درس خارج اصول استاد هادی نجفی

1402/04/04

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: المقدمة/استعمال اللفظ في أكثر من معنى /اشکال و پاسخ

اشکال و پاسخ
کسانی که قائل به عدم جواز استعمال لفظِ واحد در اکثر از یک معنا هستند برای ردّ مثال‌های مذکور به تکلّف افتاده و گفته اند که الفاظ فوق در یک معنای دیگر استعمال شده اند به گونه‌ای که آن معنا خودش شامل معانی دیگری می شود که از آن فهمیده می گردد. حال گاهی به نحو شمول کلّ نسبت به اجزایش یا به نحو شمول کلّی برای جزئیاتش ، مانند مفهوم مسمّی و آنرا عموم اشتراک نامیده اند.
در پاسخ باید گفت هر دو معنای شمولی مذکور ضعیف است که توضیح آن به شرح زیر می باشد.
الف) در پاسخ به این ادّعا که لفظ استعمال شده است در معنایی به نحوِ شمولِ کل بر اجزاء ش، می گوییم این شمول در مواردی است که حکم واحدی به جمعی تعلق بگیرد یا آن که تعلّق احکام متعدد به مجموع بما هو مجموع امکان داشته باشد اما در مواردی که برای هر لفظ معنای وجود داشته باشد که قابل مشارکتِ دیگران در حکم نیست آنوقت چگونه یک لفظ استعمال در کل شده به گونه ای که آن کل دارای اجزا باشد به عنوان نمونه بیتی که در مدح رسول خدا (صلی الله علیه و آله) گذشت که به معنای آن است چهار نفر نیازمند یک عین از جانب ایشان بوده‌اند که استعمالِ یک لفظ در چهار معنا می باشد و قابلیت اینکه بگوییم این لفظ یک کلّی است که دارای اجزا می باشد را ندارد چون هر کدام از این چهار نفر چیزی را می خواهند که دیگری نمی خواهد. در این جا نمی توان لفظی مرکب داشت که شامل چهار معنای آب ، خورشید، چشم و طلا باشد - یعنی یک کلّی وجود داشته باشد که این چهار معنا از اجزاء آن باشد - حتی در معجون ها و ادویه جات چنین چیزی وجود ندارد و در کتاب قرابادین هم چنین مجموع و معجونی وجود ندارد لذا نمی توان این معانی را اجزاء یک کل دانست. بنابراین در بیت مدح پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) یک لفظ در چند معنا استعمال شده است.
ب) در پاسخ به این ادّعا که لفظ استعمال شده در یک کلّی که دارای جزئیات و افراد است و به آن مفهومِ مسمّی گویند - یعنی مثلاً مسمای به عین استعمال شده - لابد از این است که حین استعمال لفظ عین مسمایش را اراده کرده باشد؛ ما منکر آن نیستیم و اصلاً مانعی از این استعمال نیست لکن استعمال در مستعمل فیه را لازم نمی آید. توضیح اینکه شاعر در بیت مدح پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) لفظِ عین را بکار برده است لکن بدیهی است که مسمّی به عین لازم ندارد که معانی عین در چهار معنای مورد نظر متّحد باشد. چنانچه ملاحظه جزئی در وضعِ خاص و موضوع له عام موجب نمی شود که تمام موضوع له ها با یکدیگر متحد باشند و بدیهی است که این گونه نیست. هکذا ملاحظه مفهومِ عام در عامِ افرادی - که شامل تک تک افراد است - لازم ندارد که همه افراد در حکم متحد باشند. اگر امر در وضعِ خاص و موضوع له عام چنین باشد موجب اتحاد در موضوع نیست لذا وقتی در وضع چنین است در حکم نیز همین حکم جاری است و بنابراین به طریق اولی در استعمال نیز امر چنین خواهد بود. لذا ملاحظه جزئی حال وضع، تنافی با تعدّد موضوع له ندارد و ملاحظه مفهوم عام و استعمالِ لفظ در افراد، تنافی در تعدد حکم ندارد. در بیت مورد نظر نیز المسمّی بالعین با تعدّد استعمال تنافی ندارد و هر عینی در یک معنا استعمال شده گاهی در معنای خورشید گاهی در معنای چشم و هکذا، لکن اینها یک استعمال و یک معنا نیستند بلکه شاعر عین را در چهار معنا استعمال کرده است.
از بیان فوق نیز پاسخ برخی بزرگان که قائل به منع استعمال لفظِ واحد در اکثر از یک معنا شده‌اند نیز ظاهر می شود. برهان ایشان آن است که می گویند توجه نفس انسانی در آن واحد به دوشیء ممتنع است؟! مانند اینکه چیز های فراوان را در یک نظر نمی‌توان دید؟! ما می گوییم بر فرض پذیرشش، این مطلب منافاتی با تعدّد مستعمل فیه ندارد. به عبارت دیگر ممکن است که ایشان نتوانند چنین توجهی داشته باشند لکن منافاتی با استعمال یک لفظ در چند معنا ندارد چنانچه ملاحظه جزئی در حالِ وضع، تنافی با تعدّد موضوع ندارد و ما یک جزئی را می بینیم لکن لفظ را برای این جزئی و جزئی های دیگر وضع می کنیم که همان تعدّد موضوع له است. از طرفی نیز امکانِ توجهِ نفس به چند چیز در آنِ واحد وجود دارد و منافاتی با تعدّد مستعمل فیه ندارد.
بنابراین اگر مراد استعمالِ لفظ در مسمّی باشد - یعنی عین استعمال شده در لفظِ مسمّی - حداقل دو اشکال دارد. نخست اینکه الفاظ وضع شده‌اند به لحاظِ ذات معنا - نه عناوین خارجی بر معنا مثل مسمّی و غیر آن - دیگر اینکه استعمالِ لفظ در مسمّی - بر فرضِ صحّت - در جایی است که حکم متعلق به همین عنوان باشد نه موارد دیگر؛ مثل اینکه کسی بگوید عبدالله خیر من عبد المسیح و مرادش آن است که کلّ من کان مسمّی بِعَبدالله بهتر است از مَن کان مسمّی بِعَبد المسیح؛ این استعمال صحیح است لکن بسیار نادر می باشد. نمونه دیگر اینکه کسی بگوید مَن کان مسمّی بالنجف افضل مَن کان مسمّی بالکربلائی؛ هر چند این استعمال صحیح است لکن بسیار نادر می باشد و نمی‌تواند در شواهد مذکور استعمال گردد. بنابراین تأویلات خشکِ تکلّف آور نمی تواند مانع از استعمال یک لفظ در چند معنا گردد و اینکه گفته‌اند آیه ﴿مَا جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِّن قَلْبَيْنِ فِي جَوْفِهِ﴾[1] گواه بر ادّعای ما است نیز منافاتی با آنچه ما گفته ایم ندارد و البته این آیه ربطی به ما نحن فیه نداشته است.
لذا اشکالات مذکور تکلّفی بیش نیست و گویا مانعان از استعمال لفظِ واحد در اکثر از یک معتقدند که بیانِ مثبتانِ این موضوع مانند شطحیات عارفان بوده که از آن استشمام کفر می شود لذا برای خروج از آن پناه به تأویلاتی سرد و خشک برده اند و برخی گمان کرده اند که استعمالِ یک لفظ در بیش از یک معنا بمثابه کفر است لذا به تأویلات پناه برده‌اند.

 


[1] . سوره احزاب ؛ آیه 4.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo