درس خارج اصول استاد هادی نجفی

1402/02/09

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: المقدمة/الوضع /

 

1- فایده و نیاز به دانش اصول فقه

مقدار و درصد کمی - حدود پنج درصد - از علم فقه به عنوان مسائل ضروری محسوب می شوند که همه مسلمانان دانای به آن بوده و هیچ نیازی به اجتهاد و حتی تقلید در فهم آن نیستند. برخی از این مسائل عبارتند از وجوب نمازهای پنجگانه یا تعداد رکعات آن یا وجوبِ روزه ماه مبارک رمضان یا حجّ بیت الله یا پرداخت خمس و زکات. پی بردن به بخش اعظمی از مسائل فقه نیازمند به اجتهاد یا تقلید دارد.

دانستن و کسب علوم و دانش هایی مانند لغت، ادبیات عرب - همچون صرف و نحو،معانی و بیان و بدیع - و منطق،تاریخ اسلام و در برخی موارد علم تفسیر، به عنوان مقدمات بعیده در رسیدن به اجتهاد نقش دارند.

دانش اصول فقه از جمله علومی است که خروجی و نتیجه اش منجر به اجتهاد می شود و در کبرای قیاسِ استنباط قرار می گیرد. به عبارت دیگر نتیجه بحثِ اصولی به عنوان کبری در قیاسِ استنباط بوده و با ضمیمه شدن صغری به آن، قیاسِ استنباط شکل می گیرد.

ارتباط و نسبت بین اصول و فقه، نسبت علم نظری به علم تطبیقی است به نحوی که آنچه در علم اصول فقه حاصل می شود در علم فقه مورد تطبیق قرار می گیرد و در آن کاربرد دارد. لذا دانش اصول فقه ارتباطی تامّ با فقه دارد به گونه‌ای که فقه بدون اصول وجود خارجی ندارد و اصلاً با ولادت فقه، اصول نیز زائیده شده و قرین آن است و در تمام ادوار و مراحل تاریخ چنین بوده است.

می توان گفت اثبات هیچ کدام از مسائل و فروع فقهی بدون خروجی بحثی اصولی و تطبیق نظر اصولی مرتبط با آن، وجود ندارد و اصلاً قابل استنباط نیست و البته در تمام ابواب فقه چنین مطلبی جریان دارد و همانگونه که دانش فقه از گذشته تا کنون ادوار و مراحلی را گذرانده است، علم اصول فقه نیز چنین می باشد.

همواره اخباریان از دانش اصول فقه استیحاش داشته اند لکن علّت و وجه این دوری گزینی آنها برای ما روشن نیست و البته ایشان نیز به اصولی ملتزم هستند.

به عنوان نمونه شیخ یوسف بحرانی - صاحب کتاب الحدائق الناضرة - در مقدمه کتابش به نحو مختصر،اصولی را متذکر می شود. حال اگر نزاع در اینجا لفظی باشد - که از لفظ اصول فقه دوری می کنند - قابل طرح و بحث نیست ولی آن دسته از اخباریانی که منصف بوده و کسب علم کرده اند خود می دانند که فقه دارای ساختمان و ساختاری منسجم است که بدون وجود زیربنائی پولادین و محکم از دانش اصول فقه، قابلیت ایستادگی و پابرجایی نداشته و اصلاً برافراشته نمی‌شود.

به عبارت دیگر برای مجتهد شکل گیری و انسجام و استنباط مسائل فقه بدون داشتن و دانستن اصولی منسجم و مستحکم قابل تصور نیست و از این روی است که برخی مانند صاحب حدائق یا کشف الغطاء ( قدس سرهما) در مقدمه بعضی کتب خویش متذکر اصولی می شوند و برخی دیگر مانند شیخ اعظم (قدّس سرّه) کتابی جداگانه در آن علم تألیف می کنند.

بنابراین وجود یا تصوّر فقه بدون اصول فقه مانند تصوّر یک مهندس بدون دانش ریاضیات یا پزشک بدون دانش تشریح یا ادیب و شاعر بودن دانش ادبیات است. لذا انکار اخباریان در مورد اصول فقه مکابره ای بیش نیست و از جمله انکار ضروریات و واضحات محسوب می‌شود.

اگر کسی دارای اصولی مستحکم نباشد لامحاله دارای فقهی سست و بی پایه خواهد بود و البته کسی که در دانش اصول فقه تقلید می کند لامحاله در فقه نیز مقلد است نه مجتهد،چرا که نتیجه تابع اخسّ مقدمات می باشد.

از جهت دیگر باید گفت: دانش رجال نیز مانند اصول فقه است به گونه‌ای که این دو علم بمنزله دو پا برای فقیه محسوب می شوند که او می تواند با استفاده از آنها در استنباط احکام شرعی گام بردارد و البته کسی که در این دو علم تقلید می کند در فقه نیز از مجتهدان و در شمار ایشان نیست.

اخباریان معتقدند دانش اصول فقه مربوط به عامه و اهل سنّت است لذا شیعه احتیاجی به آن ندارد - که شاید وجه استیحاش آنها از اصول فقه همین مطلب باشد- لکن باید گفت چنین اعتقادی از اساس باطل می باشد. دلیل اخباریان بر ادّعای مذکور بیان سیوطی در کتاب خویش - الأوائل - است.

1.1- دیدگاه سیوطی و بطلان آن

سیوطی در کتاب الأوائل می نویسد: أوّل مَن صنّف فی أصول الفقه الشافعی بالإجماع یعنی اجماع بر آن است که شافعی (م 204) نخستین کسی بوده که در اسلام راجع به اصول فقه کتابی را تصنیف کرد.

باید گفت: ادّعای سیوطی مطلقاً مردود بوده و قابل پذیرش نیست و شافعی نه نخستین مصنّف در اسلام بوده و نه حتی نخستین مصنّف در بین اهل سنّت. از جهت دیگر نیز ادّعای اجماع در اینجا ناتمام خواهد بود، لذا این بیان و دیدگاه سیوطی از جمله خطاهای واضح و فاحش او محسوب می‌شود.

توضیح اینکه بنا بر نقل إبن ندیم[1] ، هشام بن حکم که از شاگردان امام صادق علیه‌السلام بوده از جمله نخستین کسانی است که در بین شیعیان کتابی را با نام " الألفاظ و مباحثها " تألیف نمود. شیخ طوسی (قدس سره) نیز در فهرست خود می گوید:[2] " یونس بن عبدالرحمن" کتابی با نام " اختلاف الحدیث و مسائله" که همان مبحث تعادل و ترجیح مصطلح است را از نقل امام کاظم علیه السلام تألیف کرد.

بنابراین اگر منظور سیوطی آن باشد که از بین مسلمانان - شیعه و اهل سنّت - شافعی نخستین مصنّف در اصول است، چنین ادّعائی باطل خواهد بود.

اگر مراد سیوطی آن باشد که شافعی نخستین مصنّف در بین اهل سنّت است نیز قابل پذیرش نیست چرا که " ابو یوسف یعقوب بن ابراهیم " ملقّب به" قاضی القضات " متوفّای ۱۸۲ هجری در تألیف مقدّم بر اوست. ابن خلّکان در ترجمه او می نویسد: "إنّ أبا یوسف أوّل مَن صنّف فی أصول الفقه وفق مذهب استاذه " از جهتی دیگر نیز ابن ندیم از جمله مؤلفات "محمد بن حسن شیبانی" متوفّای ۱۸۲ یا ۱۸۹ کتابی را با عنوان "اصول الفقه" و " الإستحسان" نام می برد و در ادامه هم کتاب " اجتهاد الرأی" را به او منتسب می کند. ابن ندیم می گوید: شافعی در مدتی حداقل یک سال شاگرد شیبانی بوده و کتب او را استنساخ می کرده است به نحوی که شافعی خود می گوید: کتبتُ مِن کُتب شیبانی حِمل بَعیرٍ یعنی به اندازه بار یک شتر از کتابهای شیبانی را استنساخ کردم.

بنابراین دیدگاه سیوطی مبنی بر اینکه شافعی نخستین مصنّف در اسلام است مردود می باشد و از طرفی استیحاش اخباریان از علم اصول فقه به جهت ادّعای مذکور بی مورد است.

 


[1] . فهرست ابن ندیم ؛ ص244.
[2] . الفهرست؛ ص181، رقم 789.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo