درس خارج اصول استاد هادی نجفی

1402/03/27

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: المقدمة/الاشتراك اللفظي /تعریف مشترک

مشترک

اشتراک بر دو قسم لفظی و معنوی است که تعریف هر کدام به شرح زیر می‌باشد.

0.0.1- اشتراک لفظی

اگر یک لفظ برای معانی گوناگونی که با یکدیگر متباین هستند به صورت مستقل وضع شود، آن را«مشترک لفظی»گویند. مثلاً در زبان فارسی کلمه«شیر»بر سه معنی اطلاق می شود: اوّل: مایع سفید رنگی که از پستان انسان مؤنث یا حیوان ماده به دست می‌آید؛دوّم: حیوان وحشی و درنده؛سوّم: وسیلۀ قطع و وصل جریان آب.
به عبارت دیگر اشتراک لفظی در صورتی است که یک لفظ برای معانی گوناگون که هیچ ارتباطی با یکدیگر ندارند وضع شود. مانند لفظ«عین»در زبان عربی که برای چندین معنی از جمله: چشم، طلا، جاسوس و... وضع شده است.

ناگفته نماند که مراد از اطلاق اشتراک در کتب اصولیان همان اشتراک لفظی است نه معنوی. نیز باید گفت مراد از اشتراک در عبارت "المجازُ خیرٌ من الإشتراکِ " همان اشتراک لفظی است.

0.0.2- اشتراک معنوی

اگر یک لفظ بر معنایی وضع شود که آن معنی و مفهوم دارای افراد و مصادیق متعدّد باشد و همۀ افراد یک قدر مشترک و جامعی داشته باشند که به اعتبار آن، این لفظ بر همۀ آنها صدق کند، «اشتراک معنوی»است. مثل لفظ انسان که بر مرد، زن، بزرگ، کوچک و... اطلاق می‌شود و لفظ درخت که بر همۀ انواع آن اطلاق می‌گردد.

به عبارت دیگر اشتراک معنوی در جایی است که موضوع له لفظ یک معنی و مفهوم کلّی باشد که دارای مصادیق متعدّد است و این لفظ را می‌توان در مورد هر یک از آن مصادیق به کار برد. مانند لفظ انسان که بر یکایک اشخاص اطلاق می‌شود.

قابل ذکر است که اشتراک معنوی در واقع، اشتراک محسوب نمی شود و البته در آن وضع های متعدد وجود ندارد بلکه یک وضع برای معنای عام - بین دو فرد یا بیشتر - وجود دارد و مراد از آن بوسیله نصب قرینه معیّنه مشخص می شود. به عنوان‌ نمونه برای تشخیص مراد از لفظ حیوان از قرینه ناهِق یا ناطِق استفاده می شود.

شکیّ در ممکن بودن اشتراک بین دو معنا وجود ندارد بلکه چنین چیزی اجمالاً در خارج هم واقع شده است و البته این مطلب هیچ گونه منافاتی با معنای وضع ندارد چرا که معنای وضع همان تعهّد است که در تمامی استعمالات وجود دارد.

لذا هرگاه لفظی در یک معنا استعمال شود، در هر دو - وضع و استعمالش - تعهّد وجود دارد پس امکان تخصیص یک وضع به بعضی از استعمالات دونِ وضع دیگر وجود دارد.

به عبارت دیگر واضع و مستعمِل متعهّد می شوند که در بعضی از وضعها یا استعمالات ، یکی از موارد وضع به غیر از وضعِ اوّل را به کار ببرد و البته برای تشخیص مراد نیاز به قرینه معیّنه - تعیین‌کننده- است. در الفاظ مترادف نیز چنین است که چند لفظ برای یک معنا وضع شده است و واضع متعهّد میشود که الفاظ مذکور را در معنای واحد به کار ببرد.

از آنچه گذشت معلوم می شود که بیان مانعان از وقوعِ اشتراکِ لفظی و نیز الفاظِ مترادف به توهّم اینکه با حکمتِ وضع متنافی است،قابل پذیرش نخواهد بود چرا که در بسیاری از مواضع، حکمتِ وضع مقتضی لفظ مشترک یا مترادف است و اصلاً همین حکمت است که ما را به هر دو - اشتراک لفظی و الفاظِ مترادفه - فرا می خواند و البته قواعد فصاحت نیز اقتضای چنین چیزی را دارد و از جهت دیگر نیز نکات صنایع ادبی - معانی، بیان، بدیع - مقتضی وجود آندو است.

0.1- تداخل لغات و تشکیل ترادف

الفاظِ مشترک و مترادف بسیار نادر و کم هستند چرا ا که بسیاری از الفاظی که در نگاه نخست مترادف می نمایند،در هنگام تأمّل چنین نخواهند بود بلکه برای معنایی خاص وضع شده اند لکن معنای نخست با معنای دیگر به هم نزدیکند و تقارب معنوی دارند نه اینکه مترادف محسوب شوند.

قابل ذکر است که آنچه موجب تشکیل الفاظ مترادف می شود تداخل لغات است. به عنوان‌ نمونه می دانیم که هر قومی برای لفظ آب لغتی را وضع کرده‌اند و مثلاً عرب آنرا ماء و تُرک آنرا سو می نامد، حال اگر فرزندی از والدین عرب و تُرک متولّد شود ، دو لفظ مذکور را مترادف می شمارد. لذا وجود تداخل و آمیختگی اصحاب دو لغت - که جدایی یک لغت از هر کدام از دو زبان امکان ندارد - موجب وجود ترادف می شود. البته در لفظِ مشترک نیز چنین چیزی وجود دارد به گونه‌ای که گروهی یک لفظ را در معنایی و گروهی دیگر همان لفظ را در معنای دیگری استعمال می کنند.

از طرفی دیگر هم کثرت استعمال یا مسامحه در آن موجب پیدایش الفاظ مشترک و مترادف می شود و البته سازگار با وضع و تعهّد نیز است.

0.2- استعمال لفظِ واحد در اکثر از یک معنا

اکثر متأخّران معتقدند که استعمالِ لفظِ واحد در اکثر از یک معنا، به نحو مطلق ممتنع است و مثلاً نمی توان از استعمالِ لفظِ " عین" دو معنای عین باکیه و عین جاریه را اراده نمود.

به عبارت دیگر این گروه می‌فرمایند تفاوتی در استعمال مذکور نسبت به الفاظ مفرد و غیر آن و نیز در جملات اثباتی یا نفیی وجود ندارد و مطلقاً استعمالِ لفظِ واحد در اکثر از یک معنا ممتنع است.

ظاهراً محقّق خوئی (قدّس سرّه) بر آنند که استعمالِ مذکور صرفاً در الفاظِ مفرد و جملات اثباتی ممنوع است و در الفاظِ تثنیه یا جمع و نیز جملات منفی چنین امتناعی وجود ندارد.

محقّق خراسانی( قدّس سرّه) معتقدند استعمال لفظِ واحد در اکثر از یک معنا استحاله عقلی دارد و برهان بر آن اقامه می شود. [1]

گروهی دیگر قائل به تفصیل در مقام می باشند.

 


[1] . کفایة الاصول؛ ص36.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo