درس خارج اصول استاد هادی نجفی

1402/02/31

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: المقدمة/الوضع /واضع کیست؟

واضع لغات کیست؟
به کسی که لفظ یا علامتی را برای دلالت بر معنایی خاص قرار می‌دهد«واضع»گویند. به عبارت دیگر: شخص یا گروهی را که لفظ یا علامتی را حاکی وعلامت و دلالت کننده بر معنای خاص قرار دهند«واضع»گویند.
در اینکه واضع اولیه لغات چه کسی می باشد اقوال سه گانه مشهور در زیر مطرح شده است.
1) أبوالحسن اشعری (۲۶۰ - ۳۲۴ق) و جماعتی معتقدند که واضع لغات خداوند متعال است.
2) اصحاب ابوهاشم جُبّائی معتزلی ( ۳۱۷-۲۷۷ ق) معتقدند واضع الفاظ، بشر بوده است خواه یک نفر یا بیش از آن.
3) ابوإسحاق اسفراینی ( ۴۱۸-۳۳۷ق) معتقد است نسبت به قدر ضروری، خداوند واضع است و نسبت به مقدار دیگر بشر می باشد.

در تفصیل اقوال مذکور می توان به الفصول الغرویّة مراجعه کرد.

دیدگاه مختار
ما معتقدیم هر متکلّم به هر لغت،همو واضع است هر چند که اصطلاح واضع بر او صادق نیست و او نخستین واضع محسوب می شود و دیگران به عنوان تابع خواهند بود. تعهّد و وضع نخستین به نحو تفصیلی واضع محسوب شده و دیگرانی که از او پیروی کرده و لفظ را در معنای مجعولِ او به کار می برند به نحو اجمال به عنوان واضع شمرده می شوند. به عبارت دیگر هر دو گروه به عنوان واضع محسوب می شوند هر چند که واضعِ نخست متبوع و دیگران تابعند.
این تعهّد در تکلّم، منحل به تعهّدات کثیره - به تعداد مفردات- می شود،لذا هر متکلّم به یک لغت در قبال و تعداد کلماتی که در معنای خاص استعمال می کند تعهّد دارد.
کسانی که واضع را مشخص کرده‌اند دلیلی بر ادّعای خود ارائه نداده و آنچه در وجهش گفته اند ادلّه ای ضعیف و توهّمی بیش نیست. شاید بتوان گفت آنچه بدان قطع داریم این است که هیچکدام از لغات معروف واضعِ مشخصی ندارند و به عبارت دیگر نمی توان گفت که یک نفر مشخص آنها را جعل کرده است به گونه ای که او وضع را برای تک تک لغات قرار داده باشد. نیز اینکه ما جماعت یا گروهی خاص را بر اجتماع چنین وضعی سراغ نداشته و نمی شناسیم.
شاید بتوان گفت آنچه اعتبار گواهش بوده و تتبّع لغات مختلف دالّ بر آن است و مقایسه برخی مفردات لغت به بعضی دیگر بر آن شهادت می دهد، بازگشت تمام لغات به ریشه‌ای مشترک است که پس از گذشت قرون متمادی و هزاران سال از آن ریشه فاصله گرفته شده چرا که لغت هم مانند برخی چیزهای دیگر تطوّر پیدا کرده و متکلّمان به حسب اختلاف زمان یا مکان و ... در آن اختلاف نموده و از این جهت امروزه مشابهت زیادی در آن نمی یابیم هر چند ادّعا داریم که ریشه های اصلی لغات به یکدیگر شبیهند هر چند بسیار کم باشد.
به عنوان‌ نمونه زبان عبری و عربی با یکدیگر مشابهتی کلّی دارند به نحوی که برخی ادیبان بر آنند که تفاوت بین آندو مانند تفاوت بین دو لفظ عبری و عربی است. نیز بنا بر گفتار ابومروان عبدالملک بن حبیب سلمی اندلسی ( ۲۳۸- ۱۷۴ ق) در شباهت زبان عربی به سُریانی - یکی از گویش های زبان آرامی - به مقداری است که می توان آنرا تحریفی از زبان عربی دانست. (قاموس المحیط فیروزآبادی واژه سوری بر وزن طوبی )
شاهد دیگر بر تطوّر لغت آن است که گویش های مختلف یک زبان در بلاد مختلف دارای تفاوت اند و به عنوان‌ نمونه می توان به گویش های مختلف زبان عربی در عراق یا لبنان یا عربستان اشاره کرد به گونه‌ای که هیچکدام از اهالی این بلاد گویش های یکدیگر را نمی شناسند و مفهومی کامل دریافت نمی کنند. نیز در زبان فارسی چنین چیزی ثابت است و حتّی محله های مختلف در یک شهر دارای گویش های مختلفند. به عنوان نمونه در اصفهان دو گویش زبان گزی و سدهی از این دست می باشند.
برخی از لغات نیز از یک زبان به زبانی دیگر داخل شده اند و حتّی در قرآن کریم چنین چیزی را می بینیم و به عنوان‌ نمونه - چنانچه برخی معتقدند - کلمه " ابراهیم" چنین است‌.
مطلب دیگر آن است که برای صنایع و اکتشافات جدید نیز باید نامی جعل نمود و آنها نیازمند وضع جدید می‌باشند چرا که توسعه علوم و فنون نیازمند اصطلاحات تازه می باشند که قبلاً وجود نداشت.
ناگفته نماند که هر چند زبان قابل تطوّر و پیشرفت است و البته دارای اصول و ریشه ای ثابت بوده ولی برخی زبانها از مانایی بالایی برخوردارند به گونه‌ای که با گذشت دوران و ازمان متمادی هنوز ماندگاری خود را حفظ کرده‌اند و در هر قرنی قابل فهم می باشند و به عنوان نمونه زبان فارسی و عربی چنین ظرفیتی را دارند.
بنابراین هر چه بر الفاظ افزوده شود و مورد استعمال وسیع قرار گیرد به همان مقدار هم بر وضع تعیّنی افزوده می گردد و البته نیازمند واضعی خاص نمی باشد. ممکن است برخی استعمالات به عنوان تحریف شمرده شوند و با لغت اصلی در تفاوت باشند؛ مثل بسیاری از امثله اشتقاق کبیر و اکبر و ... به گونه‌ای که لغت در آن تحرفی عمدی می یابد.
برخی معتقدند بر اساس آیه شریفه ﴿وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا﴾[1] واضع لغات خداوند است لکن چنین ادّعایی بی دلیل بوده چرا که اوّلاً معلوم نیست که مراد از الْأَسْمَاءَ چه چیزی است آیا از قبیل لغات است یا غیر آن؟ از طرفی هم در برخی احادیث تفسیری ائمه اطهار علیهم السلام آمده است که آن اسماء به هیچ وجه لغت نیستند. بر فرضی که لغت باشند نمی توان مشخص کرد از کدام دسته اند و ممکن است اصلاً از لغات بشر نباشند و در صورتی که از لغات بشر باشد هم می تواند از ریشه های یک لغت شمرده شود که برای ما مجهول است.

 


[1] . سوره بقره؛ آیه ۳۱.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo