورد عفو قرار گرفته اند.
اشکال
باید گفت دلیل مذکور قابل پذیرش نیست چرا که اولاً آنچه موجب تفاوت بین کبائر و صغائر است در دنیای آخرت مشخص می شود - نه در این دنیا - چرا که نسبت به کبائر وعید عذاب أخروی و آتش داده شده و نسبت به صغائر وعده غفران ، لذا تفکیک آندو هیچ ارتباطی با این دنیا ندارد.
ثانیاً باید گفت در این دنیا همه گناهان کبیره محسوب می شوند چرا که نسبت به خداوند عظیم همه گناهان، كبيره است و البته شاهد این ادّعا صحیحه زید شحّام است که در آن آمده ؛ مُحَمَّدُ بْنُ یَعْقُوبَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ جَمِیعاً عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ عَبْدِ الْحَمِیدِ عَنْ أَبِی أُسَامَةَ زَیْدٍ الشَّحَّامِ قَالَ: قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع اتَّقُوا الْمُحَقَّرَاتِ مِنَ الذُّنُوبِ فَإِنَّهَا لَا تُغْفَرُ قُلْتُ وَ مَا الْمُحَقَّرَاتُ قَالَ الرَّجُلُ یُذْنِبُ الذَّنْبَ فَیَقُولُ طُوبَی لِی إِنْ لَمْ یَکُنْ لِی غَیْرُ ذَلِکَ.
زید شحّام گوید: امام صادق علیه السلام فرمود: از گناهان خُرد پنداشته بپرهیزید که این گناهان آمرزیده نمی شوند. عرض کردم: گناهان خُرد پنداشته چیست؟ فرمود: آدمی گناه کند و بگوید: چه خوب بود اگر جز این گناه، گناهی دیگر نمی داشتم!
چنانچه واضح است در این روایت گناه کوچک به عنوان ذنب لا یُغفر قلمداد شده است لذا نمی توان پذیرفت که در این دنیا کبیره یا صغیره بودن گناه معلوم باشد - بلکه هر گناهی کبیره است- بلکه در قیامت مشخص خواهد شد.
3) صحیحه عبدالله ابن ابی یعفور
دلیل دیگر این نظر صحیحه عبدالله بن ابی یعفور است که از آن ملکه نفسانی و حالتی درونی که مانع از ارتکاب کبائر می شود در مفهوم عدالت استفاده می شود. لذا در روایت آمده است چنانچه کسی مرتکب کبیره نشود و این ویژگی در او رسوخ داشته و ملکه شده باشد، عادل خواهد بود. لذا روایت مذکور به شرح زیر است ؛ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَبِی یَعْفُورٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع بِمَ تُعْرَفُ عَدَالَةُ الرَّجُلِ بَیْنَ الْمُسْلِمِینَ حَتَّی تُقْبَلَ شَهَادَتُهُ لَهُمْ وَ عَلَیْهِمْ فَقَالَ أَنْ تَعْرِفُوهُ بِالسَّتْرِ وَ الْعَفَافِ (وَ کَفِّ الْبَطْنِ) وَ الْفَرْجِ وَ الْیَدِ وَ اللِّسَانِ وَ یُعْرَفُ بِاجْتِنَابِ الْکَبَائِرِ الَّتِی أَوْعَدَ اللَّهُ عَلَیْهَا النَّارَ مِنْ شُرْبِ الْخَمْرِ وَ الزِّنَا وَ الرِّبَا وَ عُقُوقِ الْوَالِدَیْنِ وَ الْفِرَارِ مِنَ الزَّحْفِ وَ غَیْرِ ذَلِکَ وَ الدَّلَالَةُ عَلَی ذَلِکَ کُلِّهِ (أَنْ یَکُونَ سَاتِراً) لِجَمِیعِ عُیُوبِهِ حَتَّی یَحْرُمَ عَلَی الْمُسْلِمِینَ مَا وَرَاءَ ذَلِکَ مِنْ عَثَرَاتِهِ وَ عُیُوبِهِ وَ تَفْتِیشُ مَا وَرَاءَ ذَلِکَ وَ یَجِبُ عَلَیْهِمْ تَزْکِیَتُهُ وَ إِظْهَارُ عَدَالَتِهِ فِی النَّاسِ وَ یَکُونُ مِنْهُ التَّعَاهُدُ لِلصَّلَوَاتِ الْخَمْسِ إِذَا وَاظَبَ عَلَیْهِنَّ وَ حَفِظَ مَوَاقِیتَهُنَّ بِحُضُورِ جَمَاعَةٍ مِنَ الْمُسْلِمِینَ وَ أَنْ لَا یَتَخَلَّفَ عَنْ جَمَاعَتِهِمْ فِی مُصَلَّاهُمْ إِلَّا مِنْ عِلَّةٍ فَإِذَا کَانَ کَذَلِکَ لَازِماً لِمُصَلَّاهُ عِنْدَ حُضُورِ الصَّلَوَاتِ الْخَمْسِ فَإِذَا سُئِلَ عَنْهُ فِی قَبِیلِهِ وَ مَحَلَّتِهِ قَالُوا مَا رَأَیْنَا مِنْهُ إِلَّا خَیْراً مُوَاظِباً عَلَی الصَّلَوَاتِ مُتَعَاهِداً لِأَوْقَاتِهَا فِی مُصَلَّاهُ فَإِنَّ ذَلِکَ یُجِیزُ شَهَادَتَهُ وَ عَدَالَتَهُ بَیْنَ الْمُسْلِمِینَ وَ ذَلِکَ أَنَّ الصَّلَاةَ سِتْرٌ وَ کَفَّارَةٌ لِلذُّنُوبِ وَ لَیْسَ یُمْکِنُ الشَّهَادَةُ عَلَی الرَّجُلِ بِأَنَّهُ یُصَلِّی إِذَا کَانَ لَا یَحْضُرُ مُصَلَّاهُ وَ یَتَعَاهَدُ جَمَاعَةَ الْمُسْلِمِینَ وَ إِنَّمَا جُعِلَ الْجَمَاعَةُ وَ الِاجْتِمَاعُ إِلَی الصَّلَاةِ لِکَیْ یُعْرَفَ مَنْ یُصَلِّی مِمَّنْ لَا یُصَلِّی وَ مَنْ یَحْفَظُ مَوَاقِیتَ الصَّلَاةِ مِمَّنْ یُضِیعُ وَ لَوْ لَا ذَلِکَ لَمْ یُمْکِنْ أَحَدٌ أَنْ یَشْهَدَ عَلَی آخَرَ بِصَلَاحٍ لِأَنَّ مَنْ لَا یُصَلِّی لَا صَلَاحَ لَهُ بَیْنَ الْمُسْلِمِینَ فَإِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص هَمَّ بِأَنْ یُحْرِقَ قَوْماً فِی مَنَازِلِهِمْ لِتَرْکِهِمُ الْحُضُورَ لِجَمَاعَةِ الْمُسْلِمِینَ وَ قَدْ کَانَ فِیهِمْ مَنْ یُصَلِّی فِی بَیْتِهِ فَلَمْ یَقْبَلْ مِنْهُ ذَلِکَ وَ کَیْفَ یُقْبَلُ شَهَادَةٌ أَوْ عَدَالَةٌ بَیْنَ الْمُسْلِمِینَ مِمَّنْ جَرَی الْحُکْمُ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ مِنْ رَسُولِهِ ص- فِیهِ الْحَرَقُ فِی جَوْفِ بَیْتِهِ بِالنَّارِ وَ قَدْ کَانَ یَقُولُ لَا صَلَاةَ لِمَنْ لَا یُصَلِّی فِی الْمَسْجِدِ مَعَ الْمُسْلِمِینَ إِلَّا مِنْ عِلَّةٍ.
عبد اللّٰه بن أبى يعفور گويد: به امام صادق عليه السّلام عرض كردم عدالت شخص، ميان مسلمانان با چه ميزان شناخته مى‌شود تا قبول شهادتش بر له و يا عليه آنها جايز باشد؟ فرمود: ظاهر نبودن عيبى كه منافى عدالت باشد، و پاكدامنى و خوددارى در مقام خوردن و شهوت و دست نيازيدن به مال غير و نگهدارى زبان از ناشايست و نابايست، و اينها همه شناخته مى‌شود به ترك كبائرى كه خداوند وعدۀ آتش بدان داده است، مثل شرابخوارى و عمل منافى عفّت و رباخوارى، و آزار پدر و مادر، و فرار از جبهۀ جنگ بدون اذن امام، و ساير كارهاى مانند اينها، و آنچه بر همۀ اينها دليل است آنست كه از زشتى‌ها چنان خود را محفوظ‌ نگهدارد كه بر مسلمانان حرام باشد پاره‌اى از لغزشها و اشتباهات را در غيبتش بازگويند و يا از باطنش تفتيش كنند و بر آنها واجب باشد كه در همه جا از او دفاع كنند يعنى اگر كسى نسبت ناروائى به او داد از حقّش دفاع كنند و عدالتش را بر ديگران گوشزد نمايند، و او را متعهّد به حضور اوّل وقت در جماعت نمازهاى پنجگانه ببينند و جز در مواقع عذر، او را از نماز غايب نبينند، و چون مداومت و حضور وى به نمازهاى پنجگانه در جماعت ديده شد، وقتى از حال او از همگنان و هم محلّى‌هايش پرسيده شود خواهند گفت: ما جز خير و خوبى و صلاح از وى سراغ نداريم، همه وقت مواظب نماز و مراقب اوقات آن است و در مسجد حضور دارد، اين چيزها موجب مى‌شود كه شهادت و عدالتش ميان مسلمانان جايز و ثابت باشد، و اين براى آنست كه نماز خود ساترى است از زشتكاريها و عيبها و كفّارۀ گناهان و بزهكاريهاست، آخر چگونه كسى مى‌تواند شهادت دهد به نماز خواندن كسى كه بمسجد و جماعت حاضر نمى‌شود و حضور و شركت در جماعت مسلمانان را متعهّد نيست، و اساسا نماز جماعت براى اين آمده تا نماز خوان از تارك الصّلاة معلوم باشد و آنكه مراقب اوقات نمازش هست از آنكه نمازش را ضايع و در غير وقت مى‌خواند معلوم و جدا بشود و چنانچه اين نبود از كجا مى‌شد كسى به صلاح و خوبى ديگرى شهادت دهد زيرا آنكه نماز با مسلمانان نمى‌خواند چه خير و خوبى در اوست، آرى رسول خدا وقتى تصميم گرفت كه بر سر كسانى كه به نماز جماعت حاضر نمى‌شدند خانه‌شان را آتش زند، با اينكه در ميان آنها كسانى بودند كه نماز مى‌خواندند امّا فرادى و در خانۀ خود، از آنها قبول نمى‌كرد، چگونه پذيرفته شود عدالت يا شهادت كسى كه خداوند و پيامبرش حكم به سوزاندن خانۀ او بر سرش كرده‌اند؟! به راستى كه رسول خدا صلّى اللّٰه عليه و آله مى‌فرمود: پذيرفته نيست نماز كسى كه در مسجد مسلمين به نماز حاضر نشود مگر از جهت مرض يا علّتى ديگر.
اشکال
روایت مذکور نمی تواند دلیلی بر ادّعای دیدگاه مشهور باشد چرا که در آن معنای عدالت نیامده است بلکه ناظر به نشانه‌های انسان عادل است و در واقع حکایتی از احوال اوست و چنانچه واضح است پرسش راوی از معنای عدالت نیست چرا که این معنا در نزد او و متشرعه معلوم است - عدالت یعنی حرکت در طریق شریعت - بلکه سوال از آن است که چگونه عادل را بشناسیم و او چه ویژگی‌هایی دارد.
به عبارت دیگر راوی می پرسد انسان عادل را به چه چیزی بشناسیم؟ و پاسخ امام علیه السلام نیز در همین راستا است به گونه ای که دو طریق در شناخت او ارائه نمودند؛ نخست مستور بودن و حُسن ظاهر داشتن و دیگر اینکه مردم از او کبیره ای ندیده باشند و از او به خوبی یاد کنند. البته امام علیه السلام در ادامه نیز راههایی برای شناخت این دو ارائه می کنند که عبارت از مواظبت بر نمازهای پنجگانه و تعهّد بر جماعات و ...
بنابراین آنچه در روایت آمده به عنوان تعریف عدالت نیست بلکه نشانه‌ها و روش تشخیص انسان عادل می‌باشد و البته این روش ممکن است به واقع برسد یا آنکه خطا باشد.

 


[1] . سوره النساء؛ آیه ۳۱.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo